تارنگار -l- Aryan Rebirth -l-
امروز بدون هیچ برنامه ای اومدم می خوام هر چیزی که از ذهنم تراوش میکنه بنویسم.
منم آریایی نشان خوش زبان که کوروش بود نام من بی زیان
اگر خون من در رگت حاضر است اگر هورمزدا بر جهان ناظر است
بخوان و ببین این جهان دیدنی ست به ایران ما مرز افزودنیست
چرا این چنین خوار و غافل شدیم گرفتار و بیکار و قاتل شدیم
تو از آریایی و من از همان عرب کرده ای نام خود را نشان؟
مگر ما تمدن نداریم کنون که گشتیم پیش جهانی زبون
اگر کنده دشمن ولی گور من تو اکنون کنی این جسد بی کفن
نگفتی که این آدمیت کجاست و یا کار این خوش رعیت کجاست
کجا این دیده آید به کار به پیش طمعکار و آن نابه کار
به بابل شدم من درون آن زمان که بُد نام ما بر آستان جهان
منم آنکه آمد نشانم سترگ به آن نامور دین تو بس بزرگ
بیا آریایی کجایی کنون که کوروش بکردست نامت فزون
منم آشنا پور کمبوجیه جهان شد به چشم شما قرنیه
بگویم که دنیا چو یک بازی است بدنبال ایران من راهی است
بیا دست من کش برون نازنین از این آب بگرفته روی زمین
به ایران و کوروش تو پابند باش مخالف به این سد سیوند باش
منم آریایی پدر سرزمین گرفته هم اکنون خروش زمین
از آن خوبیم رحم نکردند باز نمیدانم که گویند کدامین راز
شما کشته اید این پدر را کنون و غرقه وُ را غرق دریای خون
کفن من نخواهم کنون ای پسر بَرم زیر دریا شبیخون بسر
ارد بزرگ اندیشمند بزرگ ایران می فرماید : در تاریکترین شب های ستم ، روشنترین ستاره ها زاده می شوند
بیایید دست به دست هم اریایی باشیم ...روشنترین ستاره ها در تاریکی ظلم و ستم باشیم...
هم پیمان هم مادر خود(ایران) را عاری از جور وستم کنیم.
شکوه وعظت نام پاک ایران و اریایی را باز گردانیم.
دوباره سری به تاریخ پر فراز و نشیب ایران زدم ام در هیچ زمانی از تمدن بیش از سه هزار سال ایران
حتی سایه ای از سکوت در برابر ظلم را ندیدم...
بی شک ما بی غیرت ترین نسلی هستیم این دیار دلیران به خود دیده.....
مارا چه شده؟؟؟؟....مگر ما فرزندان کوروشها .سورنا ها. بابکها. مازیار ها. نادر شاهها. ابومسلمها
نیستیم؟؟؟
مگر ما تکه تکه شدن بابک خرمدین را در زیر تبر جلادان عرب فراموش کرده ایم؟؟؟
بابک چرا مرگ با عزت را به زندگی در سایه ذلت ترجیح داد؟؟؟..مگر غیر از این بود که حرامزاده های
عرب هم خوابه مادرانمان نشوند؟؟؟
مگر جز این بود این مهد خوبان کنام گردنکشان و افسار گسیخدگان نشود؟؟؟؟
سورنای بزرگ با کمتر ازنیمی سرباز دلیرانه اینگونه پای قدرتمند روم را از خاک مقدس ایرانمان خارج کرد....
برای چه؟؟؟ ...مگر ما فرزندان ان بزرگ مردان تاریخ نیستیم؟؟؟
با خود فکرکنید چرا در کتاب تاریخ فرزندانمان اسمی از این پاکمردان برده نمی شود؟؟؟؟
چون تاریخ ایران سراسر درس ایستادگی در برابر ستم و ظلم است
و روح پاک فرزندان ایران را به اصل اریایی خود صیقل میدهد.
ظالمان از دمیده شدن روح بلند اریایی در کالبد بی جان جوانان هراس دارند.
و این تصویر تاریخ را بخوانید:
می گویند زمانی که سورنا سردار شجاع سپاه امپراتور ایران (( ارد دوم )) از جنگ بر می گشت به
پیرزنی برخورد .
پیرزن به او گفت وقتی به جنگ می رفتی به چه دلبسته بودی ؟
گفت به هیچ ! تنها اندیشه ام نجات کشورم بود .
پیرزن گفت و اکنون به چه چیز ؟
سورنا پاسخ داد به ادامه نگاهبانی از ایران زمین .
پیرزن با نگاهی مهربانانه از او پرسید : آیا کسی هست که بخواهی بخاطرش جان دهی ؟
سورنا گفت : برای شاهنشاه ایران حاضرم هر کاری بکنم .
پیرزن گفت : آنانی را که شکست دادی برای آیندگان خواهند نوشت کسی که جانت را برایش میدهی تو
را کشته است و فرزندان سرزمینت از تو به بزرگی یاد می کنند و از او به بدی !
سورنا پاسخ داد : ما فدایی این آب و خاکیم . مهم اینست که همه قلبمان برای ایران می تپد . من
سربازی بیش نیستم و رشادت سرباز را به شجاعت فرمانده سپاه می شناسند و آن من نیستم .
پیرزن گفت : وقتی پادشاه نیک ایران زمین از اینجا می گذشت همین سخن را به او گفتم و او گفت
پیروزی سپاه در دست سربازان شجاع ایران زمین است نه فرمان من .
اشک در دیدگان سورنا گرد آمد .
بر اسب نشست .
سپاهش به سوی کاخ فرمانروایی ایران روان شد .
ارد دوم ، سورنا و همه میهن پرستان ایران هیچگاه به خود فکر نکردند آنها به سربلندی نام ایران
اندیشیدند و در این راه از پای ننشستند .
به سخن ارد بزرگ : میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است .
یاد و نام همه آنان گرامی باد .
نوشته شدن توسط Empire Of FalleN
ماخذ : http://northwaves.blogfa.com
نظرات