بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *آرمان*
بُعد سوم (آرمان نامه) * فر گرد آرمان * فر گرد آرمان نویسنده : فرزانه شیدا با سلام من فرزانه شیدا در کتاب بُعد سوم در نظر دارم ایده ها وافکار *ارد بزرگ * این مرد اندیشمند را با اشعارخود تلفیق نموده و کتاب تازه ای را در اختیار علاقمندان ایشان قرار دهم امید این کتاب بمانند *سخنان ماندگار* من بعنوان
در جستجوی آن هستید یافته در راه زندگی بکارگرفته وموفق باشید.
بدینوسیله توانسته باشم این بزرگمرد تاریخ را بگونه ی خود
دیّن خود را به او وبه هموطنان عزیزخود با ذره ای ناچیزاز نوشتار واشعار خود پرداخته باشم ___________________________: بخش یک: فرگرد آرمان میدانید که زندگی بمانند موجهای دریاست ودر تلاطم این امواج گاه آدمی دچار لغزش ویا ناامیدی واندوه میگردد اما آنچه بشر را سرپا نگاه داشته و میدارد قدرت امیدی ست که اگر نباشد هرگز انسان قادر به ادامه زندگی نیست حتی ناامید ترین انسانها نیز در درون ناخودآگاه خود همواره بدنبال امید می گردند تا بوسیله آن قادربه ادامه زندگی خود باشند وچنانچه کسی بگوید : من به "امید " اعتقاد ندارم میتوان اورا دروغگوئی بزرگ شمرد. چرا که همینقدر که او با فکر بیدار شدن در صبحی دیگر میخوابد , خود امید اوست به فردا.! وآنکس که در زندگی خود پایدار میماند وخود را از اعماق مشکل یا مشکلات خویش سربلند بیرون میکشد کسی نیست جز انسانی که به گفته *ارد بزرگ (آدمهای ماندگار*) خوانده میشوند. __________________ در شعر موج دریا , من نیز بگونه خود ابراز داشته ام همچنانکه ایشان میفرمایند: آدمهای ماندگار به چیزی جز آرمان نمی اندیشند.*ارد بزرگ و: پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی ، یافتن آرمان و خواسته ای هویدا است . *ارد بزرگ __________________________ * موج دریا: چو دریائی که خاموش است وآرام خموش وساکت وافتاده موجم نه طوفانی ز خشمم در بگیرد نه موج خشم من آید به اوجم به نرمی همچو دریای خموشم که از تن خستگی ها بی خروشم نه موج خشم من آید به ساحل نه لرزد قایقی بر روی دوشم "همان دریا بود آرام وخاموش که* عمقی* بیشتر دارد درونش و گر خاموشی ا ش گیرد درازا سکوتی نیست بر خشم وجنونش" که گر خشمی بگیر د ناگهانی *من آن دریای آرام وخموشم که در دل شیون وفریاد دارم اگر چندی سکوتی برگزیدم بدنبال خودم , بیداد دارم* به پشتم قایقی از رنج واندوه شناور بوده با پاروی تقدیر کنم ویرانه روزی قایقم را رهانم سینه را از قید زنجیر که من آخر زکین , این سکوتم به موج خشم خود دیوانه گردم به آشوبی برون ریزم غم خویش زخشمم باهمه , بیگانه گردم در آندم کس حریف قلب من نیست که طوفانم هیاهوئی زدرد است ز بغص وکینه وافسردگی هاست زقلبی مانده در دنیای سرد است! 1361دی جمعه فرزانه شیدا همانگونه که در سروده ی موج نیز خواندید سکوت وسازش با مشکلات زندگی راه حل وراه گشائی نخواهد بود چراکه تا * قدمی برداشته نشود کاری انجام نمیگردد واین خود یکی دیگر از پند های *ارد بزرگ است و: از سوی دیگر* اُرد بزرگ میفرمایند: تنها آرمانهای بزرگ است که به ما بینشی فرا دنیوی می دهد . *ارد بزرگ
دایره سرنوشت: در سیاهی های غم گم گشته ام در جهان آواره ای سرگشته ام هرچه پیمودم , ره این زندگی باز هم برجای خود برگشته ام! سرنوشتم دایره وار است ومن از همه تکرارها , پُر گشته ام چون رهیدم از در تقدیر شُوم با غم وغصه برابر گشته ام بسکه بودم با غم وغصه شریک د ردرون همچون سماور گشته ام از یگانه بودن و بی یاوری عاقبت با "غصه " یاور گشته ام! ره ندارم یش از این در زندگی؟! من همان فرزانه ی سرگشته ام؟! جمعه 12 فروردین 1362 ف.شیدا مردمان توانمند در میان جشن و بزم نیستند . آنها در هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند و برای رسیدن به آن در حال پیکارند .*ارد بزرگ پیش نیاز رسیدن به دلیری و بی باکی ، یافتن آرمان و خواسته ای هویدا است .*ارد بزرگ یاد کن: ______________ دمی از رفیقان خود یاد کن تو دل خستگان را کمی شاد کن تو بنشین به پای سخنهای دوست زآنچه شنیدی تو فریاد کن دمی با دل خسته ام یار باش بدرد دل من , تو غمخوار باش دمی بشنو از درد و ا ندوه یار بیادم شبی را , تو بیدار باش شبی بر دل زار و افسرده ام نظر کن!ببین از چه غم خورده ام که دل گوید از خنجر یار ودوست چه زخم عمیقی که من خورده ام ! وزآن پس تو اشک دلم پاک کن تن ُمرده ام را تو در خاک کن وگر بین مَردم دلی شد فنا تو یادی زاین قلب غمناک کن 10/10/1361 ف.شیدا کمر راه هم در برابر آرمان خواهی برآزندگان خواهد شکست . *ارد بزرگ فریاد دلا فریاد کن فریاد.... فریاد بگو ای مردمان بیُهده شاد چراآخر بدینسا ن شادمانید ز پیرامون ِ خود غافل نمانید همه دنیا بدست گرگ وروباه همه دنبال ثروت , مکنت وجاه! دگر "انسان" کلام پرطنین نیست مگر "انسان" غرور این زمین نیست؟! دلی سنگی، دلی فولادی وسخت دل پاک وخدائی ، ازمیان رفت! همه حا ّسد همه دشمن به کف دام بروی هر یکی "انسان " بوّد نام!! خدایا بنده ات ظاهر پسند است بدستش قفل وزنجیر وکمند است اسیرت می کند , با قفل و زنجیر چو آبی می کند روح تو تبخیر خدایا بنده ات ظاهر فریب است برویش نام انسانی غریب است!! یگانه مظهر درد وسیاهی ست چو تصویری که ترسیم تباهی ست تویاری کن که نامردی بمیرد که "انسان" نام * انسانی بگیرد! بنام آدمی براو ببخشا خداوندا ... گناه آدمی را!! رها کن سینه ی انسان ز تزویر ز روح آدمی , زشتی تو برگیر که دنیا بی تو دنیای زوال است فقط جنگ وتباهی وجدال است! به عرش تو نگاه ودیده ی ماست بنام آن خداوندی که یکتاست ببخشا بر دل انسان رهائی مبادا مهر خود ازما زُدائی! خدایا ... این جهان آباد گردان دل این مردمان را شاد گردان. 13 شهریور 1361 ف.شیدا _____________________ اگر انسان در راه زندگی تنها وفقط بخود اندیشه کند هرگز زندگانی اجتماعی شکلی از هماهنگی ۱/ تلاش میکنیم با دیگران در نیافتیم؟ یا فقط گلیم خود رااز آب بکشیم و فرقی برایمان نداشته باشد که چه بر سر دیگران می آید که خوب قانون جنگل نیز مهر ومحبتی بیشتر ازاین را درخودجا داده است.!
واز اینکه دیگری را دراندوه و ملالت ومشکل می بینیم در نام انسانی خود، تحت تاثیر آن قرار بگیریم . زیرا بسیار ناشایست است از انسانی که بگوید: من کار خودم را میکنم , دیگران هرچه میخواهند بکنند مگرفردا او می آید نان مرا بدهد؟ واگر کسی روزی دلت را شکست یا ترا بگونه ای ترا ناامید کرد آیا درست است که تونیز به مقام انتقام فردا همان کنی که او کرد وخود را درحد شان او پائین بکشی؟! همیشه بخاطر داشته باش که در جائی *سکوت* بهترین جواب هاست: اگر ساکت همی ماندم , به تندیت از آن آغاز مَپنداری زبانم نیست, که لبهایم نکردم باز بخود گفتم خموش ایدل, سکوتت بّه ز هر پاسخ سگی گر میگزد پایت...توهم گیری زپایش گاز؟!!! 1363 ف.شیدا این کاملا واضح است که در میان مرد م، انسانهائی یافت میشوند که دون وپست مایه بوده واز رنج دیگران نیز شادی کنند یا حتی مشکل ساز دیگران باشند. اما تو خود در مقابل ایشان چه میکنی؟ و توخود را چگونه می بینی ؟ اینکه در سطح یا جایگاه ا وقرار بگیر ی نه تنها بر توچیزی نخواهد افزود بلکه از حرمت تونیز خواهد کاست: *آدمهای آرمانگرا هنگامیکه به نادرست بودن آرزویا خواسته ای پی می برند بر ادامه آن پافشاری واین باز دو شکل دارد : ۱/ اینکه من تنها وفقط به نان وراحتی خود می اندیشم ۲/ یا اینکه میترسم ازاینکه محتاج دیگران گردم؟! اما بگفته ی اندیشمندانه ی* ارد بزرگ: * آدم های هدفمند فرمندند ، چرا که برآیند هدفمندی،پاکی ست و پاکی شاهراه فرمندیست .*ارد بزرگ وآنکه خود خوبی میکند خوبی نیز می بیند: و * آرمان ما نباید موجب نابودی دیگران گردد و * آرمانی ارزشمند است که بهروزی ماودیگران را در پی داشته باشد . *ارد بزرگ ___________________________ از این روست که می بایست گفت هرگز چاه دیگران مباش که تو در کندن آن, خود زودتر ته آن را نظاره گر خواهی بود! *زمانی می توانید کسی را از راهی بازدارید که ابتدا هدفش را دگرگون ساخته باشید . تا کسی هدفش دگرگون نگردد شما راه به جایی نخواهید برد . *ارد بزرگ *برنامه داشتن ویژه گی آدمهای کارآمد است .*ارد بزرگ ـــــــــــــــــــــ واین همان لحظه ایست که باید بدنبال آرمان پری گشوده وپرواز کرد: *پر پرواز* در سینه ی من ناله به فریاد رسیده اشکی دگر از دیده ی غمدیده چکیده هر خنده به قلبم به غم وغصه در آمیخت اندوه بسی را , دل افسرده کشیده هرروز مرا صد گذر از شهر هیاهوست این قلب غمین جز همه آشوب چه دیده؟! جان وتن وروحم همه آزرده ز اینجاست از شدت غم , دل به یکی گوشه خزیده دردیده ی من , هرطرفی مثل قفس شد حتی... نفس راحت ازاین سینه بریده ! باید که گریزی زد و زین شهر برون رفت کاین دل به هوای دگری .... باز طپیده بی تاب دلم , نابگهان بال وپری یافت باید که شود... زین قفس تنگ , رهیده * کی مرغ ز پرواز حذر کرد وقدم زد؟؟!! آن مرغ که *داند* ره پرواز *پریده!* مرغ ِ دل ما هم , نتواند که نشیند بر این دل من لحظه ی * پرواز رسیده مرغ دل ما هم زتو بگذشت وگذر کرد آری بدلم *لحظه ی پرواز* رسیده بامن تومگو قصه زعشقی که دروغ است! مرغ دل ما بس بوّدش هرچه شنیده!!! سه شنبه 6 خردادماه 1365 ف.شیدا ________________________ * اندیشه همه گیر مردمی همیشگی نیست زیرا همواره دستخوش دگرگونی بدست جوانان پس از خود است ورود جوانان به آرامی ، آرمانهای نو پدید می آورد ،و اگر آرمان گذشتگان نتواند خود را بازسازی کند ناگریز نابود می گردد . *ارد بزرگ ___________________________ *گاهی هدف چندان دور از دید آدمی نیست ولی باید کمی دور شد و آنگاه برگشت چه درخشان وگاه باید دوباره نگریست و ندیده های چشم را بازدید (دوباره نگاه کرد)تا به موفقیت رسید یا حتی قدمی بهتر وتازه تر برداشت زیرا نومیدی حصار آدمیست در راه های رفتن زندگی: ___________________________ حسرت گذارم نام خود یکباره ؛حسرت؛ که شاید آورم ؛غم ؛ را به غیرت زحرمان گر بخود نامش گذارم نباید "غم " شود حیران ز حیرت! چنان آورده غم بر روزگارم که دیگر روز وشب برخود ندارم چنان امید من درهم شکسته که در* نومیدی خود درحصارم ز دنیاوجهان , حیرانم و مات براین "بازندگی" هیهات ..هیهات! که ناگه ... آنچنان روزم سیه شد که منهم خود شدم جزئی ز امواّت! گرفته آرزویم با جسارت کمی ته مانده را غم کرده غارت!! چنان روح ودلم در هم شکسته که دل افتاده در رنج ومراّرت! ولی نه.... ولی نه (* ازچه من از پا درافتم؟!) چرا از * عزم خود اینگونه گفتم؟! بباید دل شود , همچون نهالی *که گوئی از دل *سنگی شکُفتم!* بباید زنده باشم , پا بگیرم نصیب خود زاین دنیا بگیرم! نباید تن دهم .. .بر ناامیدی نباید دیده از... فردا بگیرم هنوزم در جهانم "زنده هستم" هنوز از زندگی آکنده هستم! به قلبی پر طپش در سینه *"هـــستـم"!* "چنین" باید شدن در زندگانی که بتوانی دراین دنیا بمانی! *به شوقی زیستن , راه امید است* "چنین " سرشاری از شور و جوانی اول بهمن 1362 شنبه ف.شیدا واینگونه باید بود تا کیهان وکائنات نیز باتو همقدم شده وترا یاری دهند تا خود بسازی وزندگی خویش رابه رشد برسانی *کیهان دارای ساختاری هدفمند است . این ساختار به آن پویایی بخشیده ،و برآیندی شگرف ، در آن بر جای می گذارد . *ارد بزرگ پایان این بخش از * فرگرد آرمان از آرمان نامه اُرد بزرگ |
نظرات