تارنگار فرهیختگان - زندگینامه و بیوگرافی ارد بزرگ
پادشاه روشنفکران و انديشمندان امروز ايران کسي نيست جز ارد بزرگ . او مرجع خرد و دانش کهن ايران زمين است . آغشته ايسم هاي فرنگي نشده و در عين حال از صوفي گري بيزار است نگاه او چنان که در نظريه قاره کهن اش ديده مي شود سازنده و رو به جلو ست .
بسياري از روشنفکران قرن حاضر ، رشد خود را مديون مچ گيريها و انتقادات بي پايه و اساس از اين و آن هستند حال آنکه ارد بزرگ به جاي اين اعمال همواره مسير درست را نشان مي دهد و هدفش ساختن است نه تخريب کردن .
او با سخنان و نظرياتش روح اميد و زندگي را بر قلب و روح جوانان نسل امروز مي دمد .
ارد بزرگ دوست داشتني ترين متفکر و انديشمند حال حاضر حوزه تمدني ايران است بسياري از جوانان هر روز سخنان او را برنامه زندگي خويش قرار مي دهند اين از بازخورد و نگاه آنان در حجم گسترده سايتها و انجمنها اينترنتي قابل مشاهده است نشريات در کشورهاي فارسي زبان هم از مشتريان دائمي انديشه هاي اين خردمند بزرگ هستند .
چه چيزهاي باعث شده است ارد بزرگ بدين پايه دوست داشتني باشد ؟
آيا اين اثر سخنان اوست که روان انسان را به هيجان مي آورد و يا نظريه عالي او که خواستار جدا شدن قاره کهن از آسيا و اروپاست و قاره کهن ، که انديشه ايراني برآن حاکم است را از کشمير و پامير تا مديترانه ميداند؟
ويا اهميت دادن وي به ميهن پرستي و آزاديخواهي که آن را دو رکن رشد مي داند؟
ويا دوستي نزديک او و شهيد احمد شاه مسعود ؟
و يا توجه بسيارش به ادب و اخلاقيات ؟
و يا رد نظريه دهکده کوچک جهاني و اعتقاد به اينکه در دنياي امروز برتري از آن فرهنگ هاي متعالي همچون انديشه ايراني است ؟
و يا کتاب آرمان نامه که حاوي انديشه هاي اوست و به شدت مورد استقبال قرار گرفته است؟…
هر چه که هست انديشه او گوياي يک گام رو به جلو درعرصه فرهنگ و انديشه ايرانيست .
علاقه بزرگان و مردم کشورهاي فارسي زبان نسبت به او هم خود حديثي مفصلي است . در سايت هوادران رييس جمهور تاجيکستان نام او را مي بينيد تا نمايندگان ارشد و حتي هيئت رييسه مجلس افغانستان و حتي هواداران رييسان جمهور گذشته افغانستان ، همه جا ياد و نام اوست . در ايران هم که از بزرگترين سايتهاي اينترنتي حاضر تا وبلاگهاي ساده همه جا با سخنان و انديشه هاي او برخورد مي کنيد .
ارد بزرگ تمام اين شهرت روزافزون خويش را مديون همنوايي با تاريخ ، فرهنگ و مردم سرزمين خويش است . سرزميني که به وسعت قاره کهن است .
نکته بارز عملکرد ارد بزرگ در آن است که به هيچ وجه خود را آغشته درگيريهاي روزمره اجتماعي نمي کند و همواره همه را به نيک انديشي و تحمل يکديگر فرا مي خواند .
اين در حالي است که در همه جا از صوفي منشي جوانان انتقاد کرده و خواستار حرکت و جوشش نسل نوي ايراني براي کسب افتخارات بي پايان است .
ماخذ : کتابخانه نودهشتيا
جايگاه ارد بزرگ در آسياي ميانه
ارد بزرگ (Orod Bozorg) انديشمند برجسته فارسي زبان است که پيروان بسياري در ميان اهل انديشه و دانش دارد . در تاجيکستان افکار او را همانند مادر تاجيکستان " گلرخسار صفي آوا " مي دانند و در افغانستان او و احمدشاه مسعود را يک انديشه و فکر مشترک مي پندارند و دوستي نزديک آن دو هم بر اين باور افزوده است .
در نظريه " قاره کهن" ارد بزرگ ، پافشاري بسيار بر همگوني فرهنگ و تاريخ مشترک بيست کشور حوزه تمدني ايران باستان مي بينيم . ارد بزرگ در آنجا از استاد فردوسي ياد مي کند . در داستان ايرج ، فزون خواهي شرق و غرب براي نفوذ در دايره تمدني ايران ديده مي شود . سلم و تور نماد اين دو بخش هستند که برادر خويش ايرج را از پاي در مي آورند . متاسفانه دخالت هاي استعمار پير انگليس و پرورش افکار غلط باعث شده است که ايران باستان هزار پاره شود . پاکستان تاريخ خويش را از امويان و عباسيان آغاز مي کند افغانستان و تاجيکستان هم که نياز به گفتن ندارد آنسوي ايران در عراق ، سوريه و لبنان ، داستان وخيم تر و غمبارتر است .
صحبت بر روي نظريات ارد بزرگ به تنهايي درست نيست چون او در درجه اول يک انديشمند و مصلح اجتماعي است . انديشه هاي او به شکل جملات بسيار حکيمانه و خلاصه شده بر سر زبانهاست . کتاب "آرمان نامه" ارد بزرگ امروز پر خواننده ترين کتاب ايران است .
هر چند مردم مشهد او را همشهري خويش مي نامند اما در واقع اصالت او و خاندانش از شهر شيروان در شمال خراسان ايران است .
بيشترين دشمنان او در بين پشتون هاي افغانستان هستند که او و احمدشاه مسعود را از بانيان تغيير نام افغانستان به خراسان مي دانند . علي احمد قندهاري از پشتونهاي فعال افغان مي گويد : نقشه شوم عوض کردن نام افغانستان به خراسان از زمان مسعود جنگ سالار بيشتر رواج پيدا نموده ، فکر مي کنم نبايد مانند صنف اولي ها با اين فرزندان ناخلف افغانستان برخورد کنيم مقاله و تحرير هاي بسياري نوشته شده اما فکر مي کنم ريشه اين حرفها از فريبخوردگان افکار آدمهايي مانند ارد بزرگ باشند بايد سارنوالي و ستره محکمهً افغانستان جلو چنين حرکات ماجرا جويانه را بگيرند. محترمان باور کنيد اين آدم هاي مرفوع القلم که حرجي بر آنها هم نيست ، مي خواهند قوم ما را نابود کنند اين قلم ها به بيراهه ميروند افغانستان را مي خواهند با همه عقده شان از هم بپاشند.
علي احمد قندهاري در جايي ديگر با حمله به نوشته ايي از شقايق شاهي " که به دفاع از شخصيت احمدشاه مسعود و ارد بزرگ برخواسته بود " مي نويسد : احمدشاه يک جنايتکار و خائن بود و جماعت در پرده نشين ارد بزرگ هم فکر مي کنند قوم افغان بر مي گردد به دونيم صدسال پيش و استاني از ايران مي گردند .
متاسفانه جنگ هاي داخلي افغانستان موجب رشد افراطي گري قومي گشته و بدين گونه بسياري از حرمت ها شکسته شده و آزاد مرداني همچون احمدشاه مسعود و ارد بزرگ مورد اهانت هاي بسيار قرار گرفته اند .
اما اين تنش ها هيچ گاه نتوانست ارد بزرگ را از خط اصلي فکري خويش منحرف سازد او در نظريه کهکشان بزرگ انديشه خود ،نظريه دهکده کوچک جهاني را رد مي کند و آن را دست مايه دنياي غرب براي چنگ اندازي بسوي تمدنهاي ديگر مي داند . جهان غرب با استفاده از نظريه دهکده کوچک جهاني مک لوهان سعي نمود چنين وانمود کند که رهبري اين دهکده را بر عهده دارد چون سخت افزار اينترنت و شبکه انتقال داده ها را در اختيار دارد حال آنکه با انتشار داده هاي فرهنگي ملل پيشرو ، تنها ابزاري شد براي تکثير افکار بومي کشورهاي ديگر .
در بخش پاياني نظريه کهکشان بزرگ انديشه ، ارد بزرگ مي نويسد : ( زمان رستاخيز انديشه آدميان فرا رسيده است پس براي پاسداشت داشته هاي خود بايد بيشتر بدانيم ، براين باورم که نخبگان و انديشمندان سرزمين من ايران مي توانند پادشاهان کهکشان انديشه فردا باشند. اين سرزمين سرچشمه و رويشگاه انديشه فرا است . در اين ستيز بزرگ ، آناني برنده اند که بن و پي استوارتري در دل تاريخ جهان داشته باشند و همچنين نو آوري و زايش همراه توده جوانان شان باشد . و سخن آخر آنکه : سرزميني که فردوسي بزرگ را در دل تاريخ خويش دارد فرزندان برومند و خردمند براي اين آورد و جنگ آسيم کم نخواهد داشت ).
چندي پيش در بخش آرمان نامه ارد بزرگ در پايگاه تاجيکستان براي دوست عزيزم قيوم نوشتم : وقتي از ارد بزرگ گفته مي شود در يادم سيماي بانو گلرخسار صفي آوا نقش مي گيرد . استادي در ايران و شاعر نامداري در تاجيکستان . يکي در عشق و ياد بدخشان و دوشنبه ، خجند و کولاب ديگري به ياد دماوند و شاهنامه و آرش .
حالا که قيوم شعري زيبا تقديم ارد بزرگوار نمود من هم شعري از گلرخسار تقديم آن مرد بزرگ و همه همزبانان گراميم مي نمايم .
! ايران عزيز من
از با ختر و سغد م ، از وُست ام و از زند م ، رُخّـا ن بدخشا نم ، وُلکا ن دما وندم
من هجرم و من وصلم ، من نسخه ني ام ، اصلم
فرهنگ شرر دارم ، خون رگ و پيوندم/ يک ذره ز خورشيدم
يک غنچه ز اميدم/ يک نوده ز ده بيدم
يک حلقه ز دربندم/ از ميهن گلنا رم ، از گلخن گلخا رم
ايران عزيز من! اي جان عزيز من
اي ميهن سبز مهر، اي شهرگ نبض شعر
اي دور به جان نزديک، اي نور دل و ديده
ايران عزيز من! اي جان عزيز من
قانون تو انشا کرد، قانون سعا دت را/ جمشيد تو بينا کرد، کاخ فرّ ملت را
تير نظر آرش، در سينه نها ن دارم/ شهنا مه عالم ساز، از فضل کيان دارم
ما را به دل تنگت، اي يار به هم آور، صد بار تو را ميرم، يکبار به هم آور
بر گلشن گلخندت ، بر فرق دما وندت/ گلخار نمي زيبد، گلنار به هم آور
...پيوند نيا کا ني ، پيوند دل و جا ني / ايران عزيز من/ اي جا ن عزيزمن
شعر از : بانو گلرخسار صفي آوا (????????? ???????)
نويسنده : منظومه
سايت پايگاه تاجيکستان
{ بررسي جايگاه اجتماعي ارد بزرگ }
دکتر محمد مسعود تاجيک
آذرماه يکهزار و سيصد و هشتاد و شش
براي شناخت سريع جوامع بشري چه ابزاري در اختيار ماست؟
شناخت پيشينه و يا داشته هاي امروز آنها خود زماني بس دراز مي طلبد ، تا بتوانيم به چهار چوب کلي انديشه حاکم بر آن جوامع پي ببريم .
بسياري از جوانان معيار شناخت خود را بر اساس داده هاي بنگاه هاي سخن پراکني نهاده اند .
بايد گفت : عرصه خبر ما را با معلول ها آشنا مي سازد اما علت ها پنهان باقي مي ماند
تا نتوانيم علت ها را درست فهميده و تجزيه و تحليل کنيم نمي توانيم آينده جوامع را پيش بيني نمايم.
پس عرصه خبر چون به حاشيه ها و بازخوردهاي مختلف جوامع گرايش دارد خود به خود نمي تواند ما را به نتيجه درست برساند.
البته بسياري ساده انگارانه بخاطر آنکه خود را در متن خبرها و شنيدهاي رسانه هاي جمعي مي بينند اغلب نمي توانند کاستي هاي خويش را بپذيرند .
ذات خبر هم به همين نياز پاسخ مي گويد البته بسيار جهت دار و هدفمند!.
آنانيکه با تهيه و ارسال خبر آشنايي دارند مي دانند برخورد و انعکاس خبر نبايد خارج از اراده و برنامه هاي از پيش طراحي شده باشد .
از اين جهت فرآيند بسيار مشکوک و غير قابل اعتماد است.
پس سئوال اينست که با اين گستره غير مفيد چگونه مي توان به شناخت درست و واقعي رسيد
جواب اين است :
با شناخت درست سرآمدن و متفکرين اين جوامع.
در واقع متفکرين جوامع مانند کانون تجمع نور يک ذره بين هستند .
با شناخت آنها مي توان به هزاران طول موج انعکاس يافته از فرهنگ ملل دست يافت .
بطور مثال شناخت درست و انديشمندانه فلسفه ماکياول در غرب مي تواند ما را به چرايي استعمارگري و همچنين بدخويي غرب رهنمون سازد
شناخت درست عقايد فرانتس فانون مي تواند بسياري از مجهولات در آفريقا و بخصوص سرزمين الجزاير را به ما نشان دهد .
شناخت درست سيدقطب در مصر مي تواند بخش بسيار بزرگي از عقايد مذهبي مردم مصر را براي ما روشن و آشکار سازد
شناخت درست تاگور فيلسوف هند مي تواند ما را با روح حاکم بر اين کشور آشنا سازد…
اينجا بايد يک نکته ديگر را بيفزايم و آن مطلب اين است که براستي مي توان قدرت و هژموني هر جامعه ايي را به درجه و قدرت متفکرين آن جامعه مرتبط ساخت ، واضحتر آنکه انديشمند بزرگتر و قوي تر زاييده جوامع بزرگتر و متعالي تر است.
رشد در جوامع متعالي بسيار دشوار و پيچيده است ، اما اين فرآينده در نهايت موجب زايش انديشه برتري مي گردد که گاها جوامع ديگر را نيز تحت تاثير قدرت خويش قرار مي دهد .
به باور من عرصه خبر باعث شده نگاه عميق به جوامع از نسلهاي جديد گرفته شود و کم کم عوام زدگي و سطحي نگري جايگزين نگاه خردمندانه به گيتي شود .
بطور مثال نظريه ها و پندارهاي متفکرين مي توانند در زير تعدادي خبر از زندگي خصوصي يک هنرپيشه و يا حتي يک بازيگر فوتبال گم و ناپديد بشود.
از آن جهت که رسانه پاسخگويي نگاه حداکثري جوامع است خود به خود در روزمره گي و عدم بلوغ گرفتار است ، چه برسد به اين که از آن خواستار زايش طرح و ايده اي نو باشيم .
اين مقدمه کوتاه را بر شمردم تا بتوانم ديدي فراي وضع موجود به شما ارايه نمايم
ديدي که با آن مي توان بسيار راحت تر ، اما عمق تر از آنچه مي بينيم و مي شنويم از جوامع بشري در اختيار داشته باشيم .
يک سال و اندي پيش نظريه بسيار انديشمندانه ارد بزرگ را دريکي از سايتها مطالعه نمودم . با اين نظريه مي توان جهان را دوباره ، اما اينبار بسيار روشنتر از گذشته ديد.
احساس من اين بود ان نظريه بخاطر پايگاه مستحکم نظري خود مي تواند خيلي سريع درسطح افکار عمومي مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته و جهاني را دگرگون سازد…
اما آنچه رخ نمود بسيار عجيب و دهشتناک است.
بخاطر سکوت خبري اين نظريه ، از ديد جامعه تا کنون پنهان مانده و در واقع به خاک نشسته است .
تحولات نظري اگر با پشتوانه تجزيه و تحليل عمومي روبرو نشوند قبل از تولد سقط شده اند.
مگر يک جامعه چند بار و در طي چند سال مي تواند از دل بستر خويش ايده هاي جديد و نو به بار آورد ؟ که در نهايت با عدم کنکاش و نقد و ارزيابي درست، آن را در خواب غفلت خويش به فراموشي بسپرد.
امسال وقتي نظريه ” کهکشان بزرگ انديشه ” ارد بزرگ را ديدم شگفت زده شدم ، اين نظريه بزرگترين انديشه دنياي غرب امروز که نظريه ” دهکده کوچک جهاني ” است را با چالشي جدي روبرو ساخته است که آنهم تنها توسط قسمت کوچکي از رسانه هاي مدرن اينترنتي منعکس شد.
اما رسانه هاي تصويري و نوشتاري ما همان برنامه هاي عوام پسند خويش را دنبال نمودند.
شايد همين مسئله لزوم ايجاد شبکه هاي بخش هاي خصوصي را در عرصه رسانه تقويت بنمايد اما تا آن زمان چه بايد کرد؟!
پاسخ اين سئوال را به شما وا مي گذارم…
لازم مي دانم در اين قسمت نگاهي به زندگي ارد بزرگ داشته باشم . تا بدين شکل خود سهمي از کمبودهاي عرصه خبر را پوشش دهم .
شناخت درست ارد بزرگ بخصوص در نظريه قاره کهن ، مي تواند به شناخت بسيار کلي تر ، و دقيق تري از بنيه فرهنگي و اجتماعي حوزه تمدني فرهنگ ايران ، از چين تا مديترانه باشد.
نظريه قاره کهن خواستار اتحاد کشورهاي حوزه تمدني اين منطقه از جهان تحت عنوان قاره کهن مي گردد . اين کشورها عبارتند از : قزاقستان ، ازبکستان ، تاجيکستان ، قرقيزستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، افغانستان ، شمال باختري هندوستان ( سرزمين کشمير ) ، پاکستان ، ايران ، عراق ، ترکيه ، سوريه ، لبنان ، قبرس ، نيمروزي ترين (جنوبي ترين ) بخش روسيه در ميانه استراخان در شمال درياي خزر تا نيمروز اکراين ، آذربايجان ، ارمنستان و گرجستان
و من فکر مي کنم اين نگاه مي تواند برآينده مراودات او با دوستاني همچون مرحوم احمد شاه مسعود و يا انديشمندان تاجيک باشد.
به شخصه در نظريه قاره کهن او نکته ايي را ديدم که بسيار جالب و عبرت آموز است .
و آن مطلب در مورد داستان جاده ابريشم مي باشد.
ارد بزرگ در آنجا شديدا به اين مسئله تاخته و معتقد است اين جاده ، راه انتقال دانش و انديشه ايراني به چين و کشورهاي اين حوزه است بطور مثال آنها انديشه هاي آيين ميترايزم که بعدا سر از کنفسيوس و تائو درآورد و همچنين شاهنامه فردوسي که چهارصد سال پس از حکيم توس در چين باز نويسي و اسامي شخصيتهايش عوض شد و غيره را از ما گرفته اند اما امروز نام محصولي از کشور خود را بر آن نهاده اند !.
او به صراحت مي گويد واژه ” جاده ابريشم ” استعماري است و در واقع آنها مي خواهند با اطلاق و رواج واژه مد نظر خود خوي توسعه طلبي خويش را به نمايش بگذارند
او در همان جا مي گويد نام اين جاده ، “راه فرهنگ ها” ست.
فکر مي کنم وزارت امور خارجه ما که هر چند صباحي شهري از ايران را با شهرهاي چين تحت همين عنوان “جاده ابريشم” خواهر زاده مي کند بايد دست نگهدارد.
واژه ها هزاران انديشه را در پي مي آورند و چرا وقتي ما بر روي “خليج فارس” تاکيد مي کنيم اينچنين راحت راه تاريخي مرکز جهان تا شرق را به نام شرقي ها مي کنيم؟
سخن کوتاه مي کنم ، و در انتها اميدوارم عرصه رسانه ما در مسير خويش تجديد نظر کند .
که اگر اينگونه شود جهان دوباره شاهد زايش نخبگاني فرهمند ، پس از نزديک به هزار سال دوران رکود انديشه برتر اين سرزمين مي گردد…
دکتر محمد مسعود تاجيک
آذرماه يکهزار و سيصد و هشتاد و شش
نویسنده: الميرا روحاني
http://farhikhtegan.parsiblog.com/-1083701.htm
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
نظرات