گفتگو با * یوهانس یرداودکر* مترجم نروژی ادبیات فارسی
خوشحالم که خیام شهرت جهانی دارد
گفتوگو با ** يوهانس يرداوکر**
مترجم نروژی ادبيات فارسی
February 16, 2009 11:52 PM
بامدادخبر: عصر روز شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۷۸ (هفتم فوريه ۲۰۰۹)
ايرانيان شهر بَرگِن در کشور نروژ، به پاس تلاشهای «يوهانس يرداوکر»
در راه معرفی ادبيات فارسی به نروژی، گرد هم آمدند و در بزرگداشت اين
مترجم مراسمی برپا داشتند.
يوهانس يرداوکر متولد سال ۱۹۳۶ در شهر ووس، واقع درغرب کشور نروژ است.
او که رشته زبان و ادبيات فارسی را در دانشگاه اسلو در سال ۱۹۷۳ به پايان برده
تا به امروز توانسته است آثار گرانقدری از ادبيات فارسی را به زبان نروژی برگرداند.
کارنامه او در قلمرو ترجمه، بسی پروزن و سنيگن است.
او به جز ترجمه از زبان فارسی از زبانهای لاتين، آلمانی، انگليسی
و ايسلندی هم آثار فراوانی را به نروژی برگردانده است.
از ادبيات کلاسيک فارسی، رباعيات خيام، غزلهای حافظ و سعدی
و بخشهايی از شاهنامه فردوسی و از ادبيات مدرن پارسی رمان بوف کور صادق هدايت
از جمله آثار او در گستره کار ترجمه است.
يرداوکر که از تلاشگران گسترش نروژی نو
(جنبشی در حيطه زبان نروژی که به پالايش زبان خود از زبانهای
بيگانه و به اسقلال آن باور دارد)
محسوب میشود، تا کنون در مقام مترجم چندين جايزه معتبر ملی کسب کرده
که آخرين آن در سال ۲۰۰۶ به خاطر ترجمه شعرهای کلاسيک «هوراتس»
از لاتين به نروژی نو بوده است.
در مراسم گرامیداشت اين مترجم ادبيات فارسی
و ايران شناس نروژی، نويسنده و روزنامه نگار ايرانی مقيم نروژ،
علی صديقی در معرفی يرداوکر و آثارش سخن گفت و
آنگاه پيامهای (فارسی و ترجمه نروژی) دو تن از چهرههای شاخص
ادبيات امروز ايران:
سيمين بهبهانی و محمود دولت آبادی و همچنين پيام مترجم ادبيات نروژی
به فارسی اردشير اسفندياری، توسط پيام سيستانی ـ شاعر
ايرانی مقيم نروژ ـ شهرام يزدانی
و محبوبه پياده، قرائت شد.
سخنرانی يوهانس يرداوکر در باره زبان و ادبيات فارسی
و خواندن شعرهايی از حافظ و خيام توسط او و پرسش حاضران
در جلسه و پاسخ يرداوکر، بخش ديگری از برنامه بزرگداشت
اين مترجم ادبيات فارسی بود.در پايان اين مراسم قرائت پيامهای
تقدير و تقديم هدايای ديگر از جمله اهدای فرش ايرانی توسط
يک دوستدار فرهنگ و ادبيات ـ فريبرز شهيدی ـ
به يوهانس يرداوکر
بخشی از برنامه قدردانی ايرانيان ازاين تلاشگر عرصه ادبيات فارسی به نروژی بود.
اين مراسم به کوشش علی صديقی وبا همکاری کانون فرهنگی
ايرانيان شهر برگن
(دومين شهر بزرگ نروژ) و «مرکز فرهنگ ملتها» ( BIKS)
اين شهر برگزار شد
و جمع کثيری از ايرانيان و نروژیهای دوستدار ادبیات ملل، از آن استقبال کردند.
این گفتوگو پس از برگزاری همین مراسم با یوهانس یرداوکر
صورت گرفته است.
شايد در ابتدا اين پرسش لازم باشد که بدانيم از کی و در کجا
با زبان و ادبيات فارسی آشنا شديد؟
تقريباً در اواخر دهه شصت ميلادی بود که با ترجمه انگليسی حافظ،
کارخانم «گرترود بل» آشنا شدم.
اين آشنايی آن چنان بر من تاثير گذاشت که آنگاه به بخش مهمی از سرنوشت
ادبی و فرهنگی من تبديل شد.
همچنين در همان زمان با يک نويسنده سوئدی آشنا شدم به نام
«فرانس.گ. بنکسون»
که علاقمند حافظ بود و با گرترود بل و ترجمهاش از حافظ آشنايی
خوبی داشت.
همزمان با کسی دوستی داشتم که
همسرش خانم «بريتا زيسلر» استاد دانشگاه در اسلو بود
و ادبيات فارسی تدريس میکرد.
پدر اين خانم قبل از جنگ جهانی دوم در تهران زندگی میکرد
و مهندس راه آهن بود و در پروژه راهآهن تهران به آبادان اشتغال داشت.
من در سال ۱۹۷۱ شروع کردم به یادگیری زبان فارسی در دانشگاه اسلو و سه سال تحصیل من
در رشته زبان فارسی دانشگاه اسلو طول کشيد.
خانم بريتا فارسی را خوب میدانست
و خوب تدريس میکرد. او هفت سال از کودکيش را در ايران گذرانده بود.
از دو سالگی تا نه سالگی همراه پدر و مادرش در تهران زندگی کرده بود.
سه سال درس خواندن من در رشته زبان فارسی، علاقهام را
به ادبيات فارسی بيشتر کرد.
خواندن حافظ، ليلی و مجنون گنجوی، گلستان سعدی،
شاهنامه فردوسی و از ادبيات مدرن فارسی
آثار جمالزاده، صادق هدايت و صادق چوبک از جمله درسهای دانشگاهی ما
بود که خود خانم بريتا آنها را برای تدريس و فراگيری ما تهيه میکرد.
آن موقع کسان ديگری هم در رشته فارسی دانشگاه اسلو تحصيل میکردند؟
تعداد زيادی نبودند اما به لحاظ کيفی خيلی اهميت داشت.
«فرودس شروه» که حالا در آمريکا
استاد دانشگاه است با ما بود.
او استاد ممتازی در رشته زبان فارسی و زبانهای
هند و ايرانی در آمريکا است. همچنين يک ايسلندی به نام
«Fridrik Thcrdarson»
بود که حالا در گذشته اما زمانی در نروژ فردوسی را تدريس میکرد.
برگرديم به چگونگی آشنايی شما با زبان و ادبيات فارسی...
بله، سال ۱۹۷۳ که هنوز درس میخواندم رباعيات خيام را ترجمه کردم. بريتا زيسلر،
استاد دانشگاهی من از آنجايی که خودش خيلی به زبان و ادبيات فارسی علاقهمند بود
در راه ترجمه رباعبات خيام به من کمک کرد تا من کار ترجمه خيام را دنبال کنم
و به پايان برسانم. بعد چندين غزل از حافظ را ترجمه کردم و در سال ۱۹۷۴
در يک کتاب چاپ کردم.
اولين کتاب از ادبيات فارسی به ترجمه شما آيا رباعيات خيام بود يا غزلهای حافظ؟
نه، اولين کتاب ترجمه خيام بود که در سال ۱۹۹۷ به چاپ دوم رسيد.
غزلهای حافظ اما غير از آن که به طور مستقل در دهه هفتاد چاپ شد شعرهای ديگری
از او در مجموعه شعری که از شعر جهان فراهم کردم نيز به چاپ رسيد.
در اين آنتولوژی علاوهبر حافظ و شکسپيرو گوته ...
دو شعر از «آگوست فون پلاتن» هم در مجموعه شعر جهان بود
که خود فارسی هم صحبت میکرد و حافظ را بسيار دوست میداشت.
او مترجم اشعار حافظ هم بود که وسواس بسياری در بازسرايی عين اشعار حافظ داشت.
او شعرهای حافظ را با جزئيات فنی آن ترجمه میکرد. من موقعی که زبان آلمانی
میخواندم با او آشنا شدم.
قبل از شما، گويا خيلی پيشتر خيام به نروژی ترجمه شده است...؟
همين طور است. گمان کنم در سال ۱۹۲۰ بود که رباعيات خيام در نروژ ترجمه شد.
اما آن به زبان نروژی کتابی بود و ادبيت کار خيام در آن چندان مورد دقت
قرار نگرفته بود.
بعد از خيام و حافظ چه؟ در مقام مترجم با فردوسی و سعدی کی آشنا شديد؟
در نيمه اول سالهای هفتاد خانم بريتا زيسلر و آقای
«فردريک تور دارسون» که ايسلندی بود اما ساليان زيادی بود
که در اسلو زندگی میکرد و در دانشگاه اسلو درس میداد،
درباره سعدی و حافظ و فردوسی کنفرانسهايی داشتند.
بين سالهای ۱۹۷۱ تا ۷۳ من با فردوسی و سعدی آشنا شدم
و همچنين با نظامی گنجوی. چه در همان زمان و چه بعدها کار ترجمه
از اين چهرههای ادب پارسی را دنبال کردم.
تا آن زمان به نظر میرسيد به ادبيات کلاسيک ايران علاقهمند بودهايد
چه شد که به سوی ترجمه ادبيات مدرن فارسی و ترجمه بوف کور کشيده شديد؟
من هدايت را در همان گروه زيسلر شناختم. بريتا زيسلر علاقه زيادی
به هدايت و بوف کور داشت اما ترجمه بوف کور را در آن زمان شروع نکردم.
آنها يعنی همان گروه زيسلر کارشان فقط تدريس دانشگاهی بود
يا خودشان ترجمه هم میکردند؟
بريتا زيسلر از زبانهای قفقازی ترجمه میکرد. به نروژی و به ايسلندی. شروه هم همينجور
او هم ترجمه میکرد. از ادبيات زرتشتی به انگليسی و نروژی.
بوف کور هدايت را چه زمانی برای ترجمه انتخاب کرديد؟
آقای «آليبسون هورس» مدير قسمت ادبيات نو يک شرکت مهم انتشاراتی
با من تماس گرفت که آيا مايل هستی بوف کور صادق هدايت را ترجمه کنی.
جواب من بدون هيچ شک وترديدی آری بود. همين آقای هورس چند سال
بعد هم ترجمه بخشهای ديگری از رباعيات خيام را که در کتابم نبود به من سپرد.
اين رباعيات چيزهايی بود در ميان يک کتاب ديگر که پرسپوليس نام داشت
بايد چاپ میشد.
کار ترجمه بوف کور چقدر طول کشيد؟
بين ۵ تا ۶ ماه از ترجمه تا ويرايش نهايی طول کشيد.
شما هدايت را چگونه نويسندهای میدانید؟
هدايت در ادبيات با شخص مخصوصی صحبت میکند و روی او تمرکز دارد.
خيلی با استعداد شخصيتهايش را عمق میبخشد
اما با زبان و توصيف و بيانی ساده، که همگان میتوانند آن را بخوانند.
به عقيده شما چقدر ادبيات غرب و يافتههای نو در امور روشنفکری و علمی
به او کمک کرد تا بوف کور را بنويسد؟
به نظرم ابتدا تاثير فرانتس کافکا روی هدايت ديده میشود.
به خصوص ترجمههای او از کافکا به رويش تاثير گذاشت.
يافتههای فرويد و يونگ در روانکاوی و همچنين جنبش سورئاليسم
در شکلگيری بوف کور میشود گفت مرکز ثقل تکنيکی او بود.
اما نکتهای را که بايد در مورد هدايت و نه موضوع رمان مشهور او بوف کور
به آن تاکيد کنم اين است که هدايت در همان زمانی که در فرانسه بود و با
جديت ادبيات و موضوعات روشنفکری اروپا را دنبال میکرد، جنبش ديگری
هم در اروپا بود که از آن تاثير گرفت. آن زمان به ويژه در ادبيات و روزنامههای
فرانسه خيلی به ادبيات عاميانه و زبان کوچه و بازار توجه نشان میدادند.
روشنفکران زيادی روی فرهنگ فلکلور کار میکردند. اين امر باعث شد که هدايت
در زبان فارسی به ادبيات فلکلور توجه و دقت کند و تا جايی که من میدانم پيش
از او کسی در جمعآوری ادبيات عاميانه در ايران توجه چندانی نکرده بود.
آيا اثر تازهای از چهرههای ديگر ادبيات فارسی نظرتان را برای ترجمه جلب کرده است؟
بله، بله شعرهای فروغ فرخزاد. و با کمال ميل دوست دارم شعرهای شاملو
و داستانهای کوتاه صادق هدايت را ترجمه کنم.
با ادبيات امروز ايران چندان آشنا نيستم.
شايد با کمک تو ـ صديقی ـ بيشتر با ادبيات کنونی ايران آشنا بشوم.
ادبيات فارسی چه ويژگیهايی دارد که اين همه به آن علاقه نشان میدهید؟
اول اينکه زبان فارسی خيلی زبان زيبايی است.
زبانی است که ريتم دارد؛ ملودی و آهنگ دارد.
همه چيز هم به اين برمی گردد. در اين زبان نويسندگان و شاعران خيلی خوب میتوانند
احساسات و افکارشان را به تحرير در آورند. شعر برای مردم ايران خيلی اهميت داشته.
به نظر من ايرانیها مثل مردم ايسلند و مردم روس اهل شعر و ادبيات هستند.
ادبيات روس پوشکين را به وجود آورده که خود در يکی از آثارش از سعدی
صحبت میکند. در روسيه علاقه به زبان فارسی و ادبيات فارسی بسيار زياد بوده.
میدانيم که از زبانهای ديگر هم ترجمه میکنيد، تقريبا از چهار زبان ديگر.
آثارمهمی که از ديگر زبانهای به نروژی برگرداندهايد کدامند؟
من از انگليسی، لاتين، آلمانی و ايسلندی هم ترجمه میکنم که تعدادی از کتابهای
ترجمه شده من جوايزی را از آن خودشان کردهاند. از آلمانی از نيچه
(چنين گفت زرتشت)، گوته، شيلر و کتابی از هفتاد شعر نيچه ترجمه کردهام
که عنوان آن «علم محبوب» است.
از زبان ايسلندی چندين کتاب شعر و کتاب کودک ترجمه کردهام.
کتاب شعر «هوراتس» را از لاتين برگرداندهام که جايزه
ترجمه سال ۲۰۰۶ را برد و همچنين از «روبرت بورنز»
شاعر اسکاتلندی مجموعه شعری از انگليسی ترجمه کردهام که
جايزه معتبری را در سال ۱۹۹۶ به دست آورده است.
اينها بخشی از کارهای من از زبانهای ديگر است.
من همچنين در کارها و علايق ديگرم، به تاريخ محلی علاقهمندم و تحقيقاتی
به صورت کتاب دارم. به نظر من يک بخش مهم تاريخ ملی در تاريخ محلی است.
من در مدتی خيلی قبل شعر میسرودهام و اکنون سالهای زيادی است که
تمرکز من روی ترجمه از زبانهای ديگر است. من در ترجمه شعر به
وزن و ريتم و جزئيات فنی شعر توجه و دقت وفادارانه دارم.
و همه اينها را من به نروژی نو ترجمه میکنم. در نروژی نو ما
تنها به ظرفيتها و قابليتهای زبان نروژی متکی هستيم
و از زبان مردم برای غنای آن وام میگيريم.
آقای يرداوکر! حالا اگر بخواهيم از ادبيات نروژ صحبت کنيم به نظر شما
دوران درخشان و طلايی ادبيات نروژ چه دورههايی است؟
باید از هنريک ايبسن، الکساندر شلان، آرنه کاربور ـ
بين سالهای ۱۸۸۵ تا ۱۹۱۰ ـ نام ببریم. بين جنگ اول و دوم جهانی
هم «کنوتهامسون» را داریم که شاعر و رماننويس خوبی بود و
«سيگرود هول» و «تاريه وسوس» که تا آخرهای دهه هفتاد زنده بود.
با اين چهرهها میشود دورههای مهمی از ادبيات نروژ را مشخص کرد.
و ادبيات امروز نروژ چه؟ به چه فکر و موضوعی توجه بيشتری دارد
و چهرههای برجسته ادبيات امروزچه کسانی را میشود نام برد؟
«اولاوهاوگه» شاعر بسيار خوبی است.
مجموعه شعرهای او «قطرههايی در باد شرقی» و «جرقههايی در خاکستر»
دارای شعرهای بسيار زيبايی است. من اميدوارم شما ايرانيان نروژ کارهای او
را به فارسی برگردانيد. او از زبان کهن شعرهای مدرن میسرايد.
در رمان، بعد از «وسوس» میتوانم از «داگ سولسدا»
و «يان شلته» و «يون فوسه» نام ببرم که يون فوسه امروز توجه جهانی
خوبی را به کارهايش که بيشتر نمايشنامه است، معطوف کرده است.
ادبيات امروز نروژ به چه چيزهايی بيشتر توجه دارد
؟
روابط و آداب بين آدمها و کارهای انسانی شايد چيزی باشد که بيشتر
روابط و آداب بين آدمها و کارهای انسانی شايد چيزی باشد که بيشتر
مورد توجه است. مثلا «ووگه» کتاب مهمی دارد به نام «من»
که او به اينکه آدمها چگونه فکر میکنند توجه دارد.
او برداشتی شخصی از مسيحيت دارد و نيز به ادبيات
و زبان روسی خيلی توجه دارد.
آقای يرداوکر از آنجايی که يکی از رشتههای ترجمه شما از زبان فارسی است،
اگر امروز بخواهید به ايران سفر کنید، فکر میکنید چه جاذبههايی شما
را در ايران به خودش جلب خواهد کرد؟
موضوعات زيادی است. مثلا شهر شيراز که حافظ و سعدی را
در خودش جای داده. اصفهان با بناهای تاريخیاش، مشهد و توس به خاطر فردوسی.
نيشابور به خاطر خيام و اينکه در تاريخ ادبی ايران مهم است.
شهر تبريز هم برای من کششهای خودش را دارد.
قطعا تهران به خاطر چهرههای فرهنگی و ادبی امروز ايران مهم است.
همچنين کردستان و گيلان هم برای من جالب خواهند بود.
کردستان به خاطر زبان کردی و گيلان هم به خاطر زبان گيلکی و به خاطر طبيعتش.
اينها برايم جالب است.
و در اين ميان ديدن مردم ايران و بودن در ميان آدمهايی که زبان فارسی
صحبت میکنند برايم جذابيتهای خاص خودش را دارد.
در پايان مايل هستید چيزی به گفتههايتان اضافه کنید؟
بله، اميد من اين است که مردم نروژ و مردم کل اسکاندیناوی به ادبيات مردم ايران توجه
بيشتر نشان دهند. از اينکه عمر خيام خيلی شهرت جهانی دارد جای خوشحالی است.
او حقش است چون از شاعران بزرگ دنياست. من اميد وارم بتوانم
از احمد شاملو و فروغ فرخزاد ترجمههايی انجام دهم.
من فکر میکنم مردم نروژ به فروغ و شاملو علاقه زيادی نشان بدهند.
منبع: فرهنگ آشتی/ علی صدیقی، شهرام یزدانی
http://www.bamdadkhabar.org/2009/02/post_872/
نظرات