تارنگار یادداشت های روزانه - نگاه و ندای ریش سفید
نگاه و ندای ریش سفید
کینه و بیگانگی بین دو برادر بر سر ارث پدر چند سالی بود که آنها را از یکدگر دور کرده و هر یک دیگری را متهم می کردهمسران آنها خسته از این دشمنی ، به پیش کدخدای پیر روستا رفته و داستان را باز گفتند.کدخدا دو برادر را خواست و سکوت پیشه کرد دو برادر به موهای سفید او می نگریستند و در دل می گفتند چه شده که او ما را خواسته است.پیر جهان دیده نگاهی به آن دو کرد و گفت : یادگار پدر مایه دوستی بیشتر است نه قهر و دشمنی.دو برادر سر فرود آوردند می دانستند هر چه بگویند در نهایت او می تواند براحتی پی به نهان اندیشه آنان ببرد. روی یکدیگر را بوسیدند و دست در دست یکدیگر از خانه کدخدا بیرون آمدند.
به سخن ارد بزرگ : گِره های که به هزار نامه دادگستری باز نمی شود ، به یک نگاه و یا ندای ریش سفیدی گشاده می گردد.
باشد که قدر ریش سفیدان و پیران خود را بدانیم و بزرگشان داریم..
نظرات