احساسی از جنس مریم



احساسی از جنس مریم


و اکنون من بازتنهایم؛
و وسعت تنهائیم
آن چنان زیاد است که مرا در خویش گم کرده است.
قلب من در بهت ناباورانه اش هزیمت عشقش را
به گریه نشسته است
و خواهش خاموش دستانم
که هنوز بسوی تو درازند
یادآور تلخی رقص برگی در یورش بی امان پاییز است.
هنوز باور ندارم،
هنوز باور ندارم که آسمان چشمانت دیگر
برایم چراغانی نیست.
هرگز نمی خواهم باورم را با عدم حضورت پر کنم ...

گناه از من نیست؛
گناه از چشمان توست؛
گناه از شکوه خاطرات توست؛
گناه این که من قادر به فراموشیت نیستم . ...
هرچه بودی، هر چه هستی،
هر چه باشی من تنها شکفتن تو را دیدم
و سبزی من تنها در تداوم حضور تو تجلی یافت .
هنوز باور ندارم،
هنوز باور ندارم که تو سپیدی صبح عشق را
به ظلمت بی پایان شب یلدا فروخته ای.
هنوز باور ندارم که زوال روشن عشق را بیرحمانه
به تماشا نشسته ای و زلال خاطراتمان را
در ورطه وحشتناک شب
به پنجه ی آلوده ی مرداب سپرده ای... .

دوشنبه 6 مهر ماه سال 1388
از سایت:
Smile To Me

نظرات

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار