*سامان* 1
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *سامان*
الماس را جز در قعر زمین نمی توان یافت و حقایق را جزدراعماق فکرنمی توان کشف کرد. ویکتور هوگو● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
●فرگرد سامان●
پیروتمامی فرگردهائی که تاکنون دنبال کردوبه تفسیر وبررسی آن پرداخته ایم همواره نقش نیروی درون انسان درسخنان فیلسوف بزرگ ایران زمین * ارد بزرگ مد نظر بوده است وهمواره تلاش براین داشته است تاکه بشر دریابد تا چه میزان برسرنوشت وزندگی خودنقش داشته است .در کل سامان دهی بر خودوزندگی همانگونه که بارهاگفته شددرطی,روزگارعم ماباتمامی اعمال وتصمیمات ماخوبخودشکل میگیردازاین جهت بسیارمهم,است که,درگام گام ِرفتن مراقب اقدامات وتصمیمات خود,درچگونگی زندگی خودباشیم وبه سهولت ازکناربسیاری ازمسائل که بنظرچنان مهم نمی آیدنگذریم.حتی کوچکترین کارهای مادرسامان دهی فرداوآینده ی مامیتواند نقش بزرگی رابوسی شادی یاغم,وخوشبختی وناکامی ماباعث گرددلذاهمانگونه که*ارد بزرگ میفرمایند: سامان ازپس ساختاردرست هویدامی گردد.*ارد بزرگ
درنتیجه اینکه درساختارذهنی وفکری,روحی ومعنوی وهمچنین مادی خودهرآنچه خودبر خود شایسته بدانیم,وبرای,آن تلاش کنیم روزگارفردای ماراتعیین میکندبرای مثال شمامیتوانید برای کمترین موردزندگی خودواردفروشگاه مواد غذائی شده,وازمیان صدهاکالادرست چیزهائی راانتخاب کنیدکه نه تنهاکالری وپروتئین وویتامین بدن شمارابحدلازم تامین نمیکندبلکه شما رادچارعارضه هائی چون چاقی یامرض قندیابسیاری دیگراز عوارض ناشی ازموادمصرفی روزانه مینماید وفردائی که شمادرامروزخوددرسلامت کامل درون پاکت وپلاستیک موادغذائی کالاهای خود راچیده,وتحویل میگیرید.درراه,بازگشت به خانه,درحقیقت بسوی بیماری فردای خودگام برمیداریدواینکه بدانیدچگونه میتوانیدپیشگیری کنید,چیزی ست که,روزانه چه,دررسانه ها چه حتی درسخنان,عوام بسیارمیشنوید.بسیارندکه میگوینداگرقسمت براین باشدکه من,باخوردن ونخوردن هایم فلان بیماری,راگرفته,وجان دهم,حتی اگرنخورم نیزآن بیماری راخواهم گرفت و بالاخره بگونه ای انسان بایدبمیرد!مسلم,است که,انسان درجهان,عمرجاودانی نیست.اماچگونگی مرگ اواگربه بلایای طبیعی وحوادث ناگهانی نباشدبسیارمیتوانیم,درچگونگی طول,عمرخوداثر گذار بوده ولااقل برای بیمار نشدن خودآنچه راکه میدانیم نباید بکنیم, نکنیم وآنچه را میداینم نبایدبه مقدارزیادمصرف کنیم,نیزمصرف نکنیم مابدین شکل سامان دهی درستی در زندگی خودرا پایه گزاری میکنیم وبقدرت اندیشه وفکرخودوجمع آوری اطلاعات درست درباب انواع میوه جات وتره باروخوراکی هامیتوانیم,غذاودسر خوشمزه ای نیزصرف کنیم,که سرشاراز کالری وتولید کننده ویتامین هاوپروتیین های لازم بدن ماباشدوبانوشیدنی هاومایجات خوب وپر انرژی موادمعدنی لازمه بدن خودرانیز تامین کنیمدرواقع خودرن شیرینی جات وترشی جات,که هرکدام درزیادی مصرف خطرناکند,میتواندبگونه ای حساب شده نیزمصرف گرددوهمه ی انچه رادوست داریم مصرف کنیم وخورده,ازلذت آن بهره مندشویم.امااینکه بنشینیم,ویه جعبه یشیرینی یک کیلوئی رادر عرض نیم ساعت باعلاقه ی شدیدی که به شیرینی دارم,حداقل نیم کیلوی آنرایکجاصرف کنیم,وفرداهی ناله بزنیم که"من هیچی نمیخورم,امانمیدانم,چراچاق میشوم,ودر نهایت خودرامجبوربه رژیم های نامناسبی کنیم که بیشترآنهاتصمیمات شخصی خودماست نه,نظریه پزشکی مثل اینکه,یکدفعه چون میخواهیم پیرهن عروسی دوخته شده,خودیاکت وشلواری راکه پارسال خریده ایم,وامروز با تن چاق مانمیخوردحتمابا نخوردن های بدون برنامه ریزی,اندازه خودکنیم وسرانجام باچهره ی زرد,زیرچشمی فرورفته واعصابی که معمولااز نخوردن وبی موقع خوردن وبد خوردنها,همواره متشنج است لباس مورد نظرراسرانجام اندازه تن کرده,وبه عروسی برویم,واین عذاب الهی که بخودومعده ی دردکشیده ی خودازفشار کم خوردن یا گرسنه ماندن ها بخود بدهیم,که درنهایت, دریک عروسی به,دست زدن هائی دربیحوصلگی,وبشکن زدنهائی در بیحالی معده ای گرسنه,مثلا بخیال خودمان درشادی سرکنیم,آنهم درزمانی که براستی نه جسم ماشاداست نه,روح ما,وآزاردیده ی هفته ها,آزاری هستیم که,خودبه خودمان داده ایم, بی اینکه توجه کرده باشیم که,وقتی چاق بودیم,حداقل رنگ صورتمان طبیعی بودوحوصله ی مابیشتر وبهترمیتوانستیم ازاین مهمانی لذت ببریم,واینهمه شب وروز درحسرت خوردن این چیزوآن چیزی سرنکنیم,که,فقط,اگرآن یک کیلو شیرینی راطی مدتی طولانی تری مصرف میکردیم,ودرست بعدازصرف غذا تکه ای میخوردیم,که,هم درهضم غذائی وخوابیدن,ویا سبک بودن پس ازغذابسیارموثراست هم لذت استفاده,ازهمه ی مواد غذائی رابیکباره,ازخودنمیگرفتیم.اینکه برای شمامثال زدم چیزی نیست که,درتصورخودآنراساخته باشم نمونه های زیادی,ازاینگونه,اعمال رامیان دوستان وآشنایان خودهمیشه شاهدم وهمینکه به دلسوزی ومحبت بگوئی:عزیزجان چرا ینطور خودت راعذاب میدهی چرادَردنیارو بروی همه خوردنیهادوهفته است که به روی خودت بسته ای وبانگاه به غذا دلت غش میرودوباخوردن دیگران شایددردرون عصبی هم میشوی ویاغصه,هم میخوری,وبگوئی:آخر این که نشد!دیروزکه گذشته است ,گذشت , شیرینی راخوردی وتمام شد,امروزِگرسنگی رالااقل عذاب دوم خودنکن ازقدیم گفته اند:( کم بخور,همیشه بخور)والارنگ زردچهره وچشمان زیر سیاه شده بااین لاغری زورکی نه تنها بتو نمی آید بلکه حتی بنظر چهره ای بیمارهم میآئی باورکن دیروز شاداب تر وخندان تروحتی با گونه های قرمزت زیباترهم بودی,ومطمئنا دلت نمیخواهد بیمارباشیعامامتاسفانه,امروزازدیروز چاق بودن خودهم,بیمارتری!چراکه گرسنه ای!وبه یکباره تمام نیازهای بدنی خوداز کالری ویتامین وهمه ی نسازمندیهای بدنی راهم ازبدن که به آن نیاز دارد گرفته ای ,والابخدااگرآن عروسی به جان تو یااین نخوردنها بیارزدولاغرشدن ولاغر بودن,ارزش اینهمه ناراحتی راداشته باشداینهمه عذاب برای ذره ای لاغری و...باین گفتار بااینکه هرچه گفته ای خالی ازحقیقت وبدون پایه واساس پزشکی هم نیست,تازه,برای خود یک دشمن هم تراشیده ایم که پشت سربگوید":اینهمه زحمت کشیدم خودمو لاغر کردم,جااینکه بگه چه خوشکل شدی میگه زرد وزاروبیماری , این ازسرحسودیشه یاچون خودش اندامش خوبه یااستعداد چاقی نداره,آدمو اینجوری تحقیر میکنه!!!بدون اینکه شماذره ای دراین گفتار قصد رنجاندن اوراداشته باشید وبی اینکه, توجه کند به,اینکه دوست بودیم که گفتیم,ودشمنیم اگر نگوئیم,چون دوست آن است که حقیقت رابگوید,حتی,اگربه رنجش دوست باشدامابه صلاح اووبدتر انکه پس ازمدت شاید دو سه هفته عذاب,آنگاه بعدازعروسی بارها دیده ام که همان شخص میگوید امروز بزارمهمونیم غذاهاهمش خوشمزه س بخورم,فردارژیم میگیرم !!! پس آنکه این چاقی وآن عذاب پس ازآن وهمچنین دردایستادن درمچ پادر فرداهارا براثر سنگینی وزن وهزار ناراحتی چاقی راسامان داد یانه بانخوردنهای بدون برنامه ریزی خودرابه دامن کمبود ویتامین ها ونیازهای بدنی بی حساب وبدون برنامه ریزی صحیح کشیدوبیمار شدحالا از چه رو,وچراازخدا میپرسد: خدایا میان اینهمه آدم من چه بدی بتو کرده بودم که مرابیمارکردی؟واین دردوآن دردرابمن دادی بی اینکه توجه کندخدابرای بیماری او برنامه ریزی نکرده بود,بلکه خوداو کرده بودونه حتی هیچکس دیگر.بااین مثالهای ساده بسیاری,ازاعمال ورفتارهای روزمره ما سامان زندگی فردای مارابما پیشاپیش نشان میدهدولی چرابه کرده های خودبه,هرچه,انجام میدهیم وبدنبال,آنیم,هرگز توجه ونگاه,نمیکنیم,امادرفردای تلخی وناامیدی زمین وزمان وکائنات وخداوندراباعث دردورنج واندوه خودتصور میکینم حداقل,اگرخودباعث آن هستیم,اینرا نیزبپذیریم که "خودکرده راتدبیر نیست"! وآنچه من برخودرواداشته ام شایددشمن من نیز برمن روا نداشت,آنهم وقتی که برای مثال,درخیابانی ازدست فروشی درگرمای تابستان چندین وچند نان خامه ای زیرآفتاب مانده را,خریده وازفرط گشنگی با ولع نیزخورده ایم وفردابعلت مسمومیتهای غذائی دربیمارستان به ِسرُم وصل شدیم وتازه زمین وزمان راهم,به نفرین ولعنت میگیرم دشتفروشی را که نان اوهم از فروش این نوع مواد غذائیست هرچند با بی احتایاطی بباد ناسرا میگیریم وهمه مقصرند الا خودما!تازه میپرسیم که گناه من چیست که در گوشه ی بیمارستان افتاده ام!."همواره وهمیشه «دیدن بدیها» خوب نیست "امااینکه خطاواشتباه خود را به گردن همه چیزوهمه کس انداخته وهمهرا محکوم,وباعث ناخرسندی, ومشکل وگرفتاری خود بدانیمودیگران را هم با غر غر خئد به جان بیاوریم,وازدیدن حقایق,درهرآنچه که هست سر باز زده وبه تکرارکردن اشتباه خوکنیم اشتباه هیچکسی جرخود ما نیست واینکه همواره ازدیدی منفی ودیدگاهی منفی دیدن وتصور منفی نیز داشته باشیم,نه تنهامشکل مارا حلنمیکند بلاکه از همواره منفی بودن هم چندان دورنیست ودرعین حال "خود,گول زدنی"هم هست که کمتراز منفینگری نبوده است واینگونه تفکرنیز ,خو چهره ی منفی دیگری دراخلاق وضعف شخصیتی وکمبودشخصی ماست که درسازمان دهی زندگی ما بی شک اثری منفی نیزخواهدداشت کمااینکه ماخودبر خطا ی کرده خویش نیزواقفیم,اما چه دردردون چه در نزداین وآن همه چیزرا به گردن دیگران می اندازیم حال یااطرافیان مایادنیا یابخت یاحتی خداوند.ودرعین حال عادت کرده ایم به همه کس وهمه چیز بادید منفی وشکاک نگاه کرده و بدون اینکه ماهیت حرف دیگران راکه یاازدلسوزی ست یا ازسر محبت یادادن آگاهی رابدون حتی تحلیل واقعیت ماجراکه بنفع خوداست بدیده ی بدبینانه ای نفی کنیم,وکار خودرادرست جلوه داده وشکل منفی عمل خودونتیجه ی آنرا به گردن دیگران انداخته وحتی معتقد باشیم,که اگربمن گفته,ازروی بدجنسی وحسد بوده ومیخواسته بگویدزحمت نکش دنیاراهم زیر و کنی, ازوزن تو کم نمیشود که اگرخودت میدوانی پس دیگکر من چرا زحمت بکشم خود را بده کنم !یانه او خوردنهای مرابه تمسخر گرفته است ونمیتواند ببیند که منهم لاغروزیباشوم! چنین برداشتهائی ازسخنان دیگران نه تنهاعاقلانه نیست بلکه کورکورانه قضاوت کردن,وقضاوت نادرست وناحق ,ومنفی گرائی,وبا شکل بدبینانه ای قضایا رامحّک زدن نه به نفع شماست نه مشکلی ازشماراحل میکند,وبلکه حتی به نفع شخصی مانیز نیست که خود را دردوستی اینگونه باشما بایددرمرزبندی بگذاریم که همیشه چیزی بگوئیم که شمادوست دارید نه واقعیات را,واماانسانی هم,که خودزبان تلخ ومتلک گوداردبی شک,همه رانیز تلخ زبان ومتلک گو میپنداردودرباور خوداینرا نمیشناسدکه کسی براستی ازروی دوستی ومحبت پندی باوداده باشد ویاحرفی بزندکه برای اوعمل کردن به آن بهترجواب میداد تاشکل رفتاری خوداو.
وقتی که شمابه بدبینی عادت کنید،بدبینی به اندازۀ خوشبینی مطلوب ودوست داشتنی است.*●- آرنالد بنت
● در مروری بر خویش●
درمروری برخویش
دفتری روی دو پا
برگ در برگ
همه خاطره ها
وبه هر شعر وغزل
خاطراتی دیرین !
دیده ام خیره
به اوراق وبه برگ..
وچو ابری به شتاب
؛ خاطره ؛
از دل واز آبی
ِاین روح گذشت
در مروری که دلم
پر ز یک
" حس مداوم"
شده بود
" زهمه قصه ی تکرار شد "!
.....
روزگاری همه "آه" ،گذر شبنم
واشکی غمناک
تا رسیدن به پگاه...
گاه
در گرمی یک روز بلند ،
روشن و پر شده
از سایه ی شوق...
گاه در باران ها ...
گه گداری به َمه ونمناکی...
گاه چتری دردست
گاه طوفان زده
در غمناکی...
بی پناهی هائی
،روزوشب ،
گه گاهی !
از خط مرز عبور...
گاه وامانده به راه
گاه
در کوچه سرگردانی!
گاه گم کرده رهی
مانده به جا !
...
خاطری نیست
از آن "حس امیدم "
امروز،
شوقکی نیست
در این
ذهن حضورم اکنون!
...
ورقی تازه
دگر نیست مرا
تا نویسم بر برگ ...
سبزی
خاطره ی فردا را...
درامیدی به خیال!!!
...
درخیالی که تو درآن
هردم
در کنارم باشی!!!
گل سرخی دردست
با نگاهی که درآن
شعله ی عشق...
سردی
حرف جدائی ها را...
درحریم سرد ِ
دل ِسرمازده ام ،
محو ُو،تبخیرکند!
و گل سرخ دلم
باز شود
به امید ی که درآن ،
هردم وُ ,هرلحظه
به عشق
روح لبخند تو
بامن باشد،
سایه ات هـمپایم !!!
آه ای روح طـراوت ،
بـرگـی،...
باز بگـشا بدلم !!!
چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۷
●فـرزانه شـیدا ●
اینکه خودبدانیم,وخودرابراه دیگربزنیم,ازاینهم بدتراست که,انسان,احمق ونادانی باشیم که چون عقل درستی نداردوسط جاده ی اتوبان میایستد ومیخواهداولین کامیون رابگیرد که در اسباب کشی اورایاری کندوبجای رفتن به خانه ی جدید به خانه ودیار باقی نقل مکان میکند براستی ,چه,ازاو کمترداریم ماهم دربسیاری مواقع همانند,او وسط جاده ای میرویم ومیایستیم که روبسوی مرگ دارد واینرا ,میدانیم وبازمیکنیم اماباخودفکر میکنم این جاده تک وتوک ماشین میایدحالا کوتا,آنموقع, که این کامیون مرگ بیاید ومرا ببرد! که هرگز کسی نمیداند درلحظه ای بعدوساعتی دیگرآیا زنده است وکامیون حامل اجل برسرراه ما هست یا نه ترمز دارد که حماقت مرابه بیمارستان خوابیدنی طولانی بادرد مبدل کند تاسرانجام راهی دیارباقی شوم یانه سرتیروبدونوقت دادن مرامیکشدوراحتت میکند.امید همگان عمری طولانی وبه سلامت وشادی داشته باشنداما چگونه میتوانیم داشته باشیم,اگر من بنوعی همین راامروز به عنوان هشداری ننویسم,واگر همان رسانه ها بخودمن اینها رانمی آموختندواگر کتابهای متعددمخصوص چاقی ولاغری نوشته شده بسیاری, از پزشکان وردشدن نظریه ی بسیاری ازدیگر پزشکان دررادیو ورسانه ها نبودکه فریادمیزننداین داروهاو پودرهاوقرص های لاغری کلاهبرداریست اگر راست بود همه ترکه ای وخوشکل بودند وچرا هنوز دنیا پراست از انسانهای چاق ولاغر؟؟؟...واین نخوردن ها این استفاده ازوسائل لاغری کننده برقی, هیچکدام سلامتی شماراتامین نمیکند سلامتی تو دراین است وبس که بی هیچ دارووزحمتی جانم عزیزم: کم بخور ,همیشه بخور,بموقع بخور .ونه زندگی را برخود تلخ کن نه برآشنایانت با بودن,ونخوردن ودیدن رنج تو درچشم آنان که دوستت دارند و یا با بیمار شدن ورفتن ونماندن دردنیا خود را عذاب بده که سلامتی تو وقتی تامین است که بدانی برای چاقی ولاغری هم روشهای درستی هست ازجمله پیاده روی کم خوریهای مناسب خوردن انواع سالادهای ساده وگیاهی وماست وبرای چاقی هم غذاهای مقوی وپرپرئوئنیت وپر کالری,به همین سادگی وبجای,اینهمه غذاهای با "یک مَن روغن"بروی آنها, شبی وشبهائی راسالادو کاهوو وگوجه فرنگی وخیاربخور باانواع سبزیجات وتخم مرغ ولوبیا وماکارونی پخته شده بدون سوسهای چرب دردرون آن!که هم غذای کامل وسالمی ست هم سیر کننده هم مقوی هم رژیمی ودرعین حال تامین کننده بدنی که نیازمند همه نوع کالری و.. غیره نیزهست ودر کنارش یک لیوان آب سیب یا آب پرتغالودرنهایت قطع ای کوچک شوکولات یاشیرنی برای هضم غذا کمی راه رفتن پس ازان وآنگاه, همه چیز روبراه است ومنهم برای این نوع نسخه ها پولی ازشما نیمخواهم اما سلامتی شما برای من بهترین جواب است که حداقل در زندگی خود کمتر غرغر لاغری وچاقی بشنوم وانگاه شماهم,روز خوبی هم داشته ای,وهم لذتی,از صرف غذا برده ای وهم درب اتاق کار چند دکترپولپرست وچند مغازهی داروهای گیاهی وزمینی وفضائی راتخته کرده ای, هم مرانجات داده ای که اصلا برایم لاغری وچاقی مهم نیست امااعصاب راحت داشتن, چرا!.امااین تنها بخش کوچکی از اصرارهای مادر خطا رفتن های آگاهانه ایست که میدانیم چه چیز مارا چاق ولاغر میکند ولی برای سامان دهی رفتار خود تلاش مصرانه ای راکه نداریم هیچمقدی عادتها هستیم وبه عادات روزمره شگل زندگی وخوردن وخوابیدنهای معمولی که برایمان عادی شده است باهمان نوع غذاهای همیشگی بی هیچ تنوعی خو کرده ایم وتکراراشتباه رانیز عادت گونه,انجام میدهیم حتی بااینکه دردل نیز خود را سرزنش میکنیم ومیدانیم که کار درستی انجاتم نمیدهیم وحال زمانی که خطاهاوعادات مابه زشتی هائی باشدکه نه تنهابرخود که صدمه واسیب رسان به دیگران نیز باشدآنوقت دیگراین حق مانیست که خودخواهانه,آنچه راکه خو میخواهیم به دیگران نیز تحمیل کنیم,وتوقع داشته باشیم,آنان نیزحال یا بخاطر ما یا چون ماازایشان توقع داریم به سازگاری بامابپردازند که اینجا دیگرپای من تنها وسط نیست وعمل وکار وتصمیم من بردیگری نیزتاثیر گزاراست ودیگرحق نداریم بخواهیم, که همه جوره دیگران تابع ماباشندوموافق تصمیمات واعمال ما,چون آنچه شاید برای من یا به نظر من خوب است شایداز دیدگاه اووبرای او نه تنهاخوب نباشد بلکه یامضر یاناشایست یانادرست باشدواو درزندگی خودچنین کاری را با دیگری نمیکندواین دررابطه بارفتارهاواعمالیست که مابادیگران داریم,درنتیجه به شمانیز اجازه نمیدهدکه هرگونه دوست دارید بااو رفتار کنید وتوقع داشته باشیم موافق تمامی دیدگاهاواعمال وافکارماباشد.هر کس درزندگی ایده الهاوآرمانها ودیدگاههای خودرادارد وباورهای هرکسی نیزمحترم است امااینکه اصرارداشته باشیم که باور ومنطق ما مورد قبول همگان باشدانگاه که براین دیگران نیز نقشی داردکه میتواند پذیرشی ازسوی دیگران بدنبال نداشته باشدوبنوعی تحمیل عقیده وآزار رساندن به شخص درداشتن ایده های شخصی ومنفرد است که حق هرانسانی درهرجای دنیاست واینجاست که پاازمرز شخصی خودبیرون نهادهوارد مرز دیگران شده ایموباید انتظاراین راداشته باشیم که با مخالفت ونارضایتی وشکایت وحتی برخوردهای اووآنان نیزمواجه شویم واگر برحق باشیم که ایستادن برحق خودبر ماواجب است ولی اگرنه واگربااینکار,دیگری راتحت فشارخواسته وایده ی خود قرارداده ایم,بهتر است هرگز پااز گلیم خودبیرون ننهاده وبه مرز دیگران بدون اجازه,وارد نشویم چون,آنگاه هرچه ببینیم,از چشم خوددیده ایم.برای مثال اگرمن حتی بخواهرم اصرارکنم که تواین لباس راکه خریده ای بتو نمی آیدو نپوش, حتی اگرازسردوستی باشدبازمن اجازه ی اینکاررا ندارم که دراین ایده ی خوداصرار ورزم شایداز چشم من این لباس براو زیبانیست شاید دوستانه نیز میگویم,امااو این رادوست داردوبرای انتخاب آن,وقتی صرف کرده,وبرای پوشیدن آن,نیزشوقی داردواین بی توجهی من به احساس وایده وعقیده ی اوست که تحمیل عقیده کنموبقولی بدون اجازه وحق توی ذوق اوزده واورا به این تردید بیاندازم که براستی این لباس انقدر بدسات که او بصدا درامده واینرا میگوید.واینکه "چون من" این لباس رابرتو برازنده نمیبینم توهرچقدرم پول داده ای هرچقدرم دوستش داری, حق نداری بپوشی.دراینجادیگر"حق"متعلق بمن نیست اینجا"حق" متعلق به اوواین حریم ومرزاوست واوست که میبایدانتخاب کند چه رادوست داشته وبپوشد واستفاده کند وهیچ چیز این وسط هم نماینده بالاتر بودن عقل من نیست که توقع شنیدن وگوش کردن اورا نیزداشته باشم چه,در سن چه درمقام وقتی شخصی بالاتر از 18 باشد درکانون خانواده نیزحق انتخابات شخصی وحق تصمیم داردواینرادنیانیز تائید میکندودرجائی که ماهنوزدراین قصه درگیریم کهامر ونهی کننده ی اطرافیان خودباشیم ومدام بدون اینکه حق,آنراداشته باشیم وسریال نرگس خواهر فداکاروپدر نابکاررادرست کنیم,و"به به" هم بزنیم که تااینحد چه درجایخواهری چه پدری, به مرزهای دیگری دختروپسری بالای18 ساله که دردنیا حق انتخاب دارند, پاگذاشته ایم واورابادخالتهای خودوادار به انجام کارهائی کردیم که,اگرانجام نمیشد خیلی دردسرها برای ایندواصلا درست نمیشدوهرکه,درهرگوشه ی دنیااین فیلم را ببیند نه دختر ونه پسراین ماجرارامحکوم نمیکند که آن پدر وآن خواهررابدیده ی تحقیر نگاه میکند که درنگاه ماودر روسم وفرهنگ ما "فداکارهم"جلوه,میکندودنیااین فداکاری راباین شکل دخالتهائی میداند که سبب گریز دوجوان,ازکانون خانواده,وحتی رفتن یکی ازمملکت خود شد,ودرمقام اولیه,اگربه زندگی ایندواینهمه ازسوی پدرومادروخواهروفامیل فشارنمیامداگر شاید بحال خودمانده خود تلاش درساختاربهتر زنئدگی خود میکردندودرنهایت فقیرههم اگر زندگی میکردند باز بهترازاین بود که ثروتت پدر ومحبت خواهر اینچنین زندگی ایشانم را به تباهی بکشد ونام آنت عشق ومحبت تعبیر شود که "صدرحمت برهرچه دشمنی ست"این جریان چاره راه بهتری جزاینکه شاهد بودیم برای خود میافتند,کماینکه درتمام دنیا,نه پدری, یاور پسرودختری پس ازازدواج است نه ایشان نیازی به یاری دیگران دارند واین همه از نوع سامان دهی وسازماندهی غلط مادرجامعه خبر میدهدوگاه فکر میکنم کاش بهتربود.این نوع سریالها درخارج پخش نمیشدیاحداقل تکس زبان انگلیسی درزیرآن نوشته نمیشدکه مردم دیگر سرزمینهاهاج واج,ازرفتارهای ما باقی بمانند وشگفتی دنیائی رابرانگیزد,براینگونه زندگی ماکه بنظر خودمان فقطاینهم یکی از شکلهای معمولی زندگی درایران است که حقیقتا نیست اینگونه رفتارهامعمولی نیست ,که هیچ دخالت درهمه جای دنیادیگرچون قدیم الایام پذیرفته نیست حتی همان ژاپنی که فیلمهای صدقرن پیش خودرابمامیفروشندوهنوز قصه ی قدیمی زندگی عروسی درخانه مادرشوهر اشک آدمی را درمیاورد وکسی توجه نمیکند تاریخ این,قصه وچنین بلائی که برسر عروسی امد وآدمی متعلق به چه زمانی ازتاریخ چین وژاپن بوده است,ازآن گذشته ,دیگر درجوامع ایشان نیز,ازاین خبرها نیست مگردردورافتاده ترین روستاهای این کشورودرنادانیهای مردم تحصیل نکرده.ولااقل دیگران,نبینند که مادرجایگاه, پدر,مادر وخانواده تابدین حددورافتاده,ازحق انسانی خودرانشان دهدوباعث شرمندگی شودکه چگونه فکرمیکنیم وچه برسر عزیزان خودمیاوریم واسم,آنراهم میگذاریم دلسوزی وخواستن خوبی او وزندگی بهتراو!,لااقل دراینگونه موارددیدگاه مادراینگونه مواقع پنهان بماندوندانندماچقدردرزندگی فرزندان ونزدیکان خوددخالت میکنیم وتا کجاها که پیش نمیرویم وحتی بجای اوفکر کرده وتصمیم میگیریم وامر ونهی نابجامیکنیم,وانقد فشاررا گسترش میدهیم که,او برای نجات ازدست مابرای پیداکردن زندگی شخصی خود برای سروسامان گرفتن وسروسامان دادن به زندگی خودازدست ما یافشارهای زندگی که براو همواروتحمیل شده,آنهم,درسنی کم وحتی جان خودراهم بخطرمیاندازد,که,ازشردیگران,راحت شودویاخوددردخودرادواکندحتی به غلط وازسر ناچاری باهزاراشتباه,دیگری,که دراصل خودماباعث آن شده بودیم,تاامرو اودرجایگاه امروزی,ایستاده باشدوبه,مشکلات بیشتری دامن زده ودرمانده تربرجا بماند,وهمه هم نادانی,اوراببینند نه اعمال دیگران راکه,اورا ناچاربه تصمیماتی نادرست کردکه گاه,به خودکشی جوانان مانیز گشیده شده است ,ودرجایگاه تماشاکننده, این قصه نیز,هیچکس متوجه این جریان نباشندکه همگان مقصرترین بودند و تنها ایندو نبودندکه اشتباه کرده باشنددرعین حال که,درجوانی خطا کردن , گناه کبیره نیست وتجربه است,اماگاه چنین تجاربی که به فشاردیگران,از سرناچاری, کسی به راهی کشیده شود گاه برای همیشه جبران ناپذیر خواهد بود,که به شکل زیبائی آنان راجلوه میدادیم,اما نه تنهادرواقعیت عمل زیبا نبودند بلکه تاسف برانگیز خشممگین کننده ونهایت جهالت ایشان را درقصه نشان داده نمودارمیکردوخشم تماشاگرنیزبرانگیخته میشد که چگونه میشود,این راست باشد,که هست وبسیارهم,اتفاق میافتدامافقط درجوامعی چون جامعه ی ما,و اشتباه دیگران قصه نیزدراین ماجرا, صدچندان بیشترازایندو بودکه باعث همه ی مصیبتهاشداماهمه" نرگس"راخواهرفداکار میدیدند,درحالی که حتی دخالتهای اوهم کم نبود!وحق اینگونه دخالتها رانداشت وهرچه شد وهرچه گذشت همه مقصر بودندنه تنها,ایندو که بیگناهترین افراداین قصه بودند واینکه نرگس میکوبدودربدرخواهر شده,وشهر,شهری را بدنبال هم برای پیداکردن اومیرودجای سوال دارد که خواهر مهربان فکرکنید شما ودیگران چه کردید که او اینگونه با وجود باردار بودن خودرا اسیر اینراه کردکه حتی مناسب روزگاراو نبودوجزایان است که ازبی کسی تن به این کاردادوازاینکه کسی نبود بدرستی اوراحمایت کند وچرتا همه چیز را به گردن اومیاندازیدخود,ماهماینگونه درآشفتگی زمند گی میکردیم وهمه را برعلیه خود میدیدیم, چون او بهردری برای نجات میزدیم که خود من نیز یکی ازصددلیل رفتنم ازایران همینگونه مسائل بود,تا بتوانم آنگونه زندگی کنم که دوست دارم زندگی کنم نه آنگونه کهخویشاوندانم دوست دارند زندگی کنم تا همیشه به خواست آنها قدم بردارم وبه خواست آنها تصمیمات اصلی زندگیم را بگیرم که هیچ ربطی به نزدیکترین تا دورترین اقوامم دردوطرف زندگی من وشهرم نداشت,حتی گاه بسیارنیزبه اشتباه شاید همه ما راهیرا تلاش میکنیم بیابیم تاازامروزخودنجات پیدا کنیم وگاه برنده وگاه بازنده هم شده ایم واین شرایط نیز بسیاری اوقات ازاین جهت پیش میاید که دیگران انسان را تحت فشاراهائی میگذارند که حتی به ایشان ربط ندارد وحق دخالت درامور او را ندارندتاآنجا که دراین قصه نرگس هم این دختر دربدرشدکه حالا تونرکش خانم فداکار شوی وبدنبال اودربدر شوی که اشتباه نرگس هم کم نبود وهیچکس متوجه این نشدوتوضیح آن,ازاین فرگردواین کتاب نیزخارج,است. بواقع دیدن این سریال هابیشتر تاثرمرابرانگیخت که دیدم همگان چطوراین دوجوان رانکوهش میکنندوچطورهمه حق دخالت به زندگی ایشان رابخود میدهندوهبچکس متوجه نیست این بدترین راه سامان دادن به زندگی حتی عزیزان ماست که ایبشان را هردلیلی تحت فشا بگذاریم حتی,اگراشتباه میکنند."گاه حق اشتباه کردن هم حق ماست تا جائی که به شخص خودمان مربوط میشود".دراین قیلم هیج راه حل منطقی ای برای این دوجوان دیده نشدوجر این نوبد که همه فقط به فقط بیشتر ایندورادرگیر مشکلات بدتر وبدتری کردندکه لزومی نیز برآن نبود ودوجوان دربدبختی مخالفتهای دوخانواده ونداری های خویش درگیر مانده بودند هیچ راه حلی نمی یابند جز فرار پس نپرسیم چرا جوان ونوجوان ما امروزه فرار میکنند علت را درخود خانواده جستجو کنید که دقبول نداشتن ایشان ازسوی هردوخانواده بود وعاقل ندانستن انها برای زندگیکه چه اشتباهیست ا ین که فکرکنیم انسان قادر نیست زندگیخود را بسازد انهم پس از سن بلوغ که هرفردی مسلم بدانید خودش بیش ازهمگان بفکر خوبی وخوشی خویش است,دراین فیلم بدرستی وبطورکامل مشخص شد که بیشتر مشکلات برای این دوجوان عاشق ,ازسووی دیگران فرراهم شد وراه درست باینگونه نبود که مثلا بزرگان ودلسوزان از شکل"عشق غلط ودرست خود" بدان راه رفته این دوجوان رابدتراسیر کردندکه گناهشان"عشق ودوست داشتن وحتی به شکل قانونی یک ازدواجمقدس بود که حرمت آن عقدی که خوانده میشود برهمگان واجب است تا ایندورا اگر یاری نمیکنند وحامی نیستند دشمن نیز نباشند ودرواقعهیچکس درمقاماین نیست که خودراشایسته ی اینگونه دخالتهاوتصمیم گیریها در زندگی فردی دیگر حتی فرزند خویش بداند که زندگیاو متعلق باوست نه به هیچکس دیگر!چراکه انسان اگر چاره ساز کسی نیست حداقل مشکل ساز او وسامان دهی او درزندگی او برای چیزی که متعلق به شخص اوست هم نیست!وماوقتی هم نمیتوانیم سامان دهی درستی نه درشخصیت وزندگی شخصی خودداشته باشیم که بسیاری زندگی هاخودگواه طریقه ی غلط زندگیست وزندگی هم فقط به فقط خوردن وخوابیدن وداشتن مال وپوشیده بودن نیست که آنرا زندگی درست بداینم.بسیار بارارزش ترازااینهاست که کسی بخود اجازه بدهد قبل از سامان واقعی دادن به زندگی شخصی خود زوجی را که باهم شادند یا میخواهند با هم باشند ازهم جدا بدارد یا باعث ناراحتی وتولید دردسر درزندگی آنان باشند که این خخود گناهی درحق دیگران محسوب میشود ودردین کا هم به کسی چنین حقی داده نشده است که پیوند مقدسی را اینگونه به آتش بکشند وبه ایشان تلخ کنند.,بقولب اول سوزن بخود بزن بعد یک جوال دوز بدیگران کهچون بخود بنگریم هریک وبه زندگی خود اگر بپرداریم وبدرستی بپردازیم وقت برای دخالت درکتار دیگران نداریم مگر موارد استثنائی که این پیوند لازم به جدا شدن دوفرد باشد که اینرا نیز قانون قادر به تشخیص هست ولزومی به دخالت ما نیست واگرخود راه درست زندگی کردن را بلدیم زندگی خود را بکنیم وبداینم نه حق سرک کشیدن به زندگی دیگری را داریم نه حق اینگونه دخالتهای بیجاانا وقتی صلاح خود خویش را نمیدانیم وسامانی درزندگی خود نداریم چه لزومی براین است که به سامان دهی زندگی دیگران توجه کنیم بگذارید هرکسی هرگونه میخواهد زندگی کند ,وبا رفتارهای کنونی وآنچه نیز نوشته ومثال زده شد براستی برای ساماندهی درست یک زندگی,چگونه توقع داریم بدون دانش درست درآن موفق باشیم؟ درواقع بیشترین فرهنگ اجتماهی مادرروابط خانوادگی واجتماعی براساس دخالتهای بیش ازحدی بنا شده است که درهیچ کجای دنیاتائیدویا حتی درک هم نمیشودولی ما برای هریک دلیلی هم پیدا کرده ایم که آنراموجه جلوه دهیم وخود رانیز تبرئه کنیم ونامش را مهرومحبت بگذاریم,واینکه خوب تو ودیگری رامیخواهیم اگرخوبکسی رامیخواهیم بهتراست یادبگیریم به زندگی اوکاری نداشته باشیم,این بهترین محبت به زندگی اوست وحتی گاه اینکه,اورا بحال خود واگذاریم تا خود زندگی را بگونه ی خودرفته وراه خویش بیابد.
نظرات