پر پرواز
دراین ویرانه سامانی
که کس کس را نمیداند
دلم از درد می میرد
تنم از غصه می نالد
دگر در کنج رویایم مرا
تاب و توانی نیست
دلم پرواز میخواهد
که رنگ تازه ای دارد
توهم این قلب ویران را
به کنج غصه ها منشان
که مرغ سینه ی ما را
سرای دیگری باید!
مرا در آبی روحم
هزاران بال پرواز است
بیا بگذار مرغ ِدل
پر پرواز بگشاید
پر پرواز بگشاید!
فرزانه شیدا 1383
نظرات