۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

سخنان *( مهاتما گا ندی) ترجمه ی خانم: شکوه عمرانی


سخنان" مهاتما گاندی"


(به انگلیسی و فارسی )


Happiness is when what you think what you say


and what you do are in harmony

سعادت آنست که انچه را که فکر می کنید میگوییدو انجام میدهید هماهنگ باشد


If we are to teach real peace in this world,


and we are to carry on a real war against war,


we shall have to begin with the children


اگر می خواهیم صلح واقعی را درین دنیا اموزش دهیم و اگر می خواهیم جنگی


بر ضد جنگ انجام دهیم باید با کودکان اغاز کنیم


I look only to the quality of man.


Not being faultless myself,


I won’t presume to probe into the faults of others


من تنها به صفات بارز یک فرد نگاه می کنم و چون خود بدون عیب نیست


م در جستجوی عیب دیگری نخواهم بود

There is a sufficiency in the world for


man’s need but not for man’s greed

در دنیا کفایتی برای احتیاجات بشر وجود دارد ولی نه برای حرص وطمع


It has always been a mystery to me


haw men can feel themselves honored


by the humiliation of their fellow being


همیشه برای من سوال بوده است که چگونه بشر می تواند با تحقیر انسانها


احساس افتخار کند


It is easy enough to be friendly to one’s


friends but to be friend the one


who regards himself as your


enemy is the quintessence of true religion

رفتار دوستانه داشتن با دوستان اسان است ولی دوست بودن با کسی که


خودش را دشمن شما میداند اصل مذهب حقیقی است


In prayer it is better to have


a heart without words than words without a heart


در دعا کردن بهتر است قلبی بدون کلمات داشته باشیم تا اینکه کلمات بدون قلب


There is nothing that wastes the body


like worry, and one who has any


faith in god should be ashamed


to worry about anything whatsoever

هیچ چیز به اندازه ی نگرانی بدن را تخریب نمی کند وکسی که


هیچ وفاداری بخدا ندارد همیشه نگران خواهد بود


]To give service to a sigle heart by a


single act is better than a thousand heads bowing in prayers

خدمت به یک فرد با یک عمل نیکو ازهزار بار خم شدن در عبادت بهتر است


You must not lose faith in humanity.


Humanity is an ocean, if a few drops


of the ocean are dirty, the ocean does not become dirty


وفاداری به انسانیت را نباید فراموش کرد. انسانیت یک اقیانوس است.


اگر چند قطره اب اقیانوس کثیف شود اقیانوس کثیف نخواهد شد


You must be the same you wish to see in the world

شما باید همانی باشید که دوست دارید در دنیا ببینید .


مترجم شکوه عمرانی

معیارهای یک سروده وشعر خوب به قلم آقای محمد حسن چنگی زاده

به قلم آقای: محمدحسن چگنی زاده




در موضوع آموزش (شعرنو)


سلام در مدّت کمی که با شاعران جوان و خوش ذوق این سایت(شعر نو) آشنا شده ام ،

اکثر این عزیزان ، همان مشکلی را دارند که سال ها در شعر دانش آموزی دیده ام .


به عنوان یک داور شعر ، توصیه می کنم ، مطلب زیر که بر گرفته از کتاب

رهنمود مسابقات شعر است را بخوانید .غزل ، مثنوی ، چارپاره ، نیمایی ،


سپید ، آزاد ، دوبیتی و قطعه ، رایج ترین قالب های شعر امروزی هستند.


در ارزش گذاری شعر ، مبنا و میزان شعریت و برخورداری از عناصر شعرساز می باشد



1 – اندیشه و پختگی شعر در سیر طبیعی :شعر باید مبتنی بر اندیشه ای اساسی ساخته شده باشد .


اندیشه ای تازه یا بازسازی شده که در دو محور افقی و عمودی شعر با رعایت تعادل در استفاده


از لفظ و معنی بیان شده باشد .




2 – زبان شعر :منظور از زبان شعر ، چگونگی بیان شعر در جریان همنشینی واژه ها


، رنگ مایه های هنری و کم و کیف توزیع آن ها در پیکره ی شعر

و استفاده از زبان ادبی روز با درون ساخت و برون ساختی از


عناصر لفظی و معنوی شعر ساز می باشد .


3 – تخیّل و تصویر پردازی :تخیّل یعنی استفاده ی شاعر از ظرفیت خیال در نگاه به کلمات ،

مفاهیم وموضوعاتی که موجب اعتلای ذهن و ذوق می شود

. یکی از بارزترین صورت های تخیل ،

پرداختن تصویر است که در قالب ترکیب های ساده و گسترده ، ساخته می شود .



4– عاطفه : عاطفه از جمله عناصر سازنده ی شعر است که سرایت دادن هنرمندانه ی

آن به شعر در بخش مربوط به زبان قابل اندازه گیری است .


امّا آن چه در این بند مورد توجّه است آن بخش از بیان عاطفی است

که به رسالت الهی شعر که همانا ترویج مهربانی ، خوبی ، تلطیف درون

و ایجاد روحیّه ی شور و نشاط در مخاطب است .


گاه این شور و حس در قالب بازگفت دردها و هم دردی با مخاطب تا سوق دادن او


به گستره ی امید جریان می یابد .




5 موسیقی شعر :استفاده از وزن های مناسب و خوش ساخت ،


انتخاب کلمات زیبا در جایگاه قافیه و ردیف و پرداخت قوی آن ها



، تکرار متناسب حروف و کلمات که به نوعی منجر به ایجاد زنجیره هایی از آوا شود .



همچنین رعایت نوعی وزن که در نتیجه ی هم نشینی کلمات در پاره های شعر سپید

حاصل می شود و می توان آن را از ضروریات موسیقایی این قالب نامید .


6 – وحدت و هماهنگی شعر در دو محور افقی و عمودی :


ارتباط قوی میان مصراع های شعر و هم فضایی بیت ها

( پاره ها ) در بلندای شعر از جمله نکات اساسی در شعر است


که عدم رعایت آن ، شعر را دچار گسیخت معنایی و ضعف در القای مقصود می کند .




7 – نوآوری و مضمون آفرینی :در این بخش هرگونه نوآوری در شعر



از قبیل ساخت نترکیب های تازه ، تعبیرهای نو ، بازسازی مضامینی



که در شعر شاعران گذشته خوب پرداخت نشده اند


و ساختن مضامین تازه از موضوعات متداول و تازه .


به قلم آقای محمد حسن چنگی زاده


شعرنو:




نوشته شده در دوشنبه سی ام شهریور 1388 توسط امید ارجمندی


منتخب فرزانه شیدا


یکّه خــــدایم زکـرام زیـاد

خانه مرا, در دل ویرانه داد

گرچه بدورم همه دیوار بود

دل بدرونش همه آزار بود

کس ز درونش نشده باخبر

در دل ویرانه چه آمد بسر

عاشق بیچاره ز هجران یار

خانه خراب است وندار قرار...


هرکه مرا دید... بمن رشک برد

بر من وخوشبختی من غصه خورد

هیچ ندانست به چ ه برده رشک

برغم واندوه ودل وسوز اشک


هیچ ندانست درونم چه بود

گنجه ی اسرار مرا کِی کشود؟!

هیچ ندانست پریشان دلم

خنده بلب غمزده گریان دلم٬


ظاهر٬ ما دید وبه حسرت نشست٬

قلب ما آخر زدرون میشکست٬!!

هیچ ندانست مرا خانه نیست

این همه ویرانه بود،‌خانه چیست؟!


هیچ ندانست چه دیدم در‌آ ن

حسرت واندوه ولی درنهان

هیچ ندانست که از آن نخست

خنده به ویرانه من ره نجست!


روز چو درخانه من می دمید

پشت سرش تازه بلا میرسید

تازه گی روز چه حاصل مرا

خلوت شب به ز زیان وبلا!

نور هرآندم به سرایم رسید

دست بلا پرده ی ظلمت کشید

زیسته ام با غم واندوه ودرد

حاصل این بودن من آه سرد

هیچ ندانست مرا ٬سرگذشت٬

آب بلا صد وجب از سر گذشت!


هیچ ندانست... ندارم قرار

زندگیم... غصه و غم ،‌انتظار

خانه من غمزده ویران سرا

گرچه بود پایه وبنیان بجا


جغد نبود م! که بسازم به آن

کار به ویرانه چه دارد جوان؟!!

روح مرا لیک همین خانه کُشت

با غم دل سوز وسرشکی درشت!


روز وشبم نام خدا میبرم

گرچه زموری به جهان کمترم

از ره او گر که امیدی رسد

برتن من روح دگر می دمد


گر به ، امید،‌دل من جان دهد

روح من از مرگ درون میرهد

گر بدهد... مهر خدائی مرا

قصر طلائی شوداین غم سرا


گر که نسوزد دل عاشق بدرد

چاره این غصه توانم که کرد

گر بدهد شوق و امیدی مرا

آورم آن« شکر خدائی» بجا


گرچه بلب نام خدا ی من است

لیک چرا قلبم از عالم شکست؟!

گر که بدادم نرسد مهر او

جان بدهم با همه ی آرزو....


آه خدائی که مرا یاوری

خود به جهان قاضی وخود داوری

من که بجز مهر نکردم به خلق

لیک جوابم شده نیرنک ودلق


نیک و بد وخوب چه حاجت مرا؟؟!!

باز توئی چشم امیدم ،خدا !

برتو پناه آورم از خستگی

تا برسم بر همه وارستگی


خسته ام از زندگی پر جفا

باز توئی یکّه پناهم ،خدا‌!


باز توئی یکّه پناهم ،خدا‌!


1363/12/25


سروده ی فرزانه شیدا

سعادت سروده ی فرزانه شیدا


نهم سر را بروی شانه ات با قلب غمدارم

ز نومیدی نمیدانی چه دردی در درون دارم

نمیدانی به یأس دل چه سان این سینه می سوزد

مرا این سوز جانفسرا ، دهد آزار بسیارم!

نمیدانی به هجرانت, چه بغُضی مانده در سینه

بسان ابر پر باری& زقلب و دیده می بارم

نمیدانی اگـر از تو ، گذشتم با دلی عاشق

زاین ؛رفتن؛ خداوندا ، چه درد آلوده بیزارم!

نمیدانی که اشک من زدرد ومحنت عمریست

که درآن رنج تنهائی ،‌‌به سختی داده آزارم

نمیدانی به چه شوقی... بباغ عشق بالیدم

کنون پرپر شده یارا , گل قلب نگون بارم

منِ ِ عاشق به عشق تو, همیشه باوفا بودم
« جدائی» را پذیرفتن ، نمی آید به پندارم!

تو میگفتی جدائی را, زمن هرگز نمیخواهی

کنون باور نمیدارم, به رفتن کردی اصرارم!

بمن گوئی برو یارا، « سعادت» پیش پای توست

« سعادت را چه میبینی؟ چو من دورم ز دلدارم»!!!

بگو یارا سعادت چیست ? که این جر دلشکستن نیست

سعادت کو که من هردم ، چنین گریان دل وزارم!

سعادت گر چنین باشد ،من آن را هم نمیخواهم

زتو گر بگذرم روزی ، به بدبختی به سر آرم

کنون چون ترک من کردی, برو! راهت نمیبندم

بروتا من به تنهائی ، بگریم بر شب تارم

مرا باور نمیداری ، به احساسم دودل هستی

به شک بر من نظر دوزی ، کنی هر لحظه انکارم

تو از دل بی خبر بودی که تو خود قلب من بودی

ندانستی که در عشقت, من ِعاشق گرفتارم

نمیدانی به پای تو, سراسر عشق و ایثارم

به هر مــیداگه رنجی , به جان ودل به پیکارم

فقط از روی غفلت ها تو ترکم می کنی امروز

بخواب اندر دل غفلت که من از غصه بیدارم!

چه سان باید بتو گویم : توئی هستی من یارا؟

توئی تا لحظه ی مرگم , یگانه یاور ویارم

چرا باور نمیداری, که در قلبم توئی تنها

چه سان باید بتو گویم:

ترا من « دوسـت مـی دارم»!!!!

تـرا مـن « دوسـت می دارم»!!!!

1363/12/2
فرزانه شیدا

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

احترام به شایستگان

خواجه نصیر الدین توسی در ابتدای وزارت خویش بود ، که تعدادی از نزدیکان بدو گفتند ایران مدیری همچون شما نداشته و تاریخ همچون شما کمتر به یاد دارد .

www.musiccloob.com احترام به شایستگان

یکی از آنها گفت : نام همشهری شما خواجه نظام الملک توسی هم به اندازه نام شما بلند نبود . خواجه نصیر سر به زیر افکنده و گفت : خواجه نظام الملک باعث فخر و شکوه ایران بود آموخته های من برآیند تلاشهای انسانهای والا مقامی همچون اوست. حرف خواجه به جماعت فهماند که او اهل مبالغه و پذیرش حرف بی پایه و اساس نیست.
ارد بزرگ اندیشمند فرزانه کشورمان می گوید : "شایستگان بالندگی و رشد خود را در نابودی چهره دیگران نمی بینند."
شاید اگر خواجه نصیر الدین طوسی هم به آن سخنان اعتنا می نمود هیچگاه نمی توانست گامهای بلندی در جهت استقلال و رشد میهنمان بردارد.

کپی برداری با ذکر منبع مجاز میباشد. لینک منبع: http://www.musiccloob.com



منبع : freeblog.ir/1388/06/30/احترام-به-شایستگان/






سخنان حکیمانه از روزنامه بین المللی اعتدال

سخنان حکیمانه

جبران خليل جبران : به فرزند عشق خود توانيد داد، اما انديشه تان را هرگز ، که وي را افکاري ديگر به سر است ، تفکراتي از آن خويشتن.
ژرژ هگل : ملت ها احکام صحيح خود را از تاريخ دريافت مي دارند.
فردريش  نيچه :زمين روزي از آن ابرانسان مي شود .
اُرد بزرگ : تبهکار هميشه نگران کيفر خويش است حتي اگر بر زر و زور لميده باشد و اين بسيار زجر آور است چرا که سايه کيفر همواره در برابر ديدگانش است .
اشتيل : انسان ترکيب عجيبي است و در عين ناچيزي خود را برتر از همه مي شمارد .
اُرد بزرگ : تنهايي براي جوان ارزشمند ، و براي پير آزار دهنده است .
بزرگمهر  : خردمند به چيزي که اگر به دستش نيايد غمگين و دل آزرده شود ، هرگز دل نمي بندد .
ادوارد فيليپس : مردي که اشتباه نکند ارزش کارهاي بزرگ را نخواهد داشت .
اُرد بزرگ : ترس از جدايي ، جدايي ببار مي آورد .
فردريش  نيچه :حتي از ميان پر دلترين کسانمان چه اندک اند آنان که دانايي خويش را تاب توانند آورد.
کمار : تمرکز در معناي اصلي و درست کلمه توانايي دقت و توجه ذهن روي يک موضوع واحد است.
بودلر : شعر راستين ، انکار بي داد است.
جبران خليل جبران : کسي که بخشش مي کند زماني به نشاط واقعي دست مي يابد که پس از جستجوي فراوان نيازمندي را پيدا کند که عطاي وي را بپذيرد .تلاش براي يافتن چنين شخصي ، از ايپار لذت بخش تر است .
بولور : افکار ما بسان درختان نارنج در گلدان نگهداري مي شوند . به نسبت بزرگي گلداني که ريشه هاي آنها را در خود زنداني دارد رشد مي کند .
اُرد بزرگ : تن پوشي زيباتر از خوي نيکو نمي شناسم .
آلجر : مردمان غالباً نقص دليل خويش را با خشم مي پوشانند .
جبران خليل جبران : درختان شعرهايي هستند كه زمين بر آسمان مي نويسد و ما آنها را بريده و از آنها كاغذ مي سازيم تا ناداني و تهي مغزي خويش را در آنها به نگارش درآوريم .
اُرد بزرگ : توان آدميان را، با آرزوهايشان مي شود سنجيد.
بزرگمهر  : خود را با هوس نزديک مکن که خرد از تو روي بر مي تابد .
فردريش  نيچه :خدا پنداريست ! اما چه کسي است که اين پندار را بياشامد و نميرد؟
بورنز : ازدواج مثل اجراي نقشه جنگي است که اگر انسان يک مرتبه اشتباه نمايد کارش تمام شده و ديگر جبران آن به هيچ صورت نمي شود .
بردون : با زني ازدواج کنيد که اگر مرد مي بود بهترين دوست شما مي شد .
کونگ تين گان : فرزانگان سخن نمي گويند، بلکه با استعدادان سخن مي گويند و تهي مغزان بگومگو مي کنند.
ارد بزرگ : چهارچوب فرازمندي شهر در دو چيز است نخست  گرامي داشت آدميان و دگر ديوار .
ادوارد يانک : تولد چيزي غير از آغاز مرگ نيست
فردريش  نيچه :خير و نبايد همگاني باشد وگرنه ديگر خير نيست زيرا چيزهاي همگاني ارزشي ندارند.
کولتون : افرادي هستند که نور چشمي شانس و اقبالند و هر وقت سقوط مي کنند مانند گربه روي دو پا بر زمين مي نشينند .
تورئو : حقيقتي از اين سراغ ندارم که انسان مي تواند با تلاش زندگي خود را  متعالي سازد .
جبران خليل جبران : و مردم هرگز نمي دانند پيشوا جز ذات عظيم آنها که به سوي آسمان سير مي کند ، شکاري ندارد .
اُرد بزرگ : پيرامونيان ما چه بخواهيم و يا نخواهيم بر انديشه هاي ما رخنه و اثر خواهند کرد .
اتومي : جاه طلبي شهوتي است که هرگز فرو نمي نشيند ، بلکه با لذتي که از آن فراهم مي شود پيوسته مشتعل تر و جنون آميز تر مي شود .
اُرد بزرگ : دارايي با ارزشتر از تندرستي ، نمي شناسم .
باس : بزرگترين بدبختي آن است که طاقت کشيدن بار بدبختي را نداشته باشيم .
بزرگمهر  : پادشاهان مردم دوست برگزيدگان پروردگارند .
بارتول : آداب خوب و اخلاق ، دوستان قسم خورده اند و بزودي با يکديگر متحد مي شوند .
آندره مورا : افراد دانا کوشش دارند خود را همرنگ محيط سازند ولي اشخاص ديوانه سعي مي کنند محيط را به رنگ خود در آورند ، به همين جهت تحولات و ترقيات اجتماع به دست ديوانگان بوده است .
اُرد بزرگ : ريگهاي ساحل خرد ، نشيمنگاه پندارهاي پاک و شبانه توست .
سامرست مرآم : پول مانند حس ششم است که بدون آن نمي توان از پنج حس ديگر به طور کامل استفاده کرد . بدون درآمد کافي نصف امکانات زندگي به روي ما مسدود خواهد شد .
جبران خليل جبران : هيچ کس نمي تواند چيزي را به شما بياموزد جز آنچه که در افق ديد و خرد شما وجود داشته و شما از آن غافل بوده ايد .
برنارد روسن پي ير : جستجوي حقيقت ديوانگي مطلق است ، چه موقعيکه به حقيقت رسيديد ممکن نيست به کسي بگوييد و دشمن شما نشود .
بروکس آدامز : با مشکلات مي جنگيم که به آسايش برسيم ، وقتي به آسايش رسيديم آسايش را غير قابل تحمل مي دانيم .
فردريش  نيچه :خطر خوشبختي در اين است که آدمي در هنگام خوشبختي هر سرنوشتي را مي پذيرد و هرکسي را نيز.
ارد بزرگ : ريش سفيد داراترين به انديشه است نه به زر.
آندره مصورا : بشر به خوشبختي خيلي زود عادت مي کند و چون خيلي زود عادت مي کند خيلي زود هم فراموش مي کند که خوشبخت است .
اُرد بزرگ : ريش سفيدان ، زنجير ارتباط دودمان ها هستند . و خاندان بي ريش سفيد ، گذشته اي کم رنگ دارد و  آيين هاي به جاي مانده از نياکان آنها، به هزار گونه برداشت مي شود .
الين چانک : آدم شجاع يکبار مي ميرد ولي ترسو هزار بار .
بازيل : حافظه پرونده تخيل و گنجينه عقل دفتر ثبت وجدان و مخزن انديشه است .
بايزيد بسطامي : يا چنان نماي که هستي ، يا چنان باش که مي نمايي .
جبران خليل جبران : قلب شما در سکوت و آرامش ، به اسرار روزها و شبها شناخت مي يابد ولي گوشهايتان در حسرت و آرزويند که آواي چنين شناختي را که بر قلبهايتان فرود مي آيد ، بشنوند .
اُرد بزرگ : راهي جز نرمش و بازي با زندگي نيست .
هانري استانتون : تمام دنياي پهناور را بگرديد ، دري بر روي آدم بي پول گشاده نخواهيد يافت .
بزرگمهر  : خرد ، آدمي را گرانبهاترين چيز است ، و خداوند خرد در هر دو جهان کامروا و سرافراز است . و اگر از خلعت خرد محروم بود دانش بجويد ، چه دانشور سرور سروران است . و اگر از آن هم بي بهره بود بايد دلير باشد و در ميدان نبرد بي باک باشد تا در نظر پادشاه گرامي ، و پيوسته شاد و فرمانروا باشد .و اگر اين نيز نداشت  ديگر درخور زنده ماندن نيست ، و بهتر است که مرگ وي را دريابد . 
ارد بزرگ : رازهاي بزرگ ، در ژرفاي کمي نيست .
هربرت مارکوزه  : آزادي تلاش خردمندانه آدمي در جستجوي علت حادثه هاست .
نرمن وينسنت پيل: وقتي همه نيروهاي جسمي و ذهني متمرکز شوند توانايي فرد براي حل مشکلات به طور حيرت انگيزي چند برابر مي شود..
نت رايلي : اگر در کارتان در حال پيشرفت نيستيد و بهتر نمي شويد ، پس داريد بدتر مي شويد.
فردريش  نيچه :حرف کساني که مي گويند عشق بري از خودخواهي ست  خنده دار است زيرا  همه چيز طبق خواست قدرت ما است.
ارد بزرگ : درون ما از نگاه تيزبين خردمندان ، پنهان نيست .
هنري گيلر : انسان بزرگتر از يک جهان و بزرگتر از مجموعه جهانهاست ، در اتحاد جان با تن رازي بيش از راز آفرينش جهان نهفته است .
لويي پاستور: مسرات حقيقي در اثرازدواج بدست ميآيد
اُرد بزرگ : در هر سرنوشتي  راز و انديشه اي نهفته است .
اشپنگلر : مردان بزرگ تاريخ سرنوشت ملتها را تعيين مي کنند.
جبران خليل جبران : نصيحت  جبران خليل جبران به زوج هاي جوان به هنگام شادي :و همگام نغنمه ساز کنيد و پاي بکوبيد و شادمان باشيد ، اما امان دهيد که هر يک در حريم خلوت خويش آسوده باشد و تنها .
چون تارهاي عود که تنهايند هر کدام ، اما به کار يک ترانه ي واحد در ارتعاش.
بزرگمهر  : دانايان روشندل مي دانند که دوران زندگي دراز نيست ، تن آدمي از اين جهان است و روان از سراي ديگر .
جبران خليل جبران : شادماني اسطوره ايست که در جستجويش هستيم.
نيدو کيوبين : هيچ چيز به اندازه تمرکز انرژي روي تعداد محدودي از هدف ها به زندگي تان توان و نيروي بيشتر نمي دهد.
اُرد بزرگ : ديدگاه  توده آدميان بهترين پشتيبان برگزيدگان است .
هوراس : وقتي که پرکاهي به چشمتان مي رود ، آن را بيرون مي آوريد . وقتي عادتي بد وارد روح شما مي شود ، مي گوييد : سال ديگر معالجه اش مي کنيم .
لابروير : سخاوت در زياد دادن نيست، در به موقع دادن است.
اُرد بزرگ : در کنارمان دلروبايمان هست و اگر نيست ، رهسپار رسيدن به اويم ، پس تنهاي وجود ندارد .
کاترين پاندر : يکي از عظيم ترين اسرار عشق و محبت اين است که بياموزيد: چگونه آرمان ها و انديشه هاي ناهماهنگ را از ذهن خود بزدائيد و همواره آرزوهايي کنيد که صادقانه مي خواهيد نه آن چرا که فکر مي کنيد شايد بتوان بدست آوريد.
نانسي سيمس :هر روز همان روز را زندگي کن و بدين سان تمامي عمر را زندگي کرده اي.
اُرد بزرگ :  کژي و ناراستي ، شکافنده و رخنه گاه انديشه اهريمن خواهد شد . 
لقمان: شر با شر خاموش نمي شود چنان که آتش با آتش، بلکه شر را خير فرو مي نشاند و آتش را آب.
بزرگمهر  : در آيين خرد در هر کاري انديشه بايد .
اُرد بزرگ : کسي که مي ماند و نمي پرد به يک راز بزرگ آگاه گشته و آن فلسفه پرواز است.
جبران خليل جبران : گنجي که در اعماق نامحدود شما حبس شده است ، در لحظه اي که خود نمي دانيد ، کشف خواهد شد .
هنري وان رايک : حافظه آفريده اي هوس باز و مستبد است . هرگز نمي توانيد بگوييد که از کرانه درياي زندگي چه سنگريزه اي را بر مي گيرد و در گنجينه خود نگاه مي دارد ، يا کدام گل ناشناخته اي را از مزرعه مي چيند ، و به عنوان رمز انديشه هايي که در اعماق قرار گرفته اند و روزي اشک به چشم مي آورند حفظ مي کند . و با اين همه در اين شک ندارم که مهمترين چيزها آنها هستند که بهتر به ياد مي آيند .
لامنه : درسهائي که بر زانوي مادر آموخته شده ، آموزش هايي که پدر داده ، همراه با داستانهاي شيريني که در کنار بخاري به گوش خورده ، يادگارهاي شيريني است که هرگز کاملاً از ياد نمي رود .
ارد بزرگ : کسي که کردار شايسته را زير پا مي گذارد توانايي نمي يابد تا  پا بر نخستين پله پيروزي بگذارد 
فردريش  نيچه :حقيقت مانند آب دريا است چون نمک  آب دريا زياد است تشنگي را رفع نمي کند. اگر حقيقت آدمي تحريف شود مثل آب شور دريا خواهد بود که تشنگي اش را رفع نخواهد کرد.
هانري بروکس آدامز :ما با مشکلات مي جنگيم تا آسايش بيابيم ، ولي وقتيکه آسايش يافتيم آن را غير قابل تحمل مي يابيم .
بيل‌گلد : من در زمان خودم با معدود افرادي مواجه شدم كه اشتياق شديدي به كار سخت داشتند. خوشبختانه همه آنها همكاران من بودند.
بيگن : تن درست براي روان ، مهمانخانه ، و براي تن ناسالم بيمارستان است .
اُرد بزرگ : کين خواهي از خاندان يک بدکار ، تنها نشان ترس است ، نه توانايي انسانهاي  فرهمند .
سيسرون : آنچه را که با خوشي و لذت آموخته ايم ، هرگز فراموش نمي کنيم .
لايب نيتس : من احساس مي کنم مختارم پس مختارم.
ارد بزرگ : کوششهاي سياسي براي جوانان ، مردابي مرگبار است .
بزرگمهر  : در نظر خردمند شاديي که غم به دنبال دارد بي ارزش است .
همر : آغاز و پايان جنگ توسط خون صورت مي گيرد .
لوتر : دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر مي شود .




ماخذ :
http://www.etedaldaily.ir/pub/1387/Kho/06/html/page5.html




یاسمین آتشی و روایت درس تیرداد پادشاه ایران

درس تیرداد پادشاه ایران

سربازان ارتش اشک دوم تیرداد اشکانی

پس از آنکه سپاهیان تیرداد پادشاه ایران ، ارتش یونان را به عقب راند و سلوکوس فرمانروای آنها را به بند کشید در شهر صددروازه ( دامغان امروزی ) بخاطر این پیروزی ارزشمند جشن و پای کوبی بزرگی برپا شد . در میان بزم اشک دوم دید گروهی تن پوش رزم آوران شکست خورده یونانی را بر تن نموده و مردم را می خندانند . پادشاه ایران دستور داد آنها را گرفته و در بند بیندازند . آن شب فرمانروای ایران به مردم گفت : فرزندان ما جانانه جنگیدند و در راه ایران کشته شدند جنگجویان یونانی هم مسخره نبودند و اگر می توانستند یک ایرانی را هم زنده نمی گذاردند آنها به خاطر کشورشان کشته شدند و ما پیروز . خندیدن بر سپاه در هم شکسته آنها در خوی ما نیست .
ارد بزرگ متفکر فرهیخته کشورمان می گوید : فرومایگان پس از پیروزی ، همآورد شکست خورده  خویش را به ریشخند می گیرند .

پس از سه روز به فرمان پادشاه ایران گروهی که در بزم دستگیر شده بودند آزاد گشتند . و این رسم نیک برای آیندگان سرزمین پاک ایران باقی ماند ..

یاسمین آتشی

 



ماخذ
http://irantarikh.mihanblog.com/post/1


» سرانجام عشق به ایران
» جنگ خوب است یا بد ؟
» امید ، خود زندگیست
» امنیت در دستگاه دیوانی !
» احترام به شایستگان
» آیا در پس مرگ زندگی ست
» آیا تکرار تاریخ ممکن است
» وجود و دریای خرد
» نا امیدی خردمند
» مزدور
» قهرمان های آدمهای کوچک
» فروتنی فریاپت
» شادی در تنهایی نیست
» سفر هفتاد ساله
» خشم فرمانروای یزد
» دلمشغولی های شاه سلطان حسین
» درسی از ابومسلم خراسانی
» ارشک و رودخانه مردمی

» بازیهای ورزشی تیس کوپان 291 سال پیش از المپیک در ایران
» ماهی های نوروز
» تاسف خواجه نصیرالدین طوسی بر حال عباسیان
» انتقام سخت ابومسلم خراسانی از بنی امیه
» آزادیخواهی و میهن پرستی
» نخستین پادشاه ایران
» صدای جاودانه دختران ایرانی
» پیشکش به شاپور ساسانی
» بابک خرمدین زنده است
» شیر زنان ایران
» آموزگاران ما
» فرگون زیبا
» در بسته ایی وجود ندارد
» ما همه نادریم
» ارد دوم و سورنا
» نگاه و ندای ریش سفید
» سرداری برای بودن و نبودن
» نجابت آزرمیدخت
» نیما و نیشام
» ارزش مهستان و آزادی
» خورشید سربازان اشک نهم
» فردوسی زنده است
» مهرداد دوم و رومیان
» مردمسالاری در دودمان اشکانیان
» شکوه ایران در کجاست ؟
» پیشنهاد فرمانروای روسیه به نادرشاه افشار
» آیوت ها
» تنها برای نگهبانی از ایران و مردم
» برخورد با ریشه کارمندان فاسد
» کورش پادشاه ایران از تخم بدکاری می گوید
» همراهی با مردم
» آژی دهاگ آخرین فرمانروای دودمان مادها
» مازیار و بانو گلدیس
» نوروز در ده هزار سال بعد
» باران مهر
» نگاهی دیگر به تهی دستی
» هدایای کورنلیوس سولا برای مهرداد دوم
» روزهای سخت
» شاپور ساسانی و اجداد شیخ نشین های خلیج فارس
» ارزش نان
» بهترین جای عالم از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی
» درس تیرداد پادشاه ایران



گفتگو با * یوهانس یرداودکر* مترجم نروژی ادبیات فارسی


خوشحالم که خیام شهرت جهانی دارد


گفت‌وگو با ** يوهانس يرداوکر**
مترجم نروژی ادبيات فارسی


February 16, 2009 11:52 PM


بامدادخبر: عصر روز شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۷۸ (هفتم فوريه ۲۰۰۹)

ايرانيان شهر بَرگِن در کشور نروژ، به پاس تلاش‌های «يوهانس يرداوکر»

در راه معرفی ادبيات فارسی به نروژی، گرد هم آمدند و در بزرگداشت اين

مترجم مراسمی برپا داشتند.


يوهانس يرداوکر متولد سال ۱۹۳۶ در شهر ووس، واقع درغرب کشور نروژ است.

او که رشته زبان و ادبيات فارسی را در دانشگاه اسلو در سال ۱۹۷۳ به پايان برده
تا به امروز توانسته است آثار گرانقدری از ادبيات فارسی را به زبان نروژی برگرداند.

کارنامه او در قلمرو ترجمه، بسی پروزن و سنيگن است.
او به جز ترجمه از زبان فارسی از زبان‌های لاتين، آلمانی، انگليسی

و ايسلندی هم آثار فراوانی را به نروژی برگردانده است.

از ادبيات کلاسيک فارسی، رباعيات خيام، غزل‌های حافظ و سعدی

و بخش‌هايی از شاهنامه فردوسی و از ادبيات مدرن پارسی رمان بوف کور صادق هدايت

از جمله آثار او در گستره کار ترجمه است.


يرداوکر که از تلاشگران گسترش نروژی نو
(جنبشی در حيطه زبان نروژی که به پالايش زبان خود از زبان‌های
بيگانه و به اسقلال آن باور دارد)
محسوب می‌شود، تا کنون در مقام مترجم چندين جايزه معتبر ملی کسب کرده
که آخرين آن در سال ۲۰۰۶ به خاطر ترجمه شعرهای کلاسيک «هوراتس»
از لاتين به نروژی نو بوده است.
در مراسم گرامیداشت اين مترجم ادبيات فارسی
و ايران شناس نروژی، نويسنده و روزنامه نگار ايرانی مقيم نروژ،
علی صديقی در معرفی يرداوکر و آثارش سخن گفت و
آنگاه پيام‌های (فارسی و ترجمه نروژی) دو تن از چهره‌های شاخص
ادبيات امروز ايران:
سيمين بهبهانی و محمود دولت آبادی و همچنين پيام مترجم ادبيات نروژی
به فارسی اردشير اسفندياری، توسط پيام سيستانی ـ شاعر
ايرانی مقيم نروژ ـ شهرام يزدانی
و محبوبه پياده، قرائت شد.
سخنرانی يوهانس يرداوکر در باره زبان و ادبيات فارسی
و خواندن شعرهايی از حافظ و خيام توسط او و پرسش حاضران
در جلسه و پاسخ يرداوکر، بخش ديگری از برنامه بزرگداشت
اين مترجم ادبيات فارسی بود.در پايان اين مراسم قرائت پيام‌های
تقدير و تقديم هدايای ديگر از جمله اهدای فرش ايرانی توسط
يک دوستدار فرهنگ و ادبيات ـ فريبرز شهيدی ـ
به يوهانس يرداوکر
بخشی از برنامه قدردانی ايرانيان ازاين تلاشگر عرصه ادبيات فارسی به نروژی بود.
اين مراسم به کوشش علی صديقی وبا همکاری کانون فرهنگی
ايرانيان شهر برگن
(دومين شهر بزرگ نروژ) و «مرکز فرهنگ ملت‌ها» ( BIKS)
اين شهر برگزار شد
و جمع کثيری از ايرانيان و نروژی‌های دوستدار ادبیات ملل، از آن استقبال کردند.
این گفت‌وگو پس از برگزاری همین مراسم با یوهانس یرداوکر
صورت گرفته است.

شايد در ابتدا اين پرسش لازم باشد که بدانيم از کی و در کجا
با زبان و ادبيات فارسی آشنا شديد؟

تقريباً در اواخر دهه شصت ميلادی بود که با ترجمه انگليسی حافظ،
کارخانم «گرترود بل» آشنا شدم.
اين آشنايی آن چنان بر من تاثير گذاشت که آنگاه به بخش مهمی از سرنوشت
ادبی و فرهنگی من تبديل شد.

همچنين در همان زمان با يک نويسنده سوئدی آشنا شدم به نام
«فرانس.گ. بنکسون»
که علاقمند حافظ بود و با گرترود بل و ترجمه‌اش از حافظ آشنايی
خوبی داشت.
همزمان با کسی دوستی داشتم که
همسرش خانم «بريتا زيسلر» استاد دانشگاه در اسلو بود
و ادبيات فارسی تدريس می‌کرد.
پدر اين خانم قبل از جنگ جهانی دوم در تهران زندگی می‌کرد
و مهندس راه آهن بود و در پروژه راه‌آهن تهران به آبادان اشتغال داشت.

من در سال ۱۹۷۱ شروع کردم به یادگیری زبان فارسی در دانشگاه اسلو و سه سال تحصیل من
در رشته زبان فارسی دانشگاه اسلو طول کشيد.
خانم بريتا فارسی را خوب می‌دانست
و خوب تدريس می‌کرد. او هفت سال از کودکيش را در ايران گذرانده بود.
از دو سالگی تا نه سالگی همراه پدر و مادرش در تهران زندگی کرده بود.

سه سال درس خواندن من در رشته زبان فارسی، علاقه‌ام را
به ادبيات فارسی بيشتر کرد.
خواندن حافظ، ليلی و مجنون گنجوی، گلستان سعدی،
شاهنامه فردوسی و از ادبيات مدرن فارسی
آثار جمالزاده، صادق هدايت و صادق چوبک از جمله درس‌های دانشگاهی ما
بود که خود خانم بريتا آنها را برای تدريس و فراگيری ما تهيه می‌کرد.

آن موقع کسان ديگری هم در رشته فارسی دانشگاه اسلو تحصيل می‌کردند؟

تعداد زيادی نبودند اما به لحاظ کيفی خيلی اهميت داشت.
«فرودس شروه» که حالا در آمريکا
استاد دانشگاه است با ما بود.
او استاد ممتازی در رشته زبان فارسی و زبان‌های
هند و ايرانی در آمريکا است. همچنين يک ايسلندی به نام
«Fridrik Thcrdarson»
بود که حالا در گذشته اما زمانی در نروژ فردوسی را تدريس می‌کرد.

برگرديم به چگونگی آشنايی شما با زبان و ادبيات فارسی...

بله، سال ۱۹۷۳ که هنوز درس می‌خواندم رباعيات خيام را ترجمه کردم. بريتا زيسلر،
استاد دانشگاهی من از آنجايی که خودش خيلی به زبان و ادبيات فارسی علاقه‌مند بود
در راه ترجمه رباعبات خيام به من کمک کرد تا من کار ترجمه خيام را دنبال کنم
و به پايان برسانم. بعد چندين غزل از حافظ را ترجمه کردم و در سال ۱۹۷۴
در يک کتاب چاپ کردم.

اولين کتاب از ادبيات فارسی به ترجمه شما آيا رباعيات خيام بود يا غزل‌های حافظ؟

نه، اولين کتاب ترجمه خيام بود که در سال ۱۹۹۷ به چاپ دوم رسيد.
غزل‌های حافظ اما غير از آن که به طور مستقل در دهه هفتاد چاپ شد شعر‌های ديگری
از او در مجموعه شعری که از شعر جهان فراهم کردم نيز به چاپ رسيد.
در اين آنتولوژی علاوه‌بر حافظ و شکسپيرو گوته ...
دو شعر از «آگوست فون پلاتن» هم در مجموعه شعر جهان بود
که خود فارسی هم صحبت می‌کرد و حافظ را بسيار دوست می‌داشت.
او مترجم اشعار حافظ هم بود که وسواس بسياری در بازسرايی عين اشعار حافظ داشت.
او شعرهای حافظ را با جزئيات فنی آن ترجمه می‌کرد. من موقعی که زبان آلمانی
می‌خواندم با او آشنا شدم.

قبل از شما، گويا خيلی پيشتر خيام به نروژی ترجمه شده است...؟

همين طور است. گمان کنم در سال ۱۹۲۰ بود که رباعيات خيام در نروژ ترجمه شد.
اما آن به زبان نروژی کتابی بود و ادبيت کار خيام در آن چندان مورد دقت
قرار نگرفته بود.

بعد از خيام و حافظ چه؟ در مقام مترجم با فردوسی و سعدی کی آشنا شديد؟

در نيمه اول سال‌های هفتاد خانم بريتا زيسلر و آقای
«فردريک تور دارسون» که ايسلندی بود اما ساليان زيادی بود
که در اسلو زندگی می‌کرد و در دانشگاه اسلو درس می‌داد،
درباره سعدی و حافظ و فردوسی کنفرانس‌هايی داشتند.
بين سال‌های ۱۹۷۱ تا ۷۳ من با فردوسی و سعدی آشنا شدم
و همچنين با نظامی گنجوی. چه در همان زمان و چه بعد‌ها کار ترجمه
از اين چهره‌های ادب پارسی را دنبال کردم.
تا آن زمان به نظر می‌رسيد به ادبيات کلاسيک ايران علاقه‌مند بوده‌ايد
چه شد که به سوی ترجمه ادبيات مدرن فارسی و ترجمه بوف کور کشيده شديد؟

من هدايت را در همان گروه زيسلر شناختم. بريتا زيسلر علاقه زيادی
به هدايت و بوف کور داشت اما ترجمه بوف کور را در آن زمان شروع نکردم.
آنها يعنی همان گروه زيسلر کارشان فقط تدريس دانشگاهی بود
يا خودشان ترجمه هم می‌کردند؟

بريتا زيسلر از زبان‌های قفقازی ترجمه می‌کرد. به نروژی و به ايسلندی. شروه هم همين‌جور
او هم ترجمه می‌کرد. از ادبيات زرتشتی به انگليسی و نروژی.
بوف کور هدايت را چه زمانی برای ترجمه انتخاب کرديد؟

آقای «آليبسون هورس» مدير قسمت ادبيات نو يک شرکت مهم انتشاراتی
با من تماس گرفت که آيا مايل هستی بوف کور صادق هدايت را ترجمه کنی.
جواب من بدون هيچ شک وترديدی آری بود. همين آقای هورس چند سال
بعد هم ترجمه بخش‌های ديگری از رباعيات خيام را که در کتابم نبود به من سپرد.
اين رباعيات چيز‌هايی بود در ميان يک کتاب ديگر که پرسپوليس نام داشت
بايد چاپ می‌شد.

کار ترجمه بوف کور چقدر طول کشيد؟

بين ۵ تا ۶ ماه از ترجمه تا ويرايش نهايی طول کشيد.
شما هدايت را چگونه نويسنده‌ای می‌دانید؟

هدايت در ادبيات با شخص مخصوصی صحبت می‌کند و روی او تمرکز دارد.
خيلی با استعداد شخصيت‌هايش را عمق می‌بخشد
اما با زبان و توصيف و بيانی ساده، که همگان می‌توانند آن را بخوانند.

به عقيده شما چقدر ادبيات غرب و يافته‌های نو در امور روشنفکری و علمی
به او کمک کرد تا بوف کور را بنويسد؟

به نظرم ابتدا تاثير فرانتس کافکا روی هدايت ديده می‌شود.
به خصوص ترجمه‌های او از کافکا به رويش تاثير گذاشت.
يافته‌های فرويد و يونگ در روانکاوی و همچنين جنبش سورئاليسم
در شکل‌گيری بوف کور می‌شود گفت مرکز ثقل تکنيکی او بود.

اما نکته‌ای را که بايد در مورد هدايت و نه موضوع رمان مشهور او بوف کور
به آن تاکيد کنم اين است که هدايت در همان زمانی که در فرانسه بود و با
جديت ادبيات و موضوعات روشنفکری اروپا را دنبال می‌کرد، جنبش ديگری
هم در اروپا بود که از آن تاثير گرفت. آن زمان به ويژه در ادبيات و روزنامه‌های
فرانسه خيلی به ادبيات عاميانه و زبان کوچه و بازار توجه نشان می‌دادند.
روشنفکران زيادی روی فرهنگ فلکلور کار می‌کردند. اين امر باعث شد که هدايت
در زبان فارسی به ادبيات فلکلور توجه و دقت کند و تا جايی که من می‌دانم پيش
از او کسی در جمع‌آوری ادبيات عاميانه در ايران توجه چندانی نکرده بود.

آيا اثر تازه‌ای از چهره‌های ديگر ادبيات فارسی نظرتان را برای ترجمه جلب کرده است؟

بله، بله شعر‌های فروغ فرخزاد. و با کمال ميل دوست دارم شعر‌های شاملو
و داستان‌های کوتاه صادق هدايت را ترجمه کنم.
با ادبيات امروز ايران چندان آشنا نيستم.
شايد با کمک تو ـ صديقی ـ بيشتر با ادبيات کنونی ايران آشنا بشوم.

ادبيات فارسی چه ويژگی‌هايی دارد که اين همه به آن علاقه نشان می‌دهید؟

اول اينکه زبان فارسی خيلی زبان زيبايی است.
زبانی است که ريتم دارد؛ ملودی و آهنگ دارد.
همه چيز هم به اين برمی گردد. در اين زبان نويسندگان و شاعران خيلی خوب می‌توانند
احساسات و افکارشان را به تحرير در آورند. شعر برای مردم ايران خيلی اهميت داشته.
به نظر من ايرانی‌ها مثل مردم ايسلند و مردم روس اهل شعر و ادبيات هستند.
ادبيات روس پوشکين را به وجود آورده که خود در يکی از آثارش از سعدی
صحبت می‌کند. در روسيه علاقه به زبان فارسی و ادبيات فارسی بسيار زياد بوده.
می‌دانيم که از زبان‌های ديگر هم ترجمه می‌کنيد، تقريبا از چهار زبان ديگر.
آثارمهمی که از ديگر زبان‌های به نروژی برگردانده‌ايد کدامند؟

من از انگليسی، لاتين، آلمانی و ايسلندی هم ترجمه می‌کنم که تعدادی از کتاب‌های
ترجمه شده من جوايزی را از آن خودشان کرده‌اند. از آلمانی از نيچه
(چنين گفت زرتشت)، گوته، شيلر و کتابی از هفتاد شعر نيچه ترجمه کرده‌ام
که عنوان آن «علم محبوب» است.
از زبان ايسلندی چندين کتاب شعر و کتاب کودک ترجمه کرده‌ام.
کتاب شعر «هوراتس» را از لاتين برگردانده‌ام که جايزه
ترجمه سال ۲۰۰۶ را برد و همچنين از «روبرت بورنز»
شاعر اسکاتلندی مجموعه شعری از انگليسی ترجمه کرده‌ام که
جايزه معتبری را در سال ۱۹۹۶ به دست آورده است.
اينها بخشی از کار‌های من از زبان‌های ديگر است.

من همچنين در کارها و علايق ديگرم، به تاريخ محلی علاقه‌مندم و تحقيقاتی
به صورت کتاب دارم. به نظر من يک بخش مهم تاريخ ملی در تاريخ محلی است.
من در مدتی خيلی قبل شعر می‌سروده‌ام و اکنون سال‌های زيادی است که
تمرکز من روی ترجمه از زبان‌های ديگر است. من در ترجمه شعر به
وزن و ريتم و جزئيات فنی شعر توجه و دقت وفادارانه دارم.
و همه اينها را من به نروژی نو ترجمه می‌کنم. در نروژی نو ما
تنها به ظرفيت‌ها و قابليت‌های زبان نروژی متکی هستيم
و از زبان مردم برای غنای آن وام می‌گيريم.
آقای يرداوکر! حالا اگر بخواهيم از ادبيات نروژ صحبت کنيم به نظر شما
دوران درخشان و طلايی ادبيات نروژ چه دوره‌هايی است؟

باید از هنريک ايبسن، الکساندر شلان، آرنه کاربور ـ
بين سال‌های ۱۸۸۵ تا ۱۹۱۰ ـ نام ببریم. بين جنگ اول و دوم جهانی
هم «کنوت‌هامسون» را داریم که شاعر و رمان‌نويس خوبی بود و
«سيگرود هول» و «تاريه وسوس» که تا آخر‌های دهه هفتاد زنده بود.
با اين چهره‌ها می‌شود دوره‌های مهمی از ادبيات نروژ را مشخص کرد.

و ادبيات امروز نروژ چه؟ به چه فکر و موضوعی توجه بيشتری دارد
و چهره‌های برجسته ادبيات امروزچه کسانی را می‌شود نام برد؟

«اولاو‌هاوگه» شاعر بسيار خوبی است.
مجموعه شعر‌های او «قطره‌هايی در باد شرقی» و «جرقه‌هايی در خاکستر»
دارای شعر‌های بسيار زيبايی است. من اميدوارم شما ايرانيان نروژ کار‌های او
را به فارسی برگردانيد. او از زبان کهن شعر‌های مدرن می‌سرايد.
در رمان، بعد از «وسوس» می‌توانم از «داگ سولسدا»
و «يان شلته» و «يون فوسه» نام ببرم که يون فوسه امروز توجه جهانی
خوبی را به کارهايش که بيشتر نمايشنامه است، معطوف کرده است.
ادبيات امروز نروژ به چه چيز‌هايی بيشتر توجه دارد
؟
روابط و آداب بين آدم‌ها و کار‌های انسانی شايد چيزی باشد که بيشتر
مورد توجه است. مثلا «ووگه» کتاب مهمی دارد به نام «من»
که او به اينکه آدم‌ها چگونه فکر می‌کنند توجه دارد.
او برداشتی شخصی از مسيحيت دارد و نيز به ادبيات
و زبان روسی خيلی توجه دارد.

آقای يرداوکر از آنجايی که يکی از رشته‌های ترجمه شما از زبان فارسی است،
اگر امروز بخواهید به ايران سفر کنید، فکر می‌کنید چه جاذبه‌هايی شما
را در ايران به خودش جلب خواهد کرد؟

موضوعات زيادی است. مثلا شهر شيراز که حافظ و سعدی را
در خودش جای داده. اصفهان با بناهای تاريخی‌اش، مشهد و توس به خاطر فردوسی.
نيشابور به خاطر خيام و اينکه در تاريخ ادبی ايران مهم است.
شهر تبريز هم برای من کشش‌های خودش را دارد.
قطعا تهران به خاطر چهره‌های فرهنگی و ادبی امروز ايران مهم است.
همچنين کردستان و گيلان هم برای من جالب خواهند بود.
کردستان به خاطر زبان کردی و گيلان هم به خاطر زبان گيلکی و به خاطر طبيعتش.
اينها برايم جالب است.
و در اين ميان ديدن مردم ايران و بودن در ميان آدم‌هايی که زبان فارسی
صحبت می‌کنند برايم جذابيت‌های خاص خودش را دارد.

در پايان مايل هستید چيزی به گفته‌هايتان اضافه کنید؟

بله، اميد من اين است که مردم نروژ و مردم کل اسکاندیناوی به ادبيات مردم ايران توجه
بيشتر نشان دهند. از اينکه عمر خيام خيلی شهرت جهانی دارد جای خوشحالی است.
او حقش است چون از شاعران بزرگ دنياست. من اميد وارم بتوانم
از احمد شاملو و فروغ فرخزاد ترجمه‌هايی انجام دهم.
من فکر می‌کنم مردم نروژ به فروغ و شاملو علاقه زيادی نشان بدهند.

منبع: فرهنگ آشتی/ علی صدیقی،‌ شهرام یزدانی

http://www.bamdadkhabar.org/2009/02/post_872/

شش مجموعه از شاعران جهان منتشر شد



شش مجموعه از شاعران جهان منتشر شد
خبرگزاري فارس:

انشارات «فابر اند فابر» يكي از ناشران انگليسي در هشتادمين سالروز
برپايي‌ خود،شش مجموعه شعر از بزرگترين شاعران جهان را منتشر كرد.

به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از بريسبان‌تايمز، انتشارات

«فابر اند فابر» مجموعه اشعار «دبليو.اچ آودن» شاعر انگليسي را

با انتخاب و گزينش «جان فولر»، مجموعه اشعار «سيلويا پلات»

با انتخاب و گزينش «تد هيوج»، مجموعه اشعار «تيد هيوج»

با انتخاب «سيمون آرميتاج»، مجموعه اشعار «جان بتجمان»

با انتخاب و گزينش «هوگو ويليامز» ، آثار « ويليام باتلر ييتس»

را با انتخاب «ساموس هناي» و مجموعه‌اي خواندني از اشعار

«تي.اس اليوت» را متنشر كرده است.


اين ناشر در طول سالها فعاليت خود انتشار كتاب‌ها و آثار متعددي را در حوزه ادبي

و فرهنگ به ويژه مجموعه اشعار شاعران انگليسي برعهده داشته است.

«فابر اند فابر» به مدت 40 سال آثار «تي.اس اليوت» را به صورت انحصاري

منتشر مي‌كند.


اين آثار قرار است روز 28 سپتامبر سال جاري وارد كتابفروشي ها

و مراكز فرهنگي انگليس شود. اين ناشر در اين سالها خدمات مختلفي

به جامعه كتابخوان انگليس انجام داده و برترين و پرفروش‌ترين رمان‌هاي خوش
‌ سبك جهانرا منتشر كرده است
. از ميان رمان‌هايي كه توسط اين ناشر تا امروز منتشر شده است


مي‌توان به رمان «نماي پريده رنگ تپه‌ها» اثر «كازوئو ايشي گورو»،

«صورتت را بپوشان» به قلم «پي.دي جيمز»
و بسياري از آثار ادبي مطرح جهان اشاره كرد.


«فابر»‌ قصد دارد اين كتاب‌ها را تا پايان سپتامبر سال جاري


وارد بازار جهاني كتاب كند. انتهاي پيام/م

«شعر پست مدرن آمريكا» تأليف و ترجمه «علي قنبري» انتشار مي‌يابد


شعر پست مدرن آمريكا» تأليف و ترجمه «علي قنبري» انتشار مي‌يابد


خبرگزاري فارس: علي قنبري گفت: خاستگاه شعر پست مدرن آمريكا است

و كتاب «شعر پست مدرن آمريكا» به شكل تئوريك به معرفي شعر پست مدرن آمريكا
مي‌پردازد.


علي قنبري - شاعر و مترجم - در گفت‌وگو با خبرگزاري فارس، اظهار داشت:

اين كتاب مقدمه‌اي دارد كه به معرفي شعر آمريكا از سال 1950 به بعد مي‌پردازد.

وي افزود: همچنين در اين كتاب نحله‌هاي متفاوت شعري از مكتب «كوهستان سياه» گرفته

و «نسل بيت» تا شعر زبان و مكتب «نيويورك» و مكتب «سان فرانسيسكو» معرفي مي‌شود.

قنبري ادامه داد:
در اين كتاب شعر حدود 40 تن از شاعران پست مدرين آمريكا آورده شده است.

اين كتاب اولين كتابي است كه درباره شعر پست مدرن در آمريكا منتشر مي‌شود

و حدودا دويست صفحه دارد. وي با بيان اينكه مجموعه شعر
«گفت‌وگو با يك داور فوتبال»

به‌زودي منتشر مي‌شود
، گفت: رويكرد من در شعر تجربه‌گرا است

. اين مجموعه شامل ده شعر بلند است كه به صورت سازه‌هاي متني مختلف آورده شده است.

از قنبري پيشتر مجموعه شعرهاي «نقطه پشت فعل خراب»
و «نامه (به/از) رؤيا و ضماير پاره وقت»

منتشر شده است. انتهاي پيام/2 خبرگزاری فارس

انواع هوش




آقای نیما اسماعیل پور


**__* انواع هوش *__**



به قلم آقای : نیما اسماعیل پور



از سایت: شعرنو


http://www.shereno.com/index.php



هوش چیزی است که ارزیابی و اندازه گیری آن کاره ساده ای نیست


چون انواع بسیار متفاوتی دارد در سال 1983 دکتر هاوارد گاردنر استاد دانشگاه هاروارد


مفهوم جامعتری از هوش ارائه داد و آن را چند هوشی نامید.


طبقه بندی اولیه شامل 7 دسته بود که هر کدام بخشهای متفاوتی از هوش را شامل می شد.




1_هوش و دانش زبان شناختی:مهارت کار کردن با زبان و کلمات،گاهاً می بینیم که بعضی قادر


به تکلم به چندین زبان مختلف هستند،در حالیکه بعضی در یاد گیری یکی هم در مانده اند


2_هوش منطقی و ریاضی:حل مشکلات به طریقی کاملاً منطقی که شامل کتابخوانها می شود



3_هوش موسیقی:قابلیت فکر کردن در قالب نت های موسیقی و ریتم،چه در نواختن و



چه در آهنگ سازی


4_هوش فضایی:حل مشکلات به صورت بصری در مغز فرد.جهت یابی و ناوبری




از مهمترینِ آنهاست ولی توانایی در هنر مجسمه سازی و طراحی نیزاز این دسته اند.




5-هوش جنبش فیزیکی:داشتن توانایی در حرکت عضلات و سایر حرکات ورزشی



6-هوش میان فردی:توانایی شناخت احساسات،حالات و عواطف دیگران و مهارتهای اجتماعی




7- هوش درون فردی:اطلاع از خودمان،احساسات و افکار خودمان


یکی از اصلی ترین قانون های تعیین هوش افراد این است که هیچ گاه فکر نکنیم آموزش

و تحصیلات با هوش و قوه ی ادراک یکسان است.

حتماً باید تا به حال برخورد کرده باشید که هر فردی با مدرک تحصیلی از بهترین دانشگاه دنیا

فرد با هوشی نیست،و هر فردی هم که نتوانسته حتی تحصیلات دبیرستانی را به پایان برساند

خنگ و کم هوش نمی باشد. همانطور که نظریه ی چند هوشی نشان می دهد

هر فردی قابلیت های مختلف دارد و همه یکسان نیستند.





به قلم آقای : * نیما اسماعیل پور


متولد: دوشنبه 6 بهمن 1359

استان گیلان :رشت

که خود را اینگونه معرفی مینماید:

روحی گرفتار که پرواز می آموزم

زبان بسته ای که در صدای راز می سوزم

نقطه ای نور که به تاریکی وفادارم

در هوای مه آلود به کوچه های آسمان

پا می گذارم خاکستری

که عطش دوباره سوختن دارم

با تشکر از ایشان



فرزانه شیدا - fsheida

سایت شعرنو:



پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان