۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

سمیرا کشاورز : مرگ...

مرگ

این ناباور ناگهان

این آخرین دشنه زمان

این سکوت بی پایان

این راز همیشگی نهان

در بستری از خاک و سنگ و زمین و ابر و آسمان...

مرگ

آغازی شاید و پایانی باید

مرگ

آخرین زمزمه های سرخوش و اشکهای ناخوش...

پیاله ای را ماندکه نوشیدنش با لبانی بسته هم خواهدشدن!

مرگ

سردوخموش وبی نگاه

در واپسین شام و آخرین صباح

مرگ

بیگانه با تن و آشنای روح

بالی به وسعت پروازی بزرگ و دری مفتوح!

مرگ

کلامی سرد،باوری تلخ،اشکی آشکار

دردی در گلو،اخمی در صدا،نفرین روزگار

مرگ

خواهر عشق،مادر زندگی،برادر روح

پدر دنیای مقبوح!

مرگ

.

.

.

برگرفته از :
http://sazidigar.blogfa.com/post-8.aspx

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان