۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

مناجات سروده ی فرزانه شیدا


مناجات

من خراباتى ومستم به کجاآیم باز
رو بسوی کِه روم ؟ با کِه بگردم دمساز
رقص وشادی بدلم ّمرد , خدایا تو بگو

به چه ساز تو برقصم؟ چه بخوانم آواز؟؟!!


دست رو سوی تو کردم, زغم ودرد ونیاز
پروبالم تو شکستی ، بده بال پرواز
رومگیر ازمنو... تنها مگذارم درغم
چو توئی بر دل افسرده ی عاشق همراز


بار الهی ! زکجا قصه کنم من آغاز
که دلم پرشده و... قصه دراز است دراز
خانه ویرانه ی عشق و دلم آواره ی غم
یاربا ! خانه ی دل را تو دگرباره بساز


دلم از درد وغم عشق به جان آمده باز
اشک غلطان بچکید از رخم ورفت به ناز
بغض غم بسته گلویم.. . شده ام پر فریاد
یار رفته زبرم ! با که بگویم این راز؟؟!!


سوی این خسته نگاهی ز محبت انداز
که گرفتاری من نیست بجز شیب وفراز
همه دم باتو مناجات ودعا غرق به اشک
همه شب باتو به سجاده ی پرمهر نماز


ایزدا دست مرا گیر ورهان ازغم ودرد
یار را سوی من آور

عشق را جاوید ساز

********

۱۳۵۹ - فرزانه شیدا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان