سروده ای از اقای حامد بهاروند :در مصاف منو تقدیر خدا خوابش برد
سروده ای از اقای حامد بهاروند :در مصاف منو تقدیر خدا خوابش برد
در مصاف من و تقدیر،خدا خوابش برد
شاعر معاصر: حامد بهاروند
معرفی ایشان از زبان خود او:
مروی کره زمین بزرگ شد
مو در کرج نابود شدم...
علوم سیاسی خوندم
اما به هیچ وجه سیاسی نیستم
همین.!
«««««« در مصاف منو تقدیر خدا خوابش برد!»»»»»
در مصاف من و تقدیر،خدا خوابش برد
تا مرا بست به زنجیر خدا،خوابش برد
سرنوشت من و تو داشت به هم می پیوس
تدر همان لحظه ی تحریر،خدا خوابش برد
خواب دیدم که زن آینه هایم شده ای
صبح ِ دلتنگی تعبیر،خدا خوابش بر
د- چشم یلدایی تو، بوسه ی بارانی من
-وسط این همه تصویر،خدا خوابش برد
رود یک شب به هواخواهی تو لب وا کرد
مثل بت های اساطیر خدا خوابش برد
ختم لبهای تو را رخوت من رج می زد
آخر سوره ی انجیر،خدا خوابش برد
شب پرواز تو شاعر شدم و داد زدم :
سایت شعرنو:
نظرات