*بد اندیش*
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *بد اندیش*
●بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ
● فرگرد بد اندیش ●
¤مقام انسانی *استاد شهریار¤
خلوتم چراغان کن ای چراغ روحانی
ای زچشمه ی نوشت چشم ودل چراغانی
سرفرازی وجاویددر کلاه درویشی
تا فرو نیآرد کس, سربه تاج سلطانی
تا به کوی میخانه,ایستاده ام دربان
همّتم نمیگیرد,شاه را,بدربانی
بال همّت وعشقم,خود به بام عرض افشان
تافرشته رشک آرد«برمقام انسانی»
غیر شربت توفیق,ای حکیم دانشمند
نسخه ای به قانون نیست,درشفای«نادانی»
تا کران این بازار,نقد جان به کف رفتم
شادیش گران دیدم انُدهَش به ارزانی
هرخرابه خود قصریست, یادگار صدخاقان
چون مداینش بشنو, خطبه های خاقانی
عقده ی سرشک ای گل,بازکن چو بارانم
چندگُو بگیرد دل,چون هوای بارانی
از غبار امکانت,چشمه ی بقا زاید
گر به اشک شوق ایدل,این غبار بنشانی
برشدن ز چاه شب ,ازچراغ ماه آموز
تا بخنده درآفاق,گل بدامن افشانی
شمع رشکبارم داد, درشب جدائی یاد
بازبان خاموشی,شیوه ی خداخوانی
زحصار گرودنم,شب دریچه ی بگشا
گورسیدی به خرگاهت, ناله های زندانی
گلّه اش به پیرامُن,زهره ام چراند شب
چندگو درایمن مرتع,نی زنّی وچوپانی
ساحل نجاتی هست,ای غریق دریا دل
تا خراج بستانی,زین خلیج طوفانی
وقت خواجه ی ماخوش, کزنوای جاویدش
نغمه ساز« توحید»است,ارغنون عرفانی
روی میند« حافظ»,« شهریار» بی مایه
تا کجابیانجامدانحطاط ایرانی
¤ سروده ی استاد شهریار¤
در جهانی که مازندگی میکینم جمعیت بزرگی ازانسانها با آئین ودین وکیش ومذهب ودیدگاها وفلسفه ای متعددی نیز ندگی میکننداماهمانگونه که درفرگردهای پیشین نیز گفته شد,درجمع ودرنام«آدمی» همگی یک فرم انسانی ودر جسم وروح وتاروپودروریشه ی بدن مشابهی رادارا هستیم که چون نمونه پرندگان وگیاهان از رنگهای مختلفیم.اماهمگی محتاج آب وهواوغذاوهر یک سازگاربانوعی زندگی هستیم باخلق وخوی مختلفی وتشابهات زیادی نیزدرنهادونوع اندیشه داشته,وبااحساسات چند گانه مشترک به,هرزبان ودین وآئینی هم که باشیم معنی بسیاری ازچیزها چون خنده وگریه برایمان یکسان ویک معناست ودراصل این عقل واندیشه وذهن آدمیست که حتی درکنترل احساسات,آدمی رادر زندگی پیش برده وبه جایگاهی میرساندکه بعنوان شخصیت اخلاقی اوشناخته میشودوازاوانسانی مجزارادرست میکندکه باوجودداشتن هماهنگی های طبیعی بادیگر آدمیان دارای,ذهن واندیشه ودیدگاه وتفکری مختص بخودبوده,وخودرابااین شکل بعنوان فردی مستقل درجهان ما نشان میدهد.ازاینروست که آدمیان همراه باتجربیات وساختارها وریشه های زندگی وهمچنین بامیزان رشد فکری ودانش وآموزشهای مداوم زندگی درطی عمردر اندیشه های خویش باورهائی راجا میدهند که براساس آن بدنیانگاه کرده,وبرمسائل مختلف عکس العملهای خاص ومختلف خودرانشان میدهندمادیده ایم که,درزمان ترس همگی,ازجا پریده یادر زمان تعجب همگی ناخودآگاه ابروی خودرابالا میدهیم وکمتر نشانه های رفتاری درکا هست که,ازاین دست بوده باشد وکاملا برخلاف دیگران عمل کنیم,مگرآنکه نوع اندیشه ومیزان تجربه ی زندگی ماازماانسانی دیگرراساخته باشد که نمونه دیدگاهای خودرابطور کلی درزندگی تغییر داده باشیم وبسیاریازچیزهای عامی ومعمولی دیگربرایمان پیش پاافتاد وبیهوده جلوه کندوبدون توجه نیزاز کنار آن بگذریم یااگر درمورد آن صحبتی از دیگری بشنویم دچار کسالت شده وحوصله شنیدن دنباله ی آنر نداشته باشیم.درست مثل کودکی تیزهوش که وقتی درکلاس سوم دبستان نشسته امابحد کلاس اول راهنمائی میفهمد قادر نیست دراین کلاس بند شده وچون دیگران عمل کند ومسلم است که,اوبرای معلم ودیگرانمکشلی میشودومعلم ودیگران نیزبرای اویک مشکل به حساب میآیند چون دیگر جای,اودراین مکان نیستومیبایستی به کلاسی سپرده شود که همسطح بااندیشه ودانش اوست اینگونه تفاوتهاست که آدمیان رادرکل درسطح های مختلف طبقاتی واجتماعی درزمینه دانشهای فکری قرارمیدهدوازهمین روست که خانواده ومعلمین ومدرسین موظفنددرتشخیص اینگونه افراددقیق بوده,وآنان رابه مراتب بالاترتحصیلی بفرستندویاورآنان باشند تادر پیشرفت فکری وذهنی خودبه مقامی برسد که شایسته ذهن تیزهوش اوست چراکه چنین فردی ازافرا بزرگ جامعه وفردی اثر گذاردر طبیعت واجتماع وکشوروحتی دنیای ماخواهد شدحال درنظر بگیریدکه دردنیائی باداشتن انواع انسانها ما طبقات فکری وطبقات مالی متفاوتی رانیز شاهدیم دراندیشه میزان روشنفکری وعامیانه بودن افکاررا نیز شاهدیم باتمامی این نکات مااخلاقیات وخصوصیتهای مختلفی رانیزاز فرد فردافراددردنیا ناظروشاهدخواهیم بو ونمونه های عمل وعکس العمل ودربسیاری ازموارد علت ومعلولهای بسیاری ازرفتارها کارهاوتفکرها رانیز دردنیای خودمی بینیم که به نسبت آن می بایست هم دراین دنیاجای خود ر به ثبت برسانیم هم جایگاه دیگرانی رابا تفاوتهای بسیاردرزندگی خودمشخص کنیم وبین حتی اشنایان ودوستان وهمکاران خودنیز طبقاتی برای خودوافراد قائل باشیم که توسط آن قادرباشیم خودرابا دنیای پیرامون خودهماهنگ کرده وکمتربادیگران دچارمشکل شویم وازاین میان افراد«بد اندیش» عاملان بسیاری ازاتفاقات وحادثه هاوماجراهادرزندگی ماخواهند بود.هرکسی بی شک درطول زندگی بابسیاری ازاین افرادروبرو کشته است میگویم بسیاری چرا کهدنیای کنونی چنان با آدمی بازی کرده است که انسان بدبودن رابنوعی برخوب بودن ترجیح داده است ودرنتیجه براساس سختیهای زندگی حتی منفی نگری وبداندیشی به شکلی یکی از رفتارهای عادی بسیاری,ازمردم شده است که بواسطه ی آن,دنیائی راتحت تاثیراعمال ورفتارخود قرار داده اند ومردمی که, دراین معقوله تلاش میکنند تا آنگونه زندگی کنند که شایسته وبایسته است همواره افراد صدمه خورده شکست دیده آسیب پذیری میشوند که به شکل حتی روزانه تحت تاثیر اینگونه افرادحتی بطور غیر مستقیم آسیب وزیان دیده وزندگی برهمگان بنوعی سخت شده است چراکه «اعتماد»,که"رکن اولیه"در هرجامعه کوچک وبزرگیست که میتواند هماهنگیهای فکری راایجاد کنداعتمادی که انسان در محدوده ی کاری جامعه میبایست درکارمندان فروشنگان وافراد اصلی جامعه ببیند که برخلاف قانون کاری راانجام نمیدهند که صدمات ملی آن گریبانگیر مردم آن ملت شود که درکوچکترین حجم آن,ازهمان بقال سرکوچه ای شروع میشود که مال وکالاوجنسی رابیش ازرقم تعیین شده میفروشد یادرپرداخت مابقی پول فرد خریدارکمتر باو یا به بچه ای پس میدهد که ازاو خرید کرده است وکارمند بانکی که وجدان کاری خودرازیر پامیگذاردوپس اندازمردم رابتدریج بصورت نامحسوسی ازآنان برداشت کرده وبه جیب خودمیریزدوامثال اینها وهمین موارد است که بداندیشی ملی دربین مردم وجامعه نیزرشد میکندچراکه اعتماد به یکدیگر درساده ترین شکل آن که,درهمه جای دنیا رُکنی مهم است ازبین رفته است .وتاتثر نامطلوب آن دوری انسانهاازیکدیگر بوده است واینکه یکدیگر را به هیچ دلیلی قبول نداشته باشندوهمیشه نگران این باشندکه کسی به ایشان صدمه ای نزندوناامنی خودراروزانه باخویش بکشد,واین احساس برای یک جامعه وچرخه ی درست آن جامعه, صدمات زیادی رابدنبال خواهدداشت.بهرحال درمقام روابط اجتماعی خود,هرچند ما انسانها میتوانیم فکرخودراباتعدادزیادی آدمی باافکار متفاوت وحتی خواسته ها وآرزوهای متفاوت یکی کنیم وبگونه ای باآنان کنار بیائیم,که حتی دوستان روزانه ی ماباشندکه ازحال هم نیز جویا میشویم اماهرچه باشدنمیتوانیم بابداندیشی یک انسان سر کنیم, بی آنکه زندگی خودراتلخ ببینیم وهمیشه دچار فشارهای عصبی وروحی باشیم ودرخودخشم یا اندوهی راحس نکنیم.
¤ تباه ¤
دردلم فرو ریزد, تلخیِ نِگاه تو
این جهان که میمیرد, درغرور و جاه تو
پیش پای افکارت مات مانده , حیرانم
این چگونه, دنیائی ست ,دیده ی سیاه تو
پای هرسخن این دل ,موج ِخشم میگیرد
دردرون سینه ی من,ازخطای, راه تو
وای ازاین سر خاموش,این نگاه دل مرده
روشنی قلبت کو؟ دردرون چاه تو!
رسم تازه ای رو کن درجهان بودن ها
تا مرا کند آرام, تا شوّد گواه تو
گر سخن نمیدانی, خامش ِسخن, بنشین
هم طلوع تو تار است هم شب و پگاه تو
میجهد زدل شعله ,درشرارافکارت
صد شراره ای مبینم,در میانِ«آه» تو
با خودم همی گویم او چگونه انسانی ست
دردلم ترا بخشم,یک به یک گناه تو
با دلم به خلوتها , گریه های چو نجوا شد
عمری خود زکف دادم,چون شدم تباه تو
¤ فرزانه شیدا /1388¤
که اگر خدای دانش نیز باشد «که اگربود بداندیش نمیشد»امابهرشکل شایدتحصیلات عالیه ای نیزداشته باشد امابازدرنهاد خوددنیای بسته ی خودرادارا باشد وفقط برای حرکت درزندگی ازروزنه ی دیدگاه فکری کوچکی بدنیابنگردکه,درآن همه ی آدمیان رامی بایست پائیده ومواظب باشدواعتمادکلی به هیچکس نداشته باشدمباداکه, زایشان صدمه,وآسیبی ببیند ودراصل خودبیش ازهرکسی آسیب رساننده,وزیان بخش جامعه ای ست چراکه هرکه باچنین افرادی درتماس مستقیم وغیر مستقیم روزانه باشدبی شک ازنحوه عملکردهای فکری او درزورمره زندگی بی نصیب نمانده وصدمه نوع فکراورانیزخواهد خوردواینگونه فکر وتحلیل کردن نیزخود درجای خود نماددیگری ازبداندیشی نسبت به آدمیان محسوب میشود,چراکه,دردنیای او همه دشمنندوهیچ کس خوب اورا نمیخواهد وتمامی دنیا رامی بایست پشت درخانه ی وزندگی ودل خودنگاهداشت.انسان بداندیش در واقع کوته فکرترین انسان روی زمین است, چراکه,اگرمیتوانست دیدگاه خودراگسترش دهدودریچه نگاه خودرا بگشایدآنگاه, میدیدکه دنیابه,آن تنگی وکوچکی که,اوتصور میکندنیست وبه,آن تاری وتیره گیهائی که میبندنیز رنگ نگرفته بلکه دنیائیست سرشارازرنگها که به یاری نورخورشید هریک درچشمان آدمی دیده ودراحساس آدمی نی دیدن این رنگهای زندگی درطبیعت زندگی حتی درطبیعت رنگ پوست آدمهاورنگ نگاه واندیشه ی هریک زیبائی ها لازمه رانیز کشف میکردومتوجه میشدکه این دقیقااوست که,دردنیای تیره یادر بیرنگی هادرمحدوده ی کوچک ذهنی وفکری خوداسیر است نه تمامی آدمیانی که روزانه دردنیای پهناور ازوجودوحضورهم بهترین لذتهارابرده,وحتی بیاری هم چرخه زندگی رانیز چرخانده وزندگی راروح وجان میبخشند واینگونه رفتار او نیز باعث میگردددیگران نیزدرمحدوده وپیرامون او خودراهشیار نگاهدارند چراکه میترسند کسی که تااینحد به بداندیشی فکرمیکندخودباو صدمه زده جای اینکه ازدیگران صدمه ببیند وهمین اعتمای فیالمابین رامیان آنهااز بین برده وبداندیشی نیزبیشتررنگ میگیردوشکل وواقعیت پیدا میکندتادوطرفه بهم هیچگونه,اعتمادی نکرده,واعتباری نیزبرهم قائل نباشندکه کاری,ازکارهای خودرا بهم سپرده یاازهم یاری بگیرند یاهمگام وهمقدم راهی راشروع داده به انتها برسانندواین یک ضعف اجتماعیست که دیگران نتوانند بهم اعتماد کنند وکارها بروی همم تلمبار شده وهرکسی نیز درمحدوده ی خود قادر نیست که یگانه ویک تنه همه ی امور را بعهده گرفته وباتمام برساند که درمحیط اجتماعیهمیاری وهم اندیشی وهمکاری ضرورت اجتماعی محسوب میشودکه درجوامع بسیار نیز به آن اهمیت داده میشودوحتیبرم=نامه ریزی هائی نیز براساس آن درست شده استکه نمونه ی کوچک آن دوربینهائی است که مثلا درمحیر کاری وبوتیکوغیره قرار میدهند که نه فروشنده بیش از حداز کسی پولی دریافت کند نهاگر کسی پول پرداخت نکرده خارج شد بتواند باعث ضرر فروشکاه شود یااگر کیفی .پولی گم شد بتواننددریابند چه کسی برداشته,امادرنهایت امرهمه درهمین محیط مثلافروشگاه چه خریدار چه فروشند بادرستکاری عمل میکنن برای فروشنده کارثابت اوآنقدرارزشمند هست که سر مبلغی کم, ریسک کرده ومنجر به,ازدست دادن کارثابت او شودوبرای خریدارحرمت واعتبارخریداربودنش انقدر,ارجمندوباارزش ,هست که برای مبلغی کم جیزی از فروشگاهی برداشت نکند مباد دراین شکل ابروی او به مخاطره بیافتد یااگر کیفی پیدا نمود به فروشنده بدهد چراکه مثلاآن کسی که شک میکندکه کیف اودراین اخرین مغازه که رفته است بایدگم شده باشدبه صاحب مغازه رجوع میکند وحتی میتواند به پلیس نیز گزارش دهدو فیلم برداشته شد درآنروزنیز چک وبررسی میشودوعامل اصلی نیزپیدامیگردد وحتی همین موضوع دراتوبوس نیز صحت داردکه چنانچه کیف عینک موبایل وهرچه راگم کنی میتوانی به حتی اتوبوس بعدی درجهت مخالف سوار شده به راننده بگوئی تابابی سیم بیکدیگر خبرداده واگر پیدا نشد به مرکز اتوبسرانی رفته واجناس پیدا شده های آنروز راچک میکنند خودمن موبایلم را به همین شکل پس گرفتم وبه اتوبوس دوم که مخالف جهت او میرفت سوار شده وگزارش گم شدن موبایل خودرادادم وراننده بااتوبوس اول تماس گرفته واونیز خبر داد که یک موبایل امروز توسط یک مسافر پیداوباو تحویل داده شده است ومن نوع مدل آنرا گفته در مسیری که همزمان بهم میرسیدند درسر ایستگاهی پیاده شده به اتوبوس اول رفتم وموبایلم را پش گرفتموبارهااجناس گمشده خودرا درجاهای مختلف بیاری فروشند ومردم وراننده گان پس گرفته وخشنود به خانه آمدم چراکه هیچکس حاضر نیست برای مبلغی وجنسی دردوربین فیلمبرداری ان محل به جرم دزدی شناخته شود وموقعیت خودراازدست بدهدودرستکاری راستگوئی صادق بودن ووجدان کاری داشتن ازجمله مواردوجنبه های مثبتی کاریست که بسیار درامور زندگی به مردم یاری میدهدوهمین حتی شدت بداندیشی مردم را نیز نسبت به یکدیگر میکاهد.درنتیجه بااین شکل ازقانون وبرنامه ریزی ها همه موطف بدرستکاری نیز میشوندچراکه آبروی هریک برای آنان,ارزشمند است فروشنده جای دیگری باوکارنخواهنددادچراکه,اگر معلوم شودکه,درفروشگاهی خطائی انجام داده,واین خطا توسط صاحب اصلی به اداره کار گزارش شود چه ازسوی فروشنده ی خود اوباشد چه از خریداد,اعتبار خریدار نیز ازبین میرود چون یکبار که مچ اورابگیرند دیگرهمواره وهمیشه درهمه جا,تحت نظرخواهد بودچراکه مثلا بعنوان دزد فروشگاهها عکس او به تمام مامورین فروشگاهای آن شهر داده میشود حتی اگر درتمام عمر خود فقط یکبار خطا کردهباشدواعتباراجتماعی اوبخطر میافتد.بهرحال درروزانه ی زندگی اجتماعی,هرگز شماحتی یک انسان بداندیش را پیدا نمیکنید که بدخواه دیگران نباشدودر دنیای خود همه چیز وهمه کس را درقعر سیاهی فکرخود با بدترین شکل مدفون نکرده باشد دراین افرادچون انسان بدخووخبرچین وبدنهاد مجموعه ای از زشتیهای فکری ومنفی گرائیهائی راشاهد خواهی بود که به عقل آدمیزادنیز نمیرسد برای این افرادزیباترین شعردنیا تمسخرانگیزترین آن است که میگوید :« بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند» چراکه,اوجز,اعضای بدن خود,بر بدنی وعقلی وانسانی دیگرارج نمینهدواصلا کسی را قبول نداردتاتوان ارزش گذاشت به او راداشته باشدواگر قادربودکه اینگونه فکرکند,که آدمیان همه از یک گوهرند آنگاه,سری سواازدیگرآدمیان نداشت که همه رابا بداندیشی خود محکوم نموده,ودنیارالایق تنها بودن آدمی دقیقا مانند خودبداندوفکر کند که هیچکس دردنیا بحد خودمن مهم نیست که بخواهم غصه اش را بخورم.که البته,این نیزهم از صدمات اجتماعی وروابط متقابلی سرچشمه گرفته است که شایداین شخص نیز پس ازبارها صدمه ی دیدن ارمردم, آسیب وزیانهائی درزندگی دیده باشد که اعتمادودوستی های خودرااز دست بدهد ویاداده باشدتادرنهایت بپذیرد که هیچکس برای دوستی یا همراهی قابل ومورد اعتممادنیست که البته وقتی صدمات روزانه باشد باید باو حق نیز,دادکه مراقب زندگی وروابط خود باشد چراکه دورادور او چیزی جزاین وجود نداشته است که جزاین بپندارد.در فرگردها بارهااشاره کردم آدمیان خودخواه وخود بین وخود پرست نمونه هائی از بداندیشان نیزبه شمار میروند که با بدترین خویی وبدترین مَنش اخلاقی ,عمری را زندگی میکنند هرگز دردنیای خود نفر ثالثی ندارند که برای او ارزشی قائل باشند واگر در دنیای قانون مدارزندگی,اومجبورمیشود کسی رادرجایگاهی قراردهد تنهااورا مجسمه ی آن جایگاه میکند که صدای کسی درنیاید حال میخواهداین مترسکی راکه درمقامی درزندگی خودعلم کرده,است همسراوباشد یاهمکاراو یازیر دست اویا...هرکه هست مترسکی است بازیچه ی دست او که بدون خواست او حق جابجا شدن درکشتزارفکر وعمل واندیشه ی,اوراندارندودیگر آدمیان کلاغها وملخ هاوآفتهای کشتزاراندیشه ی اوهستند که,اگر مراقبت نکند وبا"سم پاشی فکری خود"آنان راازخویش نراندواحساس ترس خواهد نمودکه کشت زندگیاو به بادفنارفته,وخودوزندگی اونیزچون باغبانی که کشتزار به آفت دیده است نابودشودبی آنکه بداند کشتزاراو حتی دراین دنیا نمیبایست جایی داشته باشد چراکه محصول حاصله ازاو جز نکبت وبدی وبداندیشی نیزنخواهد بودوهرکه,ازآن ثمری ببرددرزندگی دچارمسمویتهای فکری وذهنی وحتی صدمه وزیان درزندگی نیزخواهد شدوخدانکند چنین افرادی درمقام بزرگی جایگرین شوند که هیتلردنیا شده همه,را بدرون کوره خشم وانتقام وبدخواهی وبداندیشی خود,میاندازند مبادا که ,خودنابود شوند.
*- چه نشانی از بداندیش بجاست ؟ هیچ.ارد بزرگ
*- بد اندیشان وبد کرداران خیلی زوددر آتش افکار و کرداراشتباهشان خواهند سوخت.ارد بزرگ
*- روز های خوش برای کژاندیش بسیار کوتاه و روز کیفر بسیار دراز.ارد بزرگ
*- بداندیش همیشه ، کارش گره می خورد.ارد بزرگ
*- بداندیش نخستین و آخرین مردار کردار خویش است .ارد بزرگ
● پایان فرگرد بد اندیش ●به قلم : فرزانه شیدا
نظرات