بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *آزادی*
خدا
ایران من
ز کوشش و دانش ز ایمان من
سر افراز و پاینده ایران من !
قدم راسخ و پر ز نیرو تنم
دل و جان ودانش به کار افکنم !
چو میراث من از نیاکان من
هنر شد مخور غم تو جانان من !
سحرگه چو سازم من آهنگ کار
سرم پر ز شور ودلم بی قرار
که علم و هنر را به نیرو زنم
به گردون کنم بیرق تو علم !
به کف آهن تفته سازم خمیر !
که آزاده مانی وطن ای کبیر !
ترا چون گلستان کند سعی من !
ترا مهد ایمان کند رأی من !
بود خاک تو خون به رگهای من !
سرور تو امید فردای من !
من آن زاده از نیت آرشم
که بهر وطن جان به آتش کشم !
ره من بود راه مولی علی !
بمان سر بلند فخر دنیا ! غنی !
شکر
● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد آزادی ●
*- آزادی باجی به مردم نیست ! چرا که مال و داشته آنهاست. ارد بزرگ
«سروده ای از: حمید مصدق »
نه نه نه
این هزار مرتبه گفتم نه
دیگر توان نمانده توانایی
در بند بند من
از تاب رفته است
شب با تمام وحشت خود خواب رفته است
و در تمام این شب تاریک
تاریک چون تفاهم من با تو
انسان افسانه مکرر اندوه و رنج را
تکرار می کند
گفتی
امیدهاست
در نا امید بودن من
اما
این ابر تیره را نم باران نبود و نیست
این ابر تیره را سر باریدن
انسان به جای آب
هرم سراب سوخته می نوشد
گلهای نو شکفته
این لاله های سرخ
گل نیست
خون رسته ز خاک است
باور کن اعتماد
از قلبهای کال
بار رحیل بسته
و مهربانی ما را
خشم و تنفر افزون
از یاد برده است
باورنمی کنی ؟
که حس پاک عاطفه در سینه مرده است
سروده ی : «حمید مصدق »
در گام اول لازم است که آزادی را برای خود معناا کنیم وازخود بپرسیم که ما چه چیز را برای خود « آزادی » مینامیم وچه نمرز ومحدودیتی برآن قائل هتستیم وبعنوان فردی که از سوی خداوند ازاد آفریده شد ودرخلقت انسان به « آدمی» قدرت عقل واندیشه وتفکر نیز داده شد چگونه میتوان اورا ازدیدگاه یک فرد اسیر نگریست که به هیچ عنوان با قانون عقل درست درنمیآید ومطق جاری در این اندیشه حکم میکند که زمانی که خالق ما انسان را , انسانی آزاد معرفی میکند چچرا می بایست آدمی خود برخود یا ازسوی دیگری اسارت را قبول داشته وپذیرای اسیر یخود باشد ممسلم است که خداوند در قانون طبیعت انسان خوی آزاده ی اورا نیز زمانی که باو بخشیده است انتظار آزاد منشی اورا نیز داشته است وانسانی که از بدو تولد با ذاتی پاک زاده میشود این تربیت ودانش زندگی اوست که در پیرامون او از انسان انسانی آزاده یا اسیر یا دنباله رو یاقربانی یا برده را میسازد وباز این ما انسانها هستیم که قانونهای زمینی ومرزهای انسانی خود را برای یکدیگر تعین کرده ایم اگر به خواست خداوند بعنوان بزرگترین استاد زندگی خود نگاه کنیم وحرف او را پذیرا باشیم هیچکس دردنیا اسیر زاده نشد وهرگز خود خواوند نیز بین آدمیان سفید پوشت وسیاه پوست وزدر پوست وسرخخ پوست خویش نیز تفاوتی قائل نبود نه آنگونه که ما « آدمیان» قائل شدند وحتی به بردگی واسارت نوع وانواع بشر دست زده وتا سالها نیز بین خود ودیگری حتی بین رنگ مو وچشم خود نیز این تفاوت را قائل بودند که سفید پوست را فرشته , سیاه پوشت را شیطانن یا برده بخوانند .در مقامی کمتر ازخویش قرار دهد واورا ازحق زندگی آزاد درجامعه ی بشری خود محروم کنند اندیشه های نوین بتدریج تمامی اینگونه افکار را پس زده ورد نموده است وامروزه درجهان آدمیان یکسان وبرابرند خواه پوستی ورنگ چشمی متفاوت داشته باشند خواه از ملتی ضعیف تر باشند ودر جهان سوم زندگی کنند ویا اینکه از لحاظ دانش وبیشنش تفاوتی با یکدیگر داشته باشند وامروزه نیز بزرگان واندیشمندان وعالمین جهان درعقیده با یگدیگر متحد هستند که رنگ پوست وتفاوتهای ظاهری ونوع دین وآئین وسنت هیچ یک عاملی براین نیست که ما دیگر انسانهای دنیا را ازخود کمتر یا بالاتر بدانیم ویکی درخدمت دیگری باشیم واگرچه دنیا در قانون هستی خویش نیازمند کسی چون خداوند است تا چرخه ی دنیا بچرخد ودر زمینه های زندگی زمینی نیازمند مدیران وشایستگانی هتسیم که برنامه ریزی ها اساسی واصلی وقانون بندی های جوامع را سروسامان دهد اما هیچیک ازاینها به معنای اسیر بودن شخص زیر دست در دستان مدیریت وبزرگان جامعه نیست چراکه حق پآزادی وهمه نوع آزادی ازجمله آزادی فردی ,آزادی اجتماعی وآزادی تفکر و... یک بیک حق انسانی انسان درهرجامعه متفکر وروشنفکری ست و قانون تمامی ممالک دنیا نیز همانگونه که در فرگردهای پیشین گفته شده امروزه تابع قوانین مشترکی ست که در آن حق انسانی وحقوق بشر وازادی فردی واجتماعی اوو در سرلوحه ی قوانین هر کشوری که در دمکراسی بسر میبرد قرار داردواین نتیجه ی سالهای بیشماری ست که تاریخ خود گویای این بوده است که انسان دراسارت هیچگاه اسارت را نمیپذیرد وبرای ازادی خویش تلاش میکند چراکه ذات او خواهان آزادیست
¤ با تحقیقی ساده نمونه ای ساده را از تعریف آزادی را در اسلام از نظر میگذرانیم که درسایتی مذهبی آزادی را در اسلام را اینگونه تعریف میکند :
¤ «کلمه آزادی »باهمین معنایی که امروز دارد.ازچندقرن پیش برزبانها افتاده،وشایدسبب اختراع این کلمه،نهضت تمدن اروپایی است که ازیکی دو سه قرن پیش شروع شده،ولی معنای این کلمه ازاعصار خیلی قدیم درذهنها جولان داشته،وبه صورت یک آرزو دردلها بوده است.اصل طبیعی تکوینی که این معنی ازآن ناشی می شود این است که آدمی دروجودخودمجهز به اراده است(اداره)آدمی راواداربر عمل می کند اراده یک حالت نفسانی است که اگرازبین برودحس وشعورازآدمی گرفته می شود،ودرنتیجه،انسانیت او باطل می شود.
چیزی که هست این که انسان یک موجوداجتماعی است طبیعت او،اورا بزندگی اراجتماع سوق می دهد ومی گوید:یک فردباید (دلو)خودرادربین (دلوهای) دیگران بیاندازد،اراده وفعلش رادراراده وفعل دیگران داخل کند.این طرز عمل منجر به آن می شودکه آدم دربرابر قانونی که حدودی برای اراده وافعال مردم معین کرده واراده هاوافعالراتعدیل کرده است،خضوع کندپس همان طبیعتی که بیک فردانسان ،آزاد مطلق دراراده وفعل می دهد عینا همان طبیعت،اراده وعمل رامحدودو"طلاق" ابتدایی و"حریت" اولی رامقید میسازد.
قوانین مدنی حضار،چون(بطوریکه خواننده دانست)ساختمان احکام خودرابرپایه کامروائیهای مادی (گذشته،نتیجه آن شده که ملتهادرمعارف اصلی واساسی دینی "آزاد" باشندبخواهندملتزم به آن بشوند نخواهند نشوند همچنین درامر اخلاق وهرچه ماورای قانون باشدوانسان بخواهدواراده واختیار نماید،درتمام اینهامردم "حریت" و"آزادی" دارند معنی" حریت" درنظر تمدن جدید اینست.
امااسلام:چون (همانطورکه معلوم شد)قانون خودرابراساس توحید ودرمرتبه دوم برپایه اخلاق فاضله گذاشته وبعد متعرض هرامرکوچک وبزرگی ازاعمال فردی واجتماعی هرچه میخواهدباشد- شده پس:هیچ چیز نیست که انسان وابسته به آن یاآن وابسته به انسان باشد مگرآنکه شرع اسلامی درآنجاقدم گذاشته یااثرقدم شرع،پیدااست بدین ترتیب،"حریت"به معنای گذشته هیچ مجالی دراراده وافعال مردم ندارد!
چرا،آدمی درهمه آنهاازقیدعبودیت(وبندگی غیرخدا)آزاداست،گرچه این یک کلمه است،ولی اگرکسی درسنت ورویه ی اسلامی وهمچنین سیره ی عملی که دعوت به آن کرده وبین افراد وطبقات اجتماعی برقرارنموده بطورعمیق بحث وبررسی کند،وسپس روش اسلامی راباروشهای آقائی وسروری وزورگوئی اجتماعات متمدن چه بین افراد وطبقات خودشان،وچه روابطی که بین ملت قوی باملت ضعیف،برقراراست مقایسه کند،می فهمدکه چقدراین یک کلمه معنای وسیع ودامنه داری دارد(این آزادی درعقیده که معنایش آزادی ازقیدعبودیت غیرخداست)
ازنظراحکام هم اسلام،درروزیهای پاکیزه ومزایای معتدل حیات که خداوند مباح فرموده،توسعه ی کامل داده البته بدون افراط وتفریط.
***
این مطلب خیلی عجیب است که عده ای ازمفسرین وکسانی که دراین زمینه ها به بحث پرداخته اند، بازحمت فراوان خواسته اند که اثبات کنند،دراسلام،آزادی عقیده وجوددارد.
وبه آیه" لااکراه فی الدین" ونظائرآن استدلال کرده اند خواننده ی محترم می تواند بحث مفصل تفسیری ذیل آیه بالا ومعنای آنرادرجلد دوم" المیزان" مطالعه کند،چیزیکه اینجامی توانیم بگوییم اینست که معلوم شدتوحیداساس همه نوامیس اسلامی است،معذالک چگونه ممکن است اسلام قانون "آزادی عقیده" راتشریح کند.
آیااین ،جزتناقص صریح،معنی دیگری دارد؟
اگر کسی بخواهد بگوید:دراسلام عقیده آزاد است،عینا مثل اینست که بگوید:درقوانین مدنی ازحکومت قانون آزادند.
به عبارت دیگر،"عقیده "یعنی پدیدآمدن یک ادراک تصدیقی درذهن انسان:"عقیده" یک عمل اختیاری نیست که بشود درآن منع یاتجویزکرد،مردم راآزادگذاشت یا بنده چیزیکه قابل منع واباحه است،التزام باعمالیست که ازعقیده ناشی می شود مثلا:دعوت بعقیده، قانع ساختن مردم به یک عقیده، نوشتن ونشر "عقیده" ازبین بردن عقیده مردم ومبارزه باکارهایی که مخالفین عقیده انجام میدهند. اینها کارهائیست که قابل منع وجواز است.
معلوم است که اگراین کارهاباموادقانونیکه بین یک اجتماعی دائراست یاپایه واصل یک قانون،مخالف باشد،مسلما ازطرف قانون،جلوگیری خواهدشد.
اسلام،درتمام قانونگذاریهای خود،جزبرپایه ی" دین توحید" اتکائ نداشته است،دین توحید،یعنی دینیکه سه اصل مسلم راقبول داشته باشد:توحید،نبوت،معاد.این سه عقیده اساسی عقائدی است که مسلمین،یهود،نصاری ومحبوس(اهل کتاب)برآن اجتماع دارند.
نتیجه گرفتیم که:
چرادراسلام "حریت "دیگری وجود داردکه عبارت است از "آزادی".
سایت دستان نت « پایان متن»______
ما در زندگی روزمره ی خود در پی ازادی روح ودل وافکار خویش هستیم وهمواره بدنبال راهی میگردیم که احساس آرامش وامنیت و صلح را در پیرامون خود در درون ودراندیشه ودر روح وفکر خود احساس کرده وبا آن خود را آسوده بدانیم بااینوصف کدامین آأمیست که پذیرای این باشد که آشنائی ودوستی وهمسری وهمسایه ای و.... انسانن را اسیر برده ی دخویش تصور کند وما نیز بیچون وچرا بدون پرسش بدون داشتن دلیل قانع کننده آنرا پذیرفته وتابع خواسته ی کسسی باشیم که با اسارت ما راحتی شخصی خود را طلب میکند نه آسایش وراحتی وخوبی وخوشی ما را در نتیجه هرگز در اینگونه مواردی کسی زیر بار این نخواهد رفت که خود را برده ای دردست انسان دیگری وانسانی همانند او با همان شکل ظاهر اتنسانی چون خود ,بداند ومسلم است که با آن برخوردی شدید خواهد کرد وحق خویش را برای ازادی خود تا پای مرگ جستجو مینماید وحق انسانی خویش را نیز بازپس میخواهد.
¤ « نه خون، نه آب، نه آتش ,از: فریدون مشیری »¤
چگونه اینهمه باران
چگونه این همه آب
که آسمان و زمین را به یکدیگر پیوست
به خشک سال دل و جان ما نمی فشاند؟
چه شد ؟ چگونه شد آخر که دست رحمت ابر
که خار و خاک بیابان خشک را جان داد
لهیب تشنگی جاودانه ما را
به جرعه ای ننشاند
نه هیچ ازین همه خون
که تیغ کینه ز دلهای گرم ریخت به خاک
امید معجزه ای
که ارغوان شکوفان مهربانی را
به دشت خاطر غمگین ما برویاند
نه هیچ از اینهمه آتش
که جاودانه درین خاکدان زبانه کشید
امید آنکه تر و خشک را بسوزاند
بپرس و باز بپرس
بپرس و باز ازین قصه دراز بپرس
بپرس و باز ازین راز جانگداز بپرس
چه شد چگونه شد آخر که بذر خوبی را
نه خون نه آب نه آتش یکی به کار نخورد
بگو کزین برهوت غربت ظلمانی
چگونه باید راهی به روشنایی برد ؟
کدام باد درین دشت تخم نفرت کاشت ؟
کدام دست درین خاک زهر نفرین ریخت ؟
کدام روزنه را می توان گشود و گذشت ؟
کدام پنجره را می توان شکست و گریخت ؟
بزرگوارا ابرا به هر بهانه مبار
که خشک سال دل و جان غم گرفته ما
به خشک سال دیار دگر نمی ماند
نه خون نه آب نه آتش
مگر زلال سرشک
گیاه مهری ازین سرزمین برویاند
¤ سروده ی: « فریدون مشیری »¤
ما در زندگی خود برای یافتن روحی آزاده ی خویش تلاش میکنیم خود را بشناسیم چراکه کیدانیم ازخود به خداوند خویش میرسیم ودیدگان روشن وآزاده ای بدست خواهیم اورد که توسط آن برحق رفتار کنیم واسنانی پاک ودرست وسربلند در مقابل خداوند وخود باشیم تمامی انسانها حتی بدترین آنان درنهاد خود خواستار این هستند که اایشان را درهمه جا قبول داشته باشند ودوست داشته باشند وحرمت ایشان نیز حفظ گردد پس بااین احساس دورنی که احساسی طبیعی وانسانیست چگونه میتوانیم بعنوان یک انسان از انسانی دیگر بخواهیم بدون چشمداشت راحتی واسایش وروفاه وامنیت خویش درخدمت ودراسارت ما باشد وبی چون وچرا هرچه میخواهیم انجام دهد که حتی اگر زیر دست کا نیز باشد درقبال ساعتی که برای راحتی ما میگذارد تا درخدمت ما باشد پول وحقوقی دریافت میکند که زمان آزادی خودرا برای ما صرف کرده است واین را نوعی کار ونان دراوردن برای زندگی خویش میداند حال میخواهد زنی باشد که کارخانه ی ما راانجام میدهد یا گارسونی یا کارمندی یاوکیلی و وزیری چراکه اینوع درخدمت دیگری بودن وبه امور ی رسیدگی کردن « کار» محسوب میشود ودرقبال آن نیز مبلغی دریافت میشود تا امور زندگی نیز برای همگان بگذرد این است که هیچکسی دردنیای کنونی اگر در خدمت انسان دیگری کار کند این انسان هرچقدر بزرگتر ودرمقامی بالاتر ازاو باشد باز موظف است که باو به چشم کسی نگاه کند که اورا اسیتخدام خود کرده است وهرگونه آزاروازیت جسمی وروحی بر کسی که زیر دست ایشان است در قانون دنیا وکشورهای پیشرفته جهان محکوم است چرا که اگر کسی برای دیگری درهرمقامی که هریک هستند کار میکند اسیر دیگری محسوب نمیشود که اجاتزه داشته باشند حتی برسر او فریاد بزنند ویتا دستی بروی او بلند کنند که او نیز حرمت انسانی خود را دارد واگر درجایگاه پائین تری قرار دارد مبنی براین نیست که از انسانیت او چیزی کم شده باشد در« دنیای حق وانسانیت وعدالت »هیچ انسانی درهر جایگاهی که هست خاص وعام کمتر از دیگر انسانی « انسان » نیست واز انسانیت او چیزی کم نشده است اگر این رئیس است وآن دیگری حتی پادوی او وچنانچه ظلمی .واسیب وزیانی نیز چه از لحاظ روحی چه از لحاظ جسمی انسانی برا انسان دیگر وارد اورد خواه آن شخص همسر یا فرزرند او باشد یا زیر دست وخدمتکار خانه ی او یا کارمند و.... بهرشکل یک انسان است وشخص درجوامع پیشرفته حتی حق شکایت از این شخص را دارد که باو در جایگاه مدیر وبالاسر ظلم و ستم وآسیبی روا داشته است وقانون نیز این شخص را چه درمقام بزرگترین انسان وپولدار ترین وقدرتمند ترین شخص آن کشور باشد چه یک رئیس چه یک مدیر مغازه که فروشنده خود را ازاز دهد...درهر مقاتم تفاوتی نمیکند بشدت بااو برخورد خواهد کرد وبسیارنمونه ها را میتوانم نام ببرم که تنها بعلت اینکه شخصی با زبان آزاردهنده ی روحی فرد زیر دست خود بوده است به زندان نیز افتاده است ونمونه های آنرا دراروپا بسیار دیده ام که کارمندی از رئیس خود شکایت کرده وحتی باعث برگنار شدن افرادی میشوند که تنها کلامی نادرست به آنان گفته است واخیرا بودکه یک وزیرخانم در نروژ برکنار شد چراکه به منشی خانم خود گفته بود الان وقت باردار شدن شما نبود که مجبور شوید محل کار را بعلت بارداری مجبور به ترک کارشوی وبدون توجه به نیاز محل کارخود از مرخصی استفاده کنی (طبق قانون کارمندی معممولا کارمند باردار میتواند ازخدمت معاف شده وحقوق اوبطور کامل نیز پرداخت میگردد) وهمین سخن باعث گردید که شدیدا بااین خانم وزیر برخورد کرده وایشان را ازکار برکنارنمودند بااین عنوان که این خانم منشی انسانی آزاد است وحق دارد هروقت که خود دوست دارد باردار شود ورئیس بودن شما این حق را به شما نمیدهد که برای زندگی او تعیین تکلیف نموده وبگوئید چه موقع برای شما مناسب است که او زندگی کند یا باردار شود واینک که به روح این نیز خانم صدمه روانی زدید که او ناراحت ازاین باشد که چرا باردار شد وچرا مجبور به ترک کار بعلت بارداری شد که حق مسلم اوست شما می بایست خسارت آنرا نیز پرداخت نمائید .
_____ الهه شعر سروده ی فرزانه شیدا______
از زخمی بر الهه شعر ،
زخمی بدل گرفتم
تا الیتیام
راهی باقیست
بس دراز!
و گرچه چون شاعر
بی واژه بماند
یا به سکوت در آویزد
خود مرگ شاعری ست اما
(حاشا اگر از مرگ هراسیده باشم.شاملو)!
¤ فرزانه شیدا /یکشنبه 22 اردیبهشت 1387¤
درواقع اینگونه باید بگویئم که ما هم میتوانیم با دست کسی را بزنیم وهم با زبان وتفاوتی نمیکند که شخص درهرکجا خانه یا مدرسه یا مجل کار واجتماع با زبان خودد شخصی را زده وازار دهد وروح اورا برنجاند یا بادست خود اورا بزند که انسانی که بادیت نیز کتک میخورد روح او نیز آسیب می بنیند درنتیجه اینرا خشونت رفتاری وزبانی نام میگذارند ومعتقدند که هیچ انسانی حق ندارد با زبان ورفتار واعمال خود نارحتی وآسیبی بر انسانی دیگر که از لحاظ روحی چه جسمی وارد کند واگر کرد مجرم محسوب میشود این است که مقام انسان درهر جایگاهی هم که باشد مقام والای انسانیست واحدی حق این را ندارد که دیگری را خوار وکوچک کرده وباو آسیب برساند حتی اگر فرزند اوست وکودکی ونوجوان وجوانی درزیر دست دیگری خواه والدین باشد یا ملت یا دولت میبایست بگونه ای درست وانسانی آموزشهای لازمه زندگی را به او درخانه واجتماع ومدرسه ومحل کار بدهند وهیچکس حق ندارد انسانی را بخاطر کمبود دانش یا کوچک بودن ازلحاظ سنی یا فقیر بودن یا هردلیلی که برتری اجتماعی یکی بردیگری را شکل میدهد کسی را آزار دهد وزیان وآسیب روحی وروانی وجسمی براو وارد سازد .
¤ اســیر , سروده ی فرزانه شیدا ¤
اسـیرم ... در سـوت ... در بـودن ...
با تــمامی پنـجره های گــشوده
و در تیـک تاک لــحظه ها
در لبـــهای آینــه
که جــز سـکوت
هیــچ نمــیدانست ،
هیـچ نمیدانـسـت
و جـز نگاه,هیچ نمیگفـت
مـن اما
با سـرودِ سـردِ آینـه
در نام "سکـوت " خیره ام
چـه خواهـم گـفت با او
نمیـدانـم
چه را می جـویم ؟ نمیدانم !!!
با دستـهای بیـقرار
که مبهـوت لمس دیواری ست
سـرد و بی احـساس
پیرامـون اتـاق را
حـس کـرده ام
در لحظه های تـماس
درهـای رفتن ایمن
از گـذر باد
پیـچیده در
تارهای تنبیده ی " غربت "
چـه بیرحـم بر بی کسیم
چـشم دوخـته اسـت
گوئی اسیـرم
با تمامی پنجـره های گشــوده
در دیواری ســرد
در آئینـه ای خاموش و بیصـدا
در درهــای بستـه
در خـود آری در خود
مرا آزادی بخـش
ای افــکار غمــدیدهء تنــهائـی
من از اینجا نیستـم ، نیستـم
مرا در یاب ای عشــق
که تـو تنها دیـوار هــا را
آینــه ها را پنـجـره ها را
به حرف وا خواهی داشـت
اگر با نگاه دل
با قلبی سرشـار از محبـت
به هـر کــجا بنــگری
مــرا دریــاب ای عشــــق
مــرا دریــاب شــایـد
شـایـد کـه آرامـی بگیــرم
شایــد...
¤ سروده ی فرزانه شیدا ¤
در دیــوارها ...درواقع بزرگان دانش وعلم جامعه شناسان انسان شناسان روانشناسان وافرادی که درخدمت روح وروان واندیشه انسانها کار وتلاش میکنند همگی دراین تلاش هستند که بهترین امکانات را برای انسان درهمه ی محیطهای زندگی ازخانه گرفته تا دردنیا فراهم آوردند که انسانی که ازاد زاده شد آزادنیز زمندگی کند واز سوی هیچکسی تحت فشار یا دراسارت وآزار نباشد.پس دیدگاه روشن وروشنفکر هرگز در پی ستم مردم وانسان نیست وهمانگونه که خود را آزاد میپدارد دیگران را نیز می بایست حرمت نگاهداشته وبر آزادی تمام افراد دنیا ارجوارزش قائل شود وبا عملکرذد وروفتار ودستور دادن وزورگوئی کسی را درعمل ورفتار اسیر خود وخواسته های برحق وناحق خود نکند چراکه اگر حتی این خواسته برحق نیز باشد هیچ انسانی حق ندارد دیگری را به زور باخود موافق وهمراه کند وتا زمانی که فردی خود نخواهد دیگران حق ندارند اورا بی دلیل تحت فشار بگذارند که چیزی را بپذیرد که عقل ومنطق او قادر به قبول آن نیست یا اصلا مایل نیست که اینگونه فکر کند شما میدانید که هرگز شما نمیتوانید چیزی را به زور به کسی بدهید مگر آنکه اورا آزار داده باشید تشنه ای را سیراب کردن وگرسنه ای را سیر کردن چیزیست که برحق است او نیاز دارد وخواهان این است که سیر و سیراب .اما بزور کسی را بخوابانیم وبه حلق او غذا بریزیم که بخور به سود توست یا بنوش بدن نیاز دارد تنها ظلم وستمی بر کسی کرده ایم که نیاز به این خوردن ونوشیدن نداشت نه وقتی که نه احساس تشنگی میکرد نه احساس گشنگی.درنتیجه ما نمیتوانیم درهیچ راهی کسی را مجبور به رفتن کنیم مگر خود او بخواهد که برود وهرچه هم صادقانه وبا مهر ومحبت نیز تلاش کنیم اگر مغز او خواهان چنین اندیشه ومنطقی که ما به او میدهیم نباشد تنها آب درهاون کوفتنی ست که به هیچ کجا نمیرسد درنتیجه ازادی فکر واندیشه انسان یگک حق قانونیست که از سوی خداوند درذات او نهاده شده است وجوهر معنویت آوخواهان نگاهداشتن آن است وبرای آنکه خود را ازاد احساس کند از هیچ کاری نیز دریغ نخواهد کرد تا ازکس وکسانی دوری جسته یا رها شود که اورا در فاشر نهاده یا مداوم آزادی اورا ازاو سلب میکنند واین حتی درمحیط کوچک خانواده نیز به فرار کودک ونوجوان وجوان ازخانه باری همیشه انجامیده است که صدمه ی آن اول واخر به جائی برمیگردد که منبع این فرار بوده است یعنی والدین ودرهمین راستا در محیط بزرگتر وبزرگتر نیز همین شکل از عمل وعکسالعمل تکرار میشود اگر رعایت حتل یکدیگر را درنوع احترام نهادن به آزادی فردی وانسانی هم نکنیم وبرای همگان بحد خود ارزش یکسان وحقوق یکشان قائل نباشیم که چون این شد بی شک به جدائیها ستیزها ومشکلات عدیده ای برخواهیم خورد که با مخالفتهای شدید نیز همراه خواهد بود انسان ازاد زاده شده است وازاد نیز زندگی میکند وهرگز زیر بار اسارت نخواهد رفت اگرهمین را بپذیریم درمی یابیم که لزومی نیست کسی را که نمیخواهد دانشی بیاموزد بزور درکلاس درس بنشانیم وکسی را که نیخواهد اه برود بدوانیم.که درنهایت نتیجه ای نیز عاید نخواهد شد جز خستگی واتلاف وقتی بی ثمر چون همینکه وری خود را برگردانیم شخص به سوی میرود که مایل است برود نه آنسو که ما مدانیم حق است یا درست است یا هرچه هست برای او راه او نیست واین حق اوست که راه را برگزیند یا بیراهه را چون باز این حق اوست که تجربه ها را تجربه کند وزندگر با گونه ای که دوست میدارد زندگی کند چراکه یکبار نیز درزندگی بیشتر زنده نیست وحق دارد نوع وشکل زندگی خویش را انتخاب نمایدوخوب وبد دنیای خود را نیز به شیوه ی خود تشخیص داده به شیوه خود زندگی کند وتاجائی که آسیبی به دیگران وارد نمیکند آزاد است که زندگی خود رادر شیوه وبه راه وروش خود زندگی کند.این قانون دنیاست وحتی قانون خدا که بین بنده ی خوب وبد خود نیز تفاوتی قائل نمیشودوهمگان را به قدرت حکمت ورحمت خویش در زیر سایه ی مهر خود نظاره کرده وازهمگان نیز با خبر است باشد که خود پویای راه حقف باشیم وره بسوی رستکاری خویش را پیدا کنیم که این نیز وظیفه ی انسانی ما درمقابل خداوند است.
*-رهایی و آزادی ، برآیند پرستش خرد است و دانایی . ارد بزرگ
*- آزادی باجی به مردم نیست ! چرا که مال و داشته آنهاست. ارد بزرگ
____ پایان فرگرد آزادی____
¤ نویسنده فرزانه شیدا¤
ماخذ :
http://b4armannameh.blogspot.com/2010/02/blog-post_7302.html
نظرات