ضلع سوم ديدن(به قلم: يدالله رويايى)ارسالی جناب آقای برزگر
¤¤¤
چرا وقتی از چیدن "میچینم" میآید، نباید از دیدن "میدینم" بیاید؟ ونميآيد !
"میبینم" می آید چونکه دیدن برای آنها، پارسی ها، اهمیتی عظیم داشته است.
پرسید: پس آنکه میدیند نمیبیند؟
- شاید عکس آن درست تر بوده است، یعنی آنکه میبیند، نمیدید- طبعا !
منبع::
oyaee.malkut.org
به قلم:آقای يدالله رويايى
ارسالی جناب آقای برزگر:
شاعر ونویسنده آقای برزگر
متولد :سه شنبه 11 دي 1363
کشور:ايران
شهر:اصفهان
هميشه براي رفتن...گنجشكها را بهانه مي كردي
..وامروز..گنجشكها براي رفتنشان،نبودنت را بهانه كرده اند ( برزگر*)
وبلاگ :
http://www.tasepede.blogfa.com/
ایمیل:
mohsenbarzegar_63@yahoo.com
ليست دفتر شعر ها برزگر
نوشته های ادبی برزگر
در سایت شعرنو:
http://www.shereno.com/news2.php?id=6788
نوشته شده در 20/7/1388 -
16:52 توسط آقای برزگر
در موضوع آموزش (شعرنو)
متولد :سه شنبه 11 دي 1363
کشور:ايران
شهر:اصفهان
هميشه براي رفتن...گنجشكها را بهانه مي كردي
..وامروز..گنجشكها براي رفتنشان،نبودنت را بهانه كرده اند ( برزگر*)
وبلاگ :
http://www.tasepede.blogfa.com/
ایمیل:
mohsenbarzegar_63@yahoo.com
ليست دفتر شعر ها برزگر
نوشته های ادبی برزگر
در سایت شعرنو:
http://www.shereno.com/news2.php?id=6788
نوشته شده در 20/7/1388 -
16:52 توسط آقای برزگر
در موضوع آموزش (شعرنو)
**¤¤ ضلع سوم دیدن ¤¤**
پارسیهای قدیم میگفتند، چشمی که مینگرد نوری به آنچه مینگرد میدهد.
یعنی آنچه نگاه می شود نورش را در نور آنکه نگاه می کند
میریزد: دو نور از دو سو، هر دو در نیمه راه به هم میرسند
(نوری از نگریده، نوری از نگران). دیدن و دیده شدن،
هر دو در نور ِهم یک "دیدن دیگر" میآفرینند.
این "دیدن دیگر" یک دیدن نامرئی است،
یک دیدن ِندیدنی.تصادفی، تصادمی.
ما باید این سومین را کشف کنیم،
شکار کنیم، هم در ذهن هم در زبان.
زرتشت این مبادلهٔ نور را، نور دو "دیده" را،
انسانی میدانست :
زرتشت این مبادلهٔ نور را، نور دو "دیده" را،
انسانی میدانست :
نوردیده(چشم) و نوردیده(مفعولِ دیدن).
برای او این مبادلۀ نور درحیوان صورت نمیگرفت.
صورت، مخصوص انسان است.
صورتِ انسان است که در برخوردِ این دو نور ترسیم میشود.
چهره فقط در برابر چشم است که چهره است، در برابر دیده،
و در مبادلۀ دیدن.
برای او این مبادلۀ نور درحیوان صورت نمیگرفت.
صورت، مخصوص انسان است.
صورتِ انسان است که در برخوردِ این دو نور ترسیم میشود.
چهره فقط در برابر چشم است که چهره است، در برابر دیده،
و در مبادلۀ دیدن.
خارج از این حالت هیچ چهرهای چهره نیست.
انسان هم به خاطر چهرهاش انسان است (لویناس).
و چهره، انسانی است.
صدایش از روبرو میآید، نگاهش از روبرو میآید،
و چهره چیزی جز روبرو نیست. که دیده وری میکند،
که دیده رانی میکند.
زیباترین چهرهها روبروترین چهره هاست.
انسان وقتی برمی خیزد انسان است.
انسان خوابیده انسان نیست.
خواب آدمی خواب چهرهٔ اوست.
خواب ِ صدا و خواب ِ نگاه اوست.
و در خواب این دو، تمام چیزهای دیگر او بیدارند.
در همین بیداری است که حیوانی میشود،
که حذفِ چهره میکند، ومیکُشد
پارسیها زبانشان را با کشف همین دیدن ِسوم غنی میکردند،
و از همان جا زبانشان را زبان شعر میکردند،
زبانی در داخل زبان میساختند. و اهورا،
شاید به وام از من، میگفت :
زبانت را، زرتشت، روی زبانت بگذار(سنگ زرتشت).
تا آنها ازدیدن و دیده شدن یک دیدن ِسوم بیرون می کشیدند
( ضلع سوم می ساختند)
که نه دیگر "دیدن" بود و نه "دیده شدن" بود.
مکعبی بود که هرسه را در خود داشت،
که عصارۀ "نگاه" بود. کعبه بود،
غرض و غایت بود.
غایتِ چیزی هیچوقت خودِ آن چیز نیست.
انسان هم به خاطر چهرهاش انسان است (لویناس).
و چهره، انسانی است.
صدایش از روبرو میآید، نگاهش از روبرو میآید،
و چهره چیزی جز روبرو نیست. که دیده وری میکند،
که دیده رانی میکند.
زیباترین چهرهها روبروترین چهره هاست.
انسان وقتی برمی خیزد انسان است.
انسان خوابیده انسان نیست.
خواب آدمی خواب چهرهٔ اوست.
خواب ِ صدا و خواب ِ نگاه اوست.
و در خواب این دو، تمام چیزهای دیگر او بیدارند.
در همین بیداری است که حیوانی میشود،
که حذفِ چهره میکند، ومیکُشد
پارسیها زبانشان را با کشف همین دیدن ِسوم غنی میکردند،
و از همان جا زبانشان را زبان شعر میکردند،
زبانی در داخل زبان میساختند. و اهورا،
شاید به وام از من، میگفت :
زبانت را، زرتشت، روی زبانت بگذار(سنگ زرتشت).
تا آنها ازدیدن و دیده شدن یک دیدن ِسوم بیرون می کشیدند
( ضلع سوم می ساختند)
که نه دیگر "دیدن" بود و نه "دیده شدن" بود.
مکعبی بود که هرسه را در خود داشت،
که عصارۀ "نگاه" بود. کعبه بود،
غرض و غایت بود.
غایتِ چیزی هیچوقت خودِ آن چیز نیست.
¤¤¤
چرا فعل امر دیدن" ببین" است؟
که هیچ طنینی از حروفِ این درحروفِ آن نیست.
یعنی فعل دیدن غیر از نون مصدریاش
(که مال خودش نیست)
هیچ حرف دیگری از خود به محصولِ ِخود(ببین) نداده است،
و "ببین" میراثی از تبار خود با خود ندارد.
سفارش اهوراهم به زرتشت
این بود که از دیدن "دیدنی دیگر" برآر!
که هیچ طنینی از حروفِ این درحروفِ آن نیست.
یعنی فعل دیدن غیر از نون مصدریاش
(که مال خودش نیست)
هیچ حرف دیگری از خود به محصولِ ِخود(ببین) نداده است،
و "ببین" میراثی از تبار خود با خود ندارد.
سفارش اهوراهم به زرتشت
این بود که از دیدن "دیدنی دیگر" برآر!
¤¤¤
در زبانهای دیگر ، فعل امر دیدن از دیدن مشتق میشود
جز در فارسی ِ ما که " دیدن" در وجه امر خودش، میخواهد "بینیدن"
باشد : یعنی ببین، بجای "بدین" .
جز در فارسی ِ ما که " دیدن" در وجه امر خودش، میخواهد "بینیدن"
باشد : یعنی ببین، بجای "بدین" .
چرا وقتی از چیدن "میچینم" میآید، نباید از دیدن "میدینم" بیاید؟ ونميآيد !
"میبینم" می آید چونکه دیدن برای آنها، پارسی ها، اهمیتی عظیم داشته است.
پرسید: پس آنکه میدیند نمیبیند؟
- شاید عکس آن درست تر بوده است، یعنی آنکه میبیند، نمیدید- طبعا !
منبع::
oyaee.malkut.org
به قلم:آقای يدالله رويايى
ارسالی جناب آقای ربرزگر
نظرات