۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه























تارنگار دنیای آزاد هر چی بخوای گیر می یاد - کلمات کوتاه و زیبا

زندگی مثل دوچرخه سواری می مونه ..واسه حفظ تعادلت همیشه باید در حركت باشی ....آلبرت انیشتین

**جرج آلن: اگر كسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با كلماتی كه ناگفته می‌مانند، می‌شكنند

**میان انسان و شرافت رشته باریکی وجود دارد و اسم آن قول است . توماس براس

**همه دوست دارند به بهشت بروند,اما كسی دوست ندارد بمیرد .بهشت رفتن جرأت مردن میخواهد.
**شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد. زرتشت

**چارلی چاپلین: خوشبختی فاصله این بدبختی است تا بدبختی دیگر.

**روزی روزگاری اهالی یه دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند, در روز موعود همه مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند و تنها یك پسر بچه با خودش چتر آورده بود و این یعنی ایمان.

**بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید.

**وقتی كه زندگی برات خیلی سخت شد، یادت باشه كه دریای آروم، ناخدای قهرمان نمی‌سازه.

**ای صمیمى ای دوست
**گاه بیگاه لب پنجره‎ ‎خاطره ام می آیی. ای قدیمی ای خوب
**تو مرا یاد كنی یا نكنی، من به یادت هستم.
**آرزویم همه‎‎سرسبزی توست.
**دایم از خنده، لبانت لبریز
**دامنت پر گل باد.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ------
**برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در انتهای کمال
**بنگر که تو چگونه می افتی
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ------
**آدم ها را از انچه درباره دیگران می گویند بهتر می توان شناخت تا از انچه درباره انها می گویند.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- -----
**فریدریش نیچه : ''''آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای، از این آشفته ام که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------
**چیزی را که دوست داری به دست آور وگر نه مجبوری چیزی را که به دست می آوری دوست داشته باشی.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ------
**از زندگی هرآنچه لیاقتش را داریم به ما میرسد نه آنچه آرزویش را داریم.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ------
**شکسپیر: همیشه به کسی فکر کن که تو رو دوست دارد، نه کسی که تو دوستش داری **
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --
**وقتی كبوتری شروع به معاشرت با كلاغها میكند پرهایش سفید میماند، ولی قلبش سیاه میشود....

دوست داشتن كسی كه لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است- دكتر علی شریعتی **
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --
**اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید. (کورش کبیر)
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ------
**نویسنده معروفی می گوید: زن مانند کروات است هم زیبایی به مرد می بخشد و هم گلویش را فشار می دهد.

**چارلی چاپلین: وقتی زندگی 100 دلیل برای گریه كردن به تو نشان میده تو 1000 دلیل برای خندیدن به اون نشون بده

------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- -----

**موفق كسی است كه با آجرهایی كه بطرفش پرتاب می شود، یك بنای محكم بسازد.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- -----
**تمدن جدید زن را كمی عاقلتر كرده است، اما به واسطه آزمندی مرد، بر رنج زن افزوده است.

زن دیروز همسری خوشبخت بود اما زن امروز معشوقه ای بی نوا.

------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- ----

**شکسپیر:عشق مثل آبه، می تونی تو دستات قایمش کنی ولی یه روز دستاتو باز می کنی می بینی همش

چکیده بی اینکه بفهمی دستت پر ازخاطرست.

**زندگی مثل پیاز است كه هر برگش را ورق بزنی اشكتو در می یاره..
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ------
**پیچ جاده، آخر راه نیست مگر اینكه تو نپیچی.
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- ------
**دكتر شریعتی: لحظه هارامیگذراندیم تابه خوشبختی برسیم غافل ازاینكه خوشبختی درآن لحظه هابودكه گذراندیم.

**انیشتین: اگر انسان ها در طول عمر خویش میزان كاركرد مغزشان یك میلیونیوم معده شان بود اكنون كره زمین تعریف دیگری داشت.

**تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یک هنجارهمیشگی است. اُرد بزرگ

** نصیحت حضرت مولانا :گشاده دست باش جاری باش کمک کن (مثل رود)
باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)اگر کسی اشتباه کرد آن را بپوشان (مثل شب)

وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک)

بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا)اگر می خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آیینه)

**چهار چیز است که قابل بازیابی نیست سنگ پس از پرتاب شدن، سخن پس
از گفته شدن، فرصت پس از از دست رفتن، و زمان پس از سپری شدن.

**اختلاف زن و مرد در این است كه مردان همیشه آینده را می نگرنند وزنان گذشته را بخاطر می آورند..

- زن مخلوقی است كه عمیق تر میبیند و مرد مخلوقی است كه دورتر را میبیند.

عالم برای مرد یك قلب است و قلب برای زن عالمی است.

**عجب معلم بدی است این طبیعت که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد.

**زندگی تاس خوب آوردن نیست، تاس بد را خوب بازی کردنه.



ماخذ : http://iranbright.blogfa.com/post-546.aspx

ای همه من....

( آه ) شدی به سینه ام چو آمـــدی بیاد من
آتــش داغ من شـدی به گـرمی زیــاد مـن
شور و شرار دل شدی شعله ی آتشی به تن
سوزش داغ حسرتی به سینه ی فراغ من
لحظه به لحظه زندگی تلخ به جام و کام من
روح وجود من شدی ای همه من" تـمام من "!!


دوشنبه 13 خرداد 1387

فــرزانه شـــیدا

Farzaneh Sheida

هراسی نیست....

مرا تا دل سپردن های یک عاشق ببر با خود
و بگذارم . . .
که سر برسینه ات یکدم بیآسایم
وبا قلبم بگو از اوج پرواز ی... به سوی عشق
که هرگز دل نمی ترسد ... بگیرد اوج پروازی !
مرا از عاشقی هرگز هراسی نیست
مرا ترس از دم تقدیر غمگینی ست
که قلب آسمانش را
نیابم همچو روح آبی ام
بی تکه های ابر غمناکی . . .
و تنهایی بخواند قصه ی شب را
به گوش قلب غمگینم .
مرا ترس از شب غمگین تنهایی ست
که در آن سوسوی صدها ستاره
می درخشد در کنار ماه
ولی حتی یکی از اینهمه کوکب
برای بخت غمگین دل من نیست!
مرا با خود ببر تا آسمان آبی عشقی
که در آن قصه ی پروازهای عاشقی ها را
هراس یک قفس یا تیر دشمن نیست !
مرا با خود ببر در فصل کوچ مرغک پرواز
که راهش گرچه طولانی
ولی پرواز بالش را نهایت نیست
مگر تا مقصد آن لانه ی عشقی...
که هرگز قلب او را بی سبب نشکست!
به کنج بودنی آرام . . .

مرا در بیکران عشق خود آنگونه راهی کن
که پروازم
فقط تا لانه ی عشق تو پروازی ست
پر از شوق رسیدن های دل
در مرز شور واشتیاق با تو بودن ها !
دلم لبریز عشقی غرق غوغاهاست
هراس من ولی عشق و تمنا نیست
هراسم بی تو ماندن
در غروب کوچ پروازی است
مبادا بی تو پر گیرم به ناچاری
به اوج بیکسی های دلی غمگین. . .
به تنهایی !!
مرا از عاشقی هرگز هراسی نیست
که دل خود بیکران عشق ورویاهاست
و بگذارم . . .
و بگذارم که در اوج همان پرواز
به پیوندی دگر در تو درآمیزم
به وقت دل سپردن ها...
وگر مرغ دلم سر را فرو برده ست
به زیر پال پروازش به غمگینی..
ز آنرو نیست... که میترسد بگیرد اوج پرواز

یمرا از عاشقی هرگز هراسی نیست

که پروازم
پر از بال سپید مرغهای راهی کوچ است
برای پر زدن در آبی پرواز عشقی جاودان
آندم
که هم پرواز بال پر زدنهای
متو باشی تو

فرزانه شیدا
Farzaneh Sheida

ترک دل

ترک دل را گر کنم درزندگی
دفتر قلبم تهی گردد تهی!
شعر معبودم گریزد از دلم
ره نیابم بعد از این درهر رهی

گم شوم در لحظه های روزگار
گیج و سرگردان نمیگیرم قرار
خلوتم خالی مبادا ...زآن خدا
خالی از نجوای آن پروردگار

همچو درویشم به کنج شاعری
بر لبم نام محمد(ص) با علی (ع)
خلوتم را میبرم تا اوج ذ ّن؛
بال بگشایم به پرواز وپری
آسمانم آبی و مهد خـداست
قلب من آبی به رنگ کبریاست

اندرین خلوت منم با شعر خویش
روزگارم از همه مردم جداست
کس به عرفانش نمی فهمد مرا
این منم لبریز شوری از خدا
گر بگویم در دلم چون و چراست
در نمی یابد من ِ فرزانه را

من به ؛شیدائی؛ خود دل بسته ام
این چنین گشتم که یک وارسته ام
در تواضع سر بدامان خدا
اینچنین بامهر اوپیوسته ام
اینچنین با مهر او پیوسته ام!
فرزانه شیدا(ف.شیدا)چهارشنبه 13 دي1385

حمیرا ستارزاده Homeirasattarzadeh's Blog - جملاتی ناب از ارد بزرگ

ارد بزرگ : خودخواه ترین آدمیان آنانی هستند که چشمشان را بر سرنوشت هم میهنانشان بسته اند .

ارد بزرگ : کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند .

ارد بزرگ Orod Bozorg

ارد بزرگ Orod Bozorg

ارد بزرگ : در دوران زندگی ، تنها زمان هایی برایمان ارزشمند است که هدف و آرمانی را پیگیری می کردیم .

ارد بزرگ : نامداران هیچگاه خویش را گرفتار پاسخ به ابلهان کج اندیش نکردند .

ارد بزرگ : تا اندیشه ایی پاسخگو در بین نباشد کجروی ادامه خواهد داشت .

ارد بزرگ : برای جلوگیری از تباهی و بیراهه روی ، راه اندیشه و ارزیابی را باز بگذاریم .

ارد بزرگ : آنگاه که تلاش می کنیم همه چیز را به زور در چنگ خویش داشته باشیم ، دستمان خالی تر از ، هر زمان دیگر است .

ارد بزرگ : اگر آرمان و هدف زندگی خویش را بدانیم ، هر دم از خانه این و آن سر در نمی آوریم .

ارد بزرگ : دیوان سالاران واپسگرا بر این باورند که همنوایی با مردم کوچه و بازار بسیار آسان تر از همنوایی با خردمندان است .

ارد بزرگ : آنکه ناراستی پیشه نموده ، خموشی دیگران هم برایش ترسناک است .

ارد بزرگ : برای رسیدن به جایگاهی بالاتر ، گذشت را نیز بیاموزیم .

ارد بزرگ : زورگو ، خواب پریشان بسیار می بیند .

ارد بزرگ : تا هنگامی که از برتری خویش سخن می گویی ، دیده نمی شوی .

ارد بزرگ : کسی که فریفته نگاهی می گردد ، توان نجات دیگران را ندارد .

ارد بزرگ : ارمغان کُرنش در برابر نادان ، سختی دو چندان است .

ارد بزرگ : آواز سرد از سینه نا امید بر می خیزد .

ارد بزرگ : آنکه با تلاش بسیار اندیشه خویش را فربه نمود ، با این وجود باز گوش به سخن این و آن سپرد ، دیگر نمی توان آینده روشنی در پیش روی او دید .

ارد بزرگ : خرد در دانسته های ما دیده نمی شود ، خرد تنها در کردار ما هویدا می گردد .

ارد بزرگ : ریشه رشد تبهکاری در امنیت بزهکار است .

ارد بزرگ : ارزش یکدیگر بویژه کهن سالان خویش را بدانیم که نیروی امروز ما برگرفته از نیروی ست که پیشتر آنها به ما بخشیده اند.

ارد بزرگ  Orod Bozorg

ارد بزرگ Orod Bozorg

ارد بزرگ : دوستی و مهر ، امید می آفریند و امید زندگی ست .

ارد بزرگ : آزادی ، عنوانی برای زینت کاخ دیوان سالاران نیست ، آزادی کوچکترین حق مردم است که اگر نباشد هیچ دودمانی برجای نخواهد بود .

ارد بزرگ : فرمانروایان با تجربه از همان چشمه ایی می نوشند که مردم را سیراب می کند .

ارد بزرگ : سیاستمداری که تنها به پیشروی می اندیشد دمادم برای خویش دشمن تراشی می کند .

ارد بزرگ : آنگاه که مردم بر داشته های خویش آگاه باشند دیگر تن به ستم نمی سپارند .

ارد بزرگ : سرنگونی با آدمهای شتابنده ( عجول ) زاده می شود .

ارد بزرگ : شادی کجاست ؟ جای که همه ارزشمند هستند .

ارد بزرگ : کسی که آزادی می جوید زندانی برای اندیشه های دیگر نمی گسترد .

ارد بزرگ : سخن گفتن از دوستی و دشمنی پایدار در سیاست ، خنده آور است .


ماخذ : http://homeirasattarzadeh.wordpress.com/2009/08/05/624/

چهره های ماندگار و مشاهیر - ارد بزرگ

پادشاه روشنفکران و اندیشمندان امروز ایران کسی نیست جز ارد بزرگ . او مرجع خرد و دانش کهن ایران زمین است . آغشته ایسم های فرنگی نشده و در عین حال از صوفی گری بیزار است نگاه او چنان که در نظریه قاره کهن اش دیده می شود سازنده و رو به جلو ست .

بسیاری از روشنفکران قرن حاضر ، رشد خود را مدیون مچ گیریها و انتقادات بی پایه و اساس از این و آن هستند حال آنکه ارد بزرگ به جای این اعمال همواره مسیر درست را نشان می دهد و هدفش ساختن است نه تخریب کردن .

او با سخنان و نظریاتش روح امید و زندگی را بر قلب و روح جوانان نسل امروز می دمد .


ارد بزرگ GREAT OROD


ارد بزرگ دوست داشتنی ترین متفکر و اندیشمند حال حاضر حوزه تمدنی ایران است بسیاری از جوانان هر روز سخنان او را برنامه زندگی خویش قرار می دهند این از بازخورد و نگاه آنان در حجم گسترده سایتها و انجمنها اینترنتی قابل مشاهده است نشریات در کشورهای فارسی زبان هم از مشتریان دائمی اندیشه های این خردمند بزرگ هستند .
چه چیزهای باعث شده است ارد بزرگ بدین پایه دوست داشتنی باشد ؟


آیا این اثر سخنان اوست که روان انسان را به هیجان می آورد و یا نظریه عالی او که خواستار جدا شدن قاره کهن از آسیا و اروپاست و قاره کهن ، که اندیشه ایرانی برآن حاکم است را از کشمیر و پامیر تا مدیترانه میداند؟
ویا اهمیت دادن وی به میهن پرستی و آزادیخواهی که آن را دو رکن رشد می داند؟
ویا دوستی نزدیک او و شهید احمد شاه مسعود ؟
و یا توجه بسیارش به ادب و اخلاقیات ؟
و یا رد نظریه دهکده کوچک جهانی و اعتقاد به اینکه در دنیای امروز برتری از آن فرهنگ های متعالی همچون اندیشه ایرانی است ؟
و یا کتاب آرمان نامه که حاوی اندیشه های اوست و به شدت مورد استقبال قرار گرفته است؟...


هر چه که هست اندیشه او گویای یک گام رو به جلو درعرصه فرهنگ و اندیشه ایرانیست .
علاقه بزرگان و مردم کشورهای فارسی زبان نسبت به او هم خود حدیثی مفصلی است . در سایت هوادران رییس جمهور تاجیکستان نام او را می بینید تا نمایندگان ارشد و حتی هیئت رییسه مجلس افغانستان و حتی هواداران رییسان جمهور گذشته افغانستان ، همه جا یاد و نام اوست . در ایران هم که از بزرگترین سایتهای اینترنتی حاضر تا وبلاگهای ساده همه جا با سخنان و اندیشه های او برخورد می کنید .

ارد بزرگ تمام این شهرت روزافزون خویش را مدیون همنوایی با تاریخ ، فرهنگ و مردم سرزمین خویش است . سرزمینی که به وسعت قاره کهن است .
نکته بارز عملکرد ارد بزرگ در آن است که به هیچ وجه خود را آغشته درگیریهای روزمره اجتماعی نمی کند و همواره همه را به نیک اندیشی و تحمل یکدیگر فرا می خواند .
این در حالی است که در همه جا از صوفی منشی جوانان انتقاد کرده و خواستار حرکت و جوشش نسل نوی ایرانی برای کسب افتخارات بی پایان است .


ماخذ : http://star-2.blogsky.com/

Azar Forum باشگاه گفتمان آذر - جملات زیبای ارد بزرگ

شایستگان آنانی هستند که آفریننده و منجی اند . ارد بزرگ

بخشیدن تخت و اورنگ به خویشاوندان ، از زبونی است . ارد بزرگ

شایستگان بالندگی و رشد خود را در نابودی چهره دیگران نمی بینند. ارد بزرگ

شایستگان با گذشت هستند و بخشنده . ارد بزرگ

شایستگان چهره ایی گشاده دارند ، نگاهی مهربان ، دستی نوازشگر و نوایی پندآموز . ارد بزرگ

شایستگان بردبارند و امیدوار . ارد بزرگ


خوار نمودن هر آیین و نژادی به کوچک شدن خود ما خواهد انجامید . ارد بزرگ

تنها کسی که موجب خواری همیشگی ما می گردد خود ما هستیم . ارد بزرگ

سرچشمه خوار کردن دیگران ، از بی شرمی و بی ادبی ست . ارد بزرگ

کسانی که دیگران را با بی ارزشترین واژه ها به ریشخند می گیرند ابلهانی بیش نیستند . ارد بزرگ

آنانی که چیزی برای گفتن ندارند با لودگی و ریشخند تلاش می کنند خودی نشان دهند . ارد بزرگ

سوار بر روان خویشتن خویش باشید ، پادشاهی بر سپاهی بی گزند ، اگر نگاهتان بر بوسه گاه زمین آسمان گره خورده باشد هیچ فراز و فرودی دلتان را نمی لرزاند . ارد بزرگ

ناراستی ها پیشاپیش رو به مرگ و نیستی اند مگر آنکه ما آنها را در اندیشه و روان خویش زنده نگاه داریم !. ارد بزرگ

سرزمین روان ما بسیار بزرگتر و باشکوه تر از جهان پیرامون ماست . کسانی را بدان راه دهیم که سزاوار آن باشند . ارد بزرگ

روان دانایان فربه تر از دیگران است این نیرویست که دانش به آنها بخشیده است . ارد بزرگ

بدن ایستگاه روان نیست. بدن هدیه و ابزار روان است . ارد بزرگ

گاهی تنها راه درمان روانهای پریشان ، فراموشی است. ارد بزرگ

پرتگاه می تواند به وجدآورنده روان و یا کشنده جسم باشد . ارد بزرگ

برای ماندگاری ، رویایی جز پاکی روان نداشته باش . ارد بزرگ

نیکی برآیند خرد است ، در دل و روان آدمی . ارد بزرگ

هر چه بلند پروازتر باشید تپش دلتان کمتر خواهد شد . فشار و دردهای روانیتان نیز . ارد بزرگ

در خواب می توانی نیروی روان خویش را بنگری . ارد بزرگ

خودخواهی ، کاشی سادگی روانت را ، خواهد شکست . ارد بزرگ

برای آنکه روانت را بپروری ، ابتدا با خود یکی شو . ارد بزرگ

روان مردگان و زندگان در یک ظرف در حال چرخش اند . ارد بزرگ

اگر شیفته کارت نباشی ، روانت بیمار می شود و در نهایت پیکرت از پای در خواهد آمد . ارد بزرگ




ماخذ : http://azar.lefora.com/2008/06/03/200863-3/page1/

سایت تبیان - سخن بزرگان ، جملات کوتاه و نصایح حکیمان و...

" در هستی جنبش حشرات هم چهار چوبی دارد " . ارد بزرگ

" تمام دنیای پهناور را بگردید ، دری بر روی آدم بی پول گشاده نخواهید یافت " . هانری استانتون

" خرد ، آدمی را گرانبهاترین چیز است ، و خداوند خرد در هر دو جهان کامروا و سرافراز است . و اگر از خلعت خرد محروم بود دانش بجوید ، چه دانشور سرور سروران است . و اگر از آن هم بی بهره بود باید دلیر باشد و در میدان نبرد بی باک باشد تا در نظر پادشاه گرامی ، و پیوسته شاد و فرمانروا باشد .و اگر این نیز نداشت دیگر درخور زنده ماندن نیست ، و بهتر است که مرگ وی را دریابد " . بزرگمهر

" انسانی كه قادر به آفرینندگی نیست طالب نابود ساختن است " . اریش فروم

" مرد آزاده پیوسته می كوشد كه در گفتار آهسته و در كردار خود تند و سریع باشد " . كنفوسیوس

" یکی از بزرگترین خوشبختی ها ، خدمت بیشتر به مردم است " . ارد بزرگ

" آزادی تلاش خردمندانۀ آدمی در جستجوی علت حادثه هاست " . هربرت مارکوزه

" وقتی همه نیروهای جسمی و ذهنی متمرکز شوند توانایی فرد برای حل مشکلات به طور حیرت انگیزی چند برابر می شود " . نرمن وینسنت پیل

" اگر در کارتان در حال پیشرفت نیستید و بهتر نمی شوید ، پس دارید بدتر می شوید " . نت رایلی

" حرف کسانی که می گویند عشق بری از خودخواهی ست خنده دار است زیرا همه چیز طبق خواست قدرت ما است " . فردریش نیچه

" انسان بزرگتر از یک جهان و بزرگتر از مجموعۀ جهانهاست ، در اتحاد جان با تن رازی بیش از راز آفرینش جهان نهفته است " . هنری گیلر

" مسرات حقیقی در اثرازدواج بدست میآید " . لویی پاستور

" دودمانی که بزرگان و ریش سفیدانش خوار باشند ، به کالبد بی جانی ماند که خوراک جانوران دیگر شود . ارد بزرگ

" مردان بزرگ تاریخ سرنوشت ملتها را تعیین می کنند " . اشپنگلر

" نصیحت جبران خلیل جبران به زوج های جوان به هنگام شادی :و همگام نغنمه ساز کنید و پای بکوبید و شادمان باشید ، اما امان دهید که هر یک در حریم خلوت خویش آسوده باشد و تنها . چون تارهای عود که تنهایند هر کدام ، اما به کار یک ترانه ی واحد در ارتعاش " . جبران خلیل جبران

" دانایان روشندل می دانند که دوران زندگی دراز نیست ، تن آدمی از این جهان است و روان از سرای دیگر " . بزرگمهر

" شادمانی اسطوره ایست که در جستجویش هستیم " . جبران خلیل جبران

" هیچ چیز به اندازه تمرکز انرژی روی تعداد محدودی از هدف ها به زندگی تان توان و نیروی بیشتر نمی دهد " . نیدو کیوبین

" هنرمندان ناب ، هر روز در برابر دیدگان مردم نیستند " . ارد بزرگ

" وقتی که پرکاهی به چشمتان می رود ، آن را بیرون می آورید . وقتی عادتی بد وارد روح شما می شود ، می گویید : سال دیگر معالجه اش می کنیم " . هوراس

" سخاوت در زیاد دادن نیست، در به موقع دادن است " . لابرویر

" ما اغلب مدتها به درهایی که شادی را برما بسته است ، نگاه می کنیم ولی هیچ گاه کسی را که برایمان درهای شادی را می گشاید نمی بینیم " . برتون هیل


ماخذ : http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=934&articleID=363245

حمیرا ستارزاده Homeirasattarzadeh's Blog - نمادها ، عامل اصلی توسعه شهری

تمام شهر های دنیا برای آنکه نام خود را بر سر زبانها بیندازند و به این شکل کسب درآمد و گردشگر کنند برای خود نماد سازی می کنند .
برخی بر روی بک اثر تاریخی مانور می دهند و برخی دیگر مشاهیر و نام آوران خود را به جهانیان معرفی می کنند بعضی از شهرها هم طبیعت و حیاط وحش خود را مطرح می کنند .
جامعه شناسان معتقدند شهرهایی که دارای نماد بخصوصی نیستند قابلیت رشد نداشته و به این شکل بافت آنها قدیمی و فرسوده می گردد .
شهرهای کوچکی را می بینیم که به خاطر نمادهای مشهور خود به سرعت رشد و توسعه می یابند و گاهی شهرهای بزرگی را شاهدیم که با از دست دادن جاذبه های عمدتا اقتصادی خویش رشد منفی را در تمام بخش های خود دارند .
نماد سازی در شهرها به ارتقای شاخص های کلان توسعه منجر می گردد . متاسفانه بسیاری از مدیران شهرهای کوچک و بزرگ کشور ما ، تمام توان خود را صرف امور جاری و روزمره نواحی در اختیار خود نموده و به این شکل فرصت های بسیار ارزشمندی را از دست می دهند .
در این مجموعه سعی شده است با ذکر نمونه هایی از شهرهای ایران و جهان نگاهی تازه به دست اندر کاران امور شهری داده شود تا شاهد توجه بیشتر به پتانسیل های بومی مناطق مختلف باشیم .

و اما نمونه ها :
شهر سن پترزبورگ روسیه با موزه های خود و شهر وین به دفاتر سازمانهای جهانی ، شهر سیدنی به نیکول کیدمن و پاریس به برج ایفل شناخته می شوند
شهر لس آنجلس در آمریکا و بمبی در هند به مجموعه های سینمایی هالیوود و بالیود و شهر کن در جنوب فرانسه به جشنواره بین‌المللی فیلم کن شناخته می شوند .
شهر تبریز به مقبره الشعرای تبریز و اصفهان به سی و سه پل ، شیراز به حافظیه و مشهد به حرم رضوی شناخته می شوند .
شهر لندن به کاخ بوکینگهام ، شهر کراچی به بندرش و آنتالیا به مراکز تفریحی ، بندر عباس را به منطقه اول نیروی دریایی و گنبد به مسابقات اسب دوانی ، یزد به آتشکده های خود و رامسر را به هتل رامسر می شناسیم .
شهر پیزا را با برج پیزا و ژوهانسبورگ را به تراش الماس ، شهر نطنز را به تاسیسات اتمی و کرج را به سد تاریخی اش ، آبادان را به پالایشگاه نفت و لاهیجان را به کارخانجات و مزارع چای می شناسیم .
شهر کاشان را به سهراب و شهر همدان را به باباطاهر ، توس را به فردوسی و رشت را به میرزا کوچک خان جنگلی ، شیروان را به ارد بزرگ و نیشابور را به خیام ، اردبیل را به علی دایی و کاشمر را به مدرس ، شهر سوادکوه را به رضا شاه و شهر کلات را نادرشاه افشار ، رفسنجان را به هاشمی رفسنجانی و اردکان را به خاتمی ، تفرش را به دکتر حسابی و زابل را به رستم ، کرمانشاه را به شهرام ناظری و بوشهر را به رییس علی دلواری می شناسیم .

اگر خوب دقت کنیم متوجه می شویم اکثر شهرهایی که نتوانسته اند معیار و شاخصه خاصی برای خود مطرح کنند به همان نسبت از توسعه یافتگی کمتری برخوردارند . شاید به همین خاطر است که تهران به پایتختی خود هم نبالید و برج آزادی را ساخت و به آن هم اعتنا نکرد و برج میلاد را ساخت ! و امروز هر رییس جمهوری وارد تهران می شود قبل از آنکه وارد کاخ سعد آباد برای مذاکره شود سری هم به برج میلاد می زند .
خلاصه کلام آنکه تهرانیها به این شکل موفق می شوند چندین برابر دیگر شهر ها از منابع ملی بهره بگیرند .

نتیجه :
مدیران شهرهایی که نامی از آن ها شنیده نمی شود باید به یکی از طرق زیر عمل نمایند :

1- تحقیقی جامع در مورد پتانسیل های خود بمایند
2- نماد بخصوصی را به کار گیرند که حدالامکان منحصر به فرد و دائمی باشد ( نکته : شاخص های اقتصادی و صنعتی عمر کوتاهی دارند )
3- پس از شناسای نماد شهر خود ، به شکل های مختلف در سطوح ملی و جهانی نسبت به آن اطلاع رسانی نمایند ( جشنوارها و فستیوالهای شاد در پیرامون این نماد خود کمک بزرگی به شناساندن شهر آنها خواهد کرد ) .

دکتر کریم سمنانی
مدیر لابی ایران و سوئد


ماخذ : http://homeirasattarzadeh.wordpress.com/

تارنگار جالبترین سایت - یوگرافی »» فردوسي

http://www.sharemation.com/poorochist/Ferdosi%20Toosi.jpg

فردوسي استاد بي همتاي شعر و خرد پارسي و بزرگترين حماسه سراي جهان است. اهميت فردوسي در آن است چه با آفريدن اثر هميشه جاويد خود، نه تنها زبان ، بلكه كل فرهنگ و تاريخ و در يك سخن ، همه اسناد اصالت اقوام ايراني را جاودانگي بخشيد و خود نيز برآنچه كه ميكرد و برعظمت آن ، آگاه بود و مي دانست كه با زنده نگه داشتن زبان ويژه يك ملت ، در واقع آن ملت را زندگي و جاودانگي بخشيده است .

بسي رنج بردم در اين سال سي
عجم زنده كـردم بديــن پــــارسي

فردوسي در سال 329 هجري برابر با 940 ميلادي در روستاي باژ از توابع طوس در خانواده اي از طبقه دهقانان ديده به جهان گشود و در جواني شروع به نظم برخي از داستانهاي قهرماني كرد. در سال 370 هجري برابر با 980 ميلادي زير ديد تيز و مستقيم جاسوس هاي بغداد و غزنين ، تنظيم شاهنامه را آغاز مي كند و به تجزيه و تحليل نيروهاي سياسي بغداد و عناصر ترك داخلي آنها مي پردازد. فردوسي ضمن بيان مفاسد آنها، نه تنها با بغداد و غزنين ، بلكه با عناصر داخلي آنها نيز مي ستيزد و در واقع ، طرح تئوري نظام جانشين عرب و ترك را مي ريزد حداقل آرزوي او اين بود كه تركيبي از اقتدار ساسانيان و ويژگيهاي مثبت سامانيان را در ايران ببيند. چهار عنصر اساسي براي فردوسي ارزشهاي بنيادي و اصلي به شمار مي آيد و او شاهنامه خود را در مربعي قرار داده كه هر ضلع آن بيانگر يكي از اين چهار عنصر است آن عناصر عبارتند از: مليت ايراني ، خردمندي ، عدالت و دين ورزي او هر موضوع و هر حكايتي را برپايه اين چهار عنصر تقسيم مي كند. علاوه بر اين ، شاهنامه ، شناسنامه فرهنگي ما ايرانيان است كه مي كوشد تا به تاخت و تاز ترك هاي متجاوز و امويان و عباسيان ستمگر پاسخ دهد او ايراني را معادل آزاده مي داند و از ايرانيان با تعبير آزادگان ياد مي كند؛ بدان سبب كه پاسخي به ستمهاي امويان و عباسيان نيز داده باشد؛ چرا كه مدت زمان درازي ، ايرانيان ، موالي خوانده مي شدند و با آنان همانند انسان هاي درجه دوم رفتار مي شد بنابراين شاهنامه از اين منظر، بيش از آن كه بيان انديشه ها و نيات يك فرد باشد، ارتقاي نگرشي ملي و انساني و يا تعالي بخشيدن نوعي جهانبيني است.

سي سال بعد يعني در سال 400 هجري برابر با 1010 ميلادي پس از پايان خلق شاهنامه اين اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوي نشان داده مي شود. به علت هاي گوناگون كه مهمترينشان اختلاف نژاد و مذهب بود اختلاف دستگاه حكومتي با فردوسي باعث برگشتن فردوسي به طوس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر فارسي در سال 411 هجري برابر با 1020 ميلادي در زادگاه خود بدرود حيات گفت ولي ياد و خاطره اش براي همه دوران در قلب ايرانيان جاودان مانده است.

زبان ، شرح حال انسان هاست اگر زبان را برداريم ، تقريبا چيزي از شخصيت ، عقايد، خاطرات و افكار نظام يافته ما باقي نخواهد ماند بدون زبان ، موجوديت انسان هم به پايان مي رسد زبان ، ذخيره نمادين انديشه ها، عواطف ، بحران ها، مخالفت ها، نفرت ها، توافق ها، وفاداري ها، افكار قالبي و انگيزه هايي است كه در سوق دادن و تجلي هويت فرهنگي انسانها نقش اساسي دارد.همگان بر اين باورند كه واژه ها در كارگاه انديشه و جهان بيني انديشمندان و روشنفكران هر دوره در هم مي آميزند تا زايش مفاهيم عميق انساني تا ابد تداوم يابد. با وجود اين ، در يك داوري دقيق ، تمايزات غيرقابل كتمان و قوت كلام سخنسراي نام آور ايراني حكيم ابوالقاسم فردوسي با همتايان همعصر خود آشكارا به چشم مي خورد زبان و كلمات برآمده از ذهن فرانگر و تيزبين او، در محدوديت قالبهاي شعري ، تن به اسارت نمي سپارد و ناگزير به گونه شگفت آوري زنده ، ملموس و دورپرواز است فردوسي به علت ضرورت زماني و جو اختناق حاكم در زمان خود، بالاجبار براي بيان مسائل روز: زباني كنايه و اسطوره اي انتخاب كرده است ؛ در حالي كه محتواي مورد بحث او مسائل جاري زمان است بدين اعتبار، فردوسي از معدود افرادي است كه توان به تصوير كشيدن جنايات قدرت سياسي زمان خويش را داشته است پايان سخن آن كه انگيزه فردوسي از آفريدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سياسي ، اقتصادي و فرهنگي خلفاي عباسي و سلطه اميران ترك بود .

آنچه كورش كرد و دارا وانچه زرتشت مهين
زنده گشت از همت فردوسي سحـر آفرين
نام ايــــران رفته بــود از يـاد تا تـازي و تـرك
تركــتــازي را بــرون راندند لاشـــه از كـمين
اي مبـــارك اوستـــاد‚ اي شاعـــر والا نژاد
اي سخنهايت بســوي راستي حبلي متين
با تـــو بد كـــردند و قــدر خدمتت نشناختند
آزمـــنـــدان بــخيـــل و تاجـــداران ضـنــيــن

زندگی نامه



حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.

فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.

همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.

چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.

او خود می گوبد:

بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب

فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال

بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.

اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.

علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.

عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.

ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.

به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".

گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.

تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.

فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.

در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.

اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.

از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.

شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.

فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.

او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.


ویژگیهای هنری شاهنامه

"شاهنامه"، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.

اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد. ارد بزرگ متفکر شهیر کشورمان می گوید : ایرانیان نیک نامی و پاکی تبار گذشتگان خویش را در شاهنانه فردوسی می بینند و در هر دودمانی که باشند برآن راه خواهند بود .

ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.

شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.

فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.

در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد.

زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد.

حکیم فردوسی خود توصیه می کند:

تو این را دوغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.

جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.

تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد.

زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند.

برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است.

پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.

شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.

آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.

قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می دزدد.

اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند.

نگاهی به پنج گنج نظامی در مقایسه با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایان تر می کند. در پنج گنج، شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال انگیز دارد، در وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده که جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده است حال آنکه که فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره می گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی اش پرهیز می کند.

تصویرسازی

تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.

تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان ها شده است.

چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است:

چو خورشید از چرخ گردنده سر
برآورد بر سان زرین سپر

***

پدید آمد آن خنجر تابناک
به کردار یاقوت شد روی خاک

***

چو زرین سپر برگرفت آفتاب
سرجنگجویان برآمد ز خواب

و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:

چو خورشید تابنده شد ناپدید
شب تیره بر چرخ لشگر کشید

موسیقی

موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می شود. انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند.

علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد.

اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است.

برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
هوا نیلگون شد، زمین آبنوس
چو برق درخشنده از تیره میغ
همی آتش افروخت از گرز و تیغ
هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش
ز بس نیزه و گونه گونه درفش
از آواز دیوان و از تیره گرد
ز غریدن کوس و اسب نبرد
چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر
ز خون یلان دشت گشت آبگیر
زمین شد به کردار دریای قیر
همه موجش از خنجر و گرز و تیر
دمان بادپایان چو کشتی بر آب
سوی غرق دارند گفتی شتاب

منبع داستانهای شاهنامه

نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود.

این کتاب به دلیل آن که به دستور و سرمایه "ابومنصور توسی" فراهم آمد، به "شاهنامه ابومنصوری" شهرت دارد و تاریخ گذشته ایران به حساب می آید.

اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود در بعضی نسخه های خطی شاهنامه موجود است.

علاوه بر این شاهنامه، یک شاهنامه منثور دیگر به نام شاهنامه ابوالموید بلخی وجود داشته که گویا قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف یافته است، اما چون به کلی از میان رفته درباره آن نمی توان اظهارنظر کرد.

پس از این دوره در قرن چهارم شاعری به نام دقیقی کار به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را شروع کرد.

دقیقی زردشتی بود و در جوانی به شاعری پرداخت.

او برخی از امیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنها جوایز گرانبها دریافت کرد.

دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ی ابومنصوری را که به نثر بود به نظم در آورد.

دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 هـ. ق) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود.

فردوسی استاد و هشمهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد.

از این رو می توان شاهنامه دقیقی را منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.


بخش های اصلی شاهنامه

موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعراب است و کلاً به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود.

دوره اساطیری

این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن ایرانی در این زمان تکوین می یابد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت می گیرد.

در این عهد جنگها غالباً جنگ های داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگ ترین مشکل این عصر بوده است. (بعضی احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که با آریایی های مهاجم همواره جنگ و ستیز داشته اند)

در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.

دوره پهلوانی

دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی می نشیند. جنگهای میان ایران و توران آغاز می شود.

پادشاهی کیانی مانند: کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد دلاورانی مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.

سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود.

مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد از بین می رود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد، و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می رسد.

دوره تاریخی

این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند.

در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا را که همان داریوش سوم است می کشد و به جای او بر تخت می نشیند.

پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آن گاه حمله عرب پیش می آید و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان می رسد.

ماخذ : http://silentedownload.blogfa.com/post-70.aspx


1 2 3 4 5


پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان