سمیرا کشاورز : مرگ...
مرگ
این ناباور ناگهان
این آخرین دشنه زمان
این سکوت بی پایان
این راز همیشگی نهان
در بستری از خاک و سنگ و زمین و ابر و آسمان...
مرگ
آغازی شاید و پایانی باید
مرگ
آخرین زمزمه های سرخوش و اشکهای ناخوش...
پیاله ای را ماندکه نوشیدنش با لبانی بسته هم خواهدشدن!
مرگ
سردوخموش وبی نگاه
در واپسین شام و آخرین صباح
مرگ
بیگانه با تن و آشنای روح
بالی به وسعت پروازی بزرگ و دری مفتوح!
مرگ
کلامی سرد،باوری تلخ،اشکی آشکار
دردی در گلو،اخمی در صدا،نفرین روزگار
مرگ
خواهر عشق،مادر زندگی،برادر روح
پدر دنیای مقبوح!
مرگ
.
.
.
برگرفته از :
http://sazidigar.blogfa.com/post-8.aspx
این ناباور ناگهان
این آخرین دشنه زمان
این سکوت بی پایان
این راز همیشگی نهان
در بستری از خاک و سنگ و زمین و ابر و آسمان...
مرگ
آغازی شاید و پایانی باید
مرگ
آخرین زمزمه های سرخوش و اشکهای ناخوش...
پیاله ای را ماندکه نوشیدنش با لبانی بسته هم خواهدشدن!
مرگ
سردوخموش وبی نگاه
در واپسین شام و آخرین صباح
مرگ
بیگانه با تن و آشنای روح
بالی به وسعت پروازی بزرگ و دری مفتوح!
مرگ
کلامی سرد،باوری تلخ،اشکی آشکار
دردی در گلو،اخمی در صدا،نفرین روزگار
مرگ
خواهر عشق،مادر زندگی،برادر روح
پدر دنیای مقبوح!
مرگ
.
.
.
برگرفته از :
http://sazidigar.blogfa.com/post-8.aspx
نظرات