۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

اصلاح الگوي مصرف / شاعر محمد جاويد از دفتر آوای خیال

اصلاح الگوي مصرف / شاعر محمد جاويد از دفتر آوای خیال


شاعر محمد جاويد


تاريخ تولد:
یکشنبه 1 مهر 1335
کشور: ايران
شهر: شيراز

آقای محمد جاويد : اولین کتاب من شامل گزیده ای
از اشعارم درتابستان سال
85 تحت عنوان «گلستان جاوید» منتشر شد .



شما می توانید برای کسب اطلاعات بیشتر

در خصوص این کتاب و سایر اشعارم به سایت
(آوای خیال ) مراجعه نمایید.

گرچه جاويدم ولي يك روز فاني مي شوم*
*راهی ديدار آن دلدار جاني مي شوم
آنچه مي ماند زمن ديوان اشعارم بُوَد
** دفتر گوياي احساسات و افكارم بُوَد



********

*كمي هم طنز پردازم اگه خدا قبول كنه



در سایت شعرنو





::::_ اصلاح الگوي مصرف_::::
همسرم اصلاح مصرف مي كند , آن هم چه جور



گاه با ارشاد و صحبت , گاه گاهي هم به زور



صرفه جوئی می كند در پختن و در دوخت و دوز



هست آپ توديت كارش يا به قول ما به روز

مي شمارد لپه ها و لوبيا را درخورشت

صرفه جويان را حواله ميدهد ناف ِبهشت


در خورشتش هركسي يابد دو كنجه بيشتر



مي زنم هر روزبر آن جاي خود يك نيشتر

جاي روغن در غذاها دنبه و پي مي كند

بچه ام با خوردنش رودار (پي پي )مي كند

جاي ليوان ، آب مي نوشيم با قطره چكان

واي از آن روزي كه آيد خانۀ ما ميهمان

رفته از يادم زماني را كه ماهي خورده ام

تازه آن هم در سفر، در بين راهي خورده ام

جامه مي دوزد برايم , ناقلا بي آستين

پاچۀ تنبان من , سي سانت مانده تا زمين

وصله پشت وصله مي كوبد به جوراب حقير

جاي قالي زير پاي ما بُود تنها حصير
روشني خانۀ ما , با چراغ موشي است

كار او البته پيش ديگران روپوشي است


مي رويم حمام البته دو هفته در ميان
چون كه« واتر» گوئیا, دارد براي ما زيان




بابت ِ اصلاح ِالگوي نفوس ، اين پرفسور

رختخوابش را جدا فرموده با صد داد و غــُر




پول هاي حاصل از اصلاح ِمصرف را طرف

در حسابش جمع كرده, چون كه دارد صد هدف




مي خرد با پول هاي بي زبانم , كيف و كفش


مي رود با هر خريدش , در فلان جايم درفش




اين طلا هايي كه همسر بر خودش آويخته

بابت هرتكه اش , خون دلم را, ريخته




آستين جامه ها و پاچۀ شلوارِ من

شد النگوي طلا و رفته در دستان زن




پول آب و برق را داده به جراح ِزِبل

تا شود قدري جوانتر تر ز سنـّش در سجل




الغرض در باب اصلاحات دربين زنان


همسر من هست البته يقيناً قهرمان




گفت با « جاويد» رندي بذله گو و تيز هوش

راه درمانت نمي باشد به غير ازمرگ موش




آن هم البته اگر, طبق همين الگو خوري

دور خواهي كرد عزراييل و گردي بستري




اين شعر در جشنوارۀ هفت هنر

(مهرماه 88- استان فارس)


مقام سوم را كسب كرد
با امید موفقیت این شاعر عزیز

آقای محمد جاويد

جملات حكيمانه و پندهاي زيبا از وب سایت خانم فاطمه خدادادی

خوشبختی وجود ندارد و ما خوشبخت نیستیم، اما می توانیم این حق را به خود دهیم که در آرزوی آن باشیم. آنتوان چخوف



خوشبختی تنها در علم نیست ، بلکه در طریقه استفاده از آن است. اوگاریو



تجربه میوه ای است که آن را نمی چینند مگر پس از گندیدن. ارسطو



عظمت نصیب کسانی می شود که دراشتیاق رسیدن به هدف های عالی می سوزند. هیل



هر آنکه خردمندتر است  اهریمن بیشتر به او حمله می کند . در میدان جنگ و آورد او هزاران فتنه و افسون کشته شده را خواهی دید . ارد بزرگ



اگر بدنبال موفقیت نروید خودش به دنبال شما نخواهد آمد. مارواکلینز



اگر ندانید به کجا می روید، چگونه توقع دارید به آن جا برسید؟ باسیل اس. والش



دانش امروز  فر بسیاری در پی داشته ، اما  نیروی جاری سازی آرامش به روان ما را ندارد . امنیت را  بزرگان خردمند به ما می بخشند .  ارد بزرگ



خشم با دیوانگی آغاز می شود و با پشیمانی پایان م یپذیرد. فیثاغورث



صاحب همت در پیچ وخم های زندگی هیچ گاه با درماندگی روبرو نخواهد شد. ناپلئون



آنکه پرسشهای پراکنده در وادی های گوناگون را همزمان می پرسد ، تنها می خواهد زمان و نیروی استاد را تباه کند . ارد بزرگ



اگر باور داشته باشی می توانی ، حتما می توانی. ناپلئون هیل



بهترین چیزها زمانی رخ می دهد که انتظارش را نداری. مارکز



این سخن پذیرفته نیست که : "پیکر بزرگترین زندان روان آدمی است" باید گفت پیکر بهترین دوست و همدم زندگی این جهانی روان است چرا که همیشه بدون کوچکترین بهانه ای بدنبال خواسته های او می دود . این که گفته شود روان در بند بدن است و باید زودتر آزاد شود تا به دیدار دلدار بشتابد ، اشتباه است چون هم او بدن را به روان هدیه نموده است کسی که دلدار می خواهد باید به خواست او تن دهد . ارد بزرگ



احساس شور و هیجان را در خود تقویت کنید تا هر مشکلی را بصورت فرصتی در نظر آورید و زندگی خود را با ضرب آهنگی سریعتر پیش ببرید. آنتونی رابینز



روان دانایان فربه تر از دیگران است این نیرویست که دانش به آنها بخشیده است . ارد بزرگ



دیگران را هرآن طور که هستند بپذیر. دیل کارنگی



کورتر از آنانی که نمی خواهند ببینند. آنونیموس



بزرگترین اشتباه و چاله زندگی یک زیاده خواه  ، در  آنست که پیش از کسب آمادگی لازم  پشت میز مدیریت بنشیند . ارد بزرگ



در این جهان نیاز به دوست داشتن و ستایش شدن بیش از نیاز به نان است. مادر ترزا



سرزمینی که جوانانش دارای افکاری صوفیانه هستند ، بزودی بردگی را نیز تجربه می کنند . ارد بزرگ



من مهمتر از گرفتاری های خود هستم. ژوزه فور



به آرزوهایی خویش ایمان بیاورید و آنگونه نسبت به آنها باندیشید که گویی بزودی رخ می دهند . ارد بزرگ



هرگز وقتت راباکسی که حاضر نیست وقتش را باتو بگذراند ، نگذران. مارکز



انسان بیش از آنکه بتواند بگوید ، باید ببیند. تورو



برای رسیدن به کامیابی نباید از شکست های پیشین خیلی ساده بگذرید ، شناخت موشکافانه آنها ، پیشرفت شما را در پی خواهد داشت . ارد بزرگ



اگر پیوسته بگوئید اتفاقات بدی خواهد افتاد ، شانس پیشگو شدن را پیدا می کنید. سینکو



اگر یاد بگیرید که به مشکلات بخندید، همیشه چیزی برای خندیدن دارید. کارول



کسی که عاشق خود و سرنوشت خویش نیست هیچ کاری از او بعید نیست . ارد بزرگ



مال و مکنتی ندارم ، تنها سرمایه من روح شاد من است. هنری میلر



آنچه مردم رادانشمند می کند،مطالبی نیست که می خوانندبلکه چیزهایی است که یاد می گیرند. فرانسیس بیکن



با گذشت ، شما چیزی را از دست نمی دهید بلکه بدست می آورید . ارد بزرگ



آنکه می تواند ، انجام می دهد،آنکه نمی تواند انتقاد می کند. برنادشاو



مدیری که تنها به سود می اندیشد، مانند تنیس بازی است که به جای توپ ، چشم بر تابلو امتیازها دوخته است. ایچک آدیزس



یک زندگی مطالعه نشده ،ارزش زیستن ندارد . سقراط



همیشه بین خود و همسرت بازه ای را نگاهدار تا به خواری گرفتار نشوی . ارد بزرگ



کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند. گوته



بیش از حد لازم مهربان باش . جکسون بروان



آنهایی که آمادگی برای پاسخگویی به تجاوز دشمن را با گفتن این سخن که : " جنگ بد است و باید مهربان بود ، درگیری کار بدیست"  را رد می کنند ، ساده لوحانی هستند که خیلی زود در تنور دشمن خواهند سوخت . ارد بزرگ



افسوس که جوان نمی داند وپیر نمی تواند. محمد حجازی



چاپلوسی هم گوینده و هم شنونده رافاسد می کند. دیل کارنگی



شناور بودن خرد آدم در جهان احساس  به او میدان بروز و رشد هنر را داده است . ارد بزرگ



معنی حیات را درزیبائی و قدرت اراده باید جستجو کرد. ماکسیم گورکی



برای آنکه عمر طولانی باشد، باید آهسته زندگی کنیم. سیسرون



دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد . ارد بزرگ



شمشیری علیه مهربانی وجود ندارد. ضرب المثل ژاپنی



بزرگترین نابکاری آن است که بپنداریم برای آنکه برترین باشیم باید دست به ویرانگری چهره دیگران بزنیم . ارد بزرگ



رضایت وجدان تنها پس از انجام وظیفه است. اسمایلز



ارزش اخلاقی ، بسته به تعداد وظایفی است که انسان انجام می دهد. مترلینگ



ره آورد سفر در درون آدمی ،  به جز خرد و پیشرفت نیست . ارد بزرگ



عشق یعنی اراده به توسعه خود با دیگری در جهت ارتقای رشد دومی. اسکات پک



ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم می‌توانیم هدایت کنیم. اسکات پک



کسی داناست که می داند هیچ نمی داند. ضرب المثل فلسطینی



سعادت دیگران ، بخشی مهم از خوشبختی ماست. رنان



یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست . ارد بزرگ



با مردمان نیک معاشرت کن تا خودت هم یکی از آنان به شمار روی. ژرژ هربرت



آدمهای بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند . ارد بزرگ



آن زنده که کاری نکند ، مرده به از اوست . ضرب المثل ایرانی



با دلسوزی و احترام بیشتری نسبت به دیگران رفتار کنید . آنتونی رابینز



فرومایگان پس از پیروزی ، همآورد شکست خورده  خویش را به ریشخند می گیرند . ارد بزرگ



هنگامی که منتظرید دیگران هیجان را به زندگی شما بازگردانند ، برای تولید عشق و شور و نشاط به آنان وابسته می شوید و تماس خود را با منبع عشق درون خود از دست می دهید . باربارا دی آنجلیس



با تقوی و خوبی می توان سعادت آفرید. زنون



گاهی شالوده و ریشه شکست های بزرگ ، از اشتباهات بسیار ریز و کوچک سرچشمه می گیرد . ارد بزرگ



مرور زمان به خودی خود بسیاری از نگرانی ها را ازبین می برد. دیل کارنگی



اندیشه پروازگر است جایی فرودش آوریم که زیبایی خانه دارد . ارد بزرگ



امکانپذیر است که یک میلیون حقیقت را در مغز انباشت ولی هنوز بیسواد بود.آلک بورن



عصاره همه مهربانی ها را گرفتند و از آن مادر را ساختند. کریستوفر مارلو



آن گاه که ، زایش راهی نو را از درون خویش احساس کردی پای در راهی خواهی گذارد که پیشتر برای رسیدن بدان بسیار  تلاش نموده ایی . ارد بزرگ



انسان در همان لحظه که تصمیم می گیرد آزاد باشد ؛ آزاد است. ولتر



مردی که لبخند به صورت ندارد نباید دکان باز کند. ضرب المثل چینی



سخن بدون پشتوانه ، یعنی گزاف گویی . ارد بزرگ



وظیفه چیزی است که از دیگران انتظار انجامش را داریم.اسکاروایلد



با بدیهای دیگران دل خویش را به سیاهی نیالاییم ، همواره ساز سادگیمان کوک باشد و نگاهمان امیدوار. ارد بزرگ



اندیشه کنید زیرا اندیشه کردن مایه زنده دل بودن مردم است. ناپلئون



تعلل و عقب انداختن کارها، یکی از شایع ترین راههای فرار از رنج است. آنتونی رابینز



رسانه تنها می تواند پژواک ندای مردم باشد نه اینکه به مردم بگوید شما چه بگویید که خوشایند ما باشد . ارد بزرگ



هر چه بیشتر عشق بورزید دیگران نیز مجوز آن را خواهند یافت تا عشق بیشتری به شما و نیز دیگران بورزند . باربارا دی آنجلیس



دل کیهان را اگر بگشاییم این سخن را خواهیم شنید " هر کنشی واکنشی را در پی دارد " پس بر این باور باشید ! همه کردار ما چه خوب و چه زشت ، بی بازگشت نخواهد بود . ارد بزرگ



از آهسته رفتن نترس ، از بی حرکت ایستادن بترس . مثل چینی



دوست مثل پول ، بدست آوردنش از نگه داشتنش آسان تر است. باتلر



کژی و ناراستی ، شکاف و رخنه گاه اندیشه اهریمن خواهد شد . ارد بزرگ



خنده کوتاهترین فاصله بین دو نفر است . ویکتور هوگو



دوستان را در خلوت توبیخ کن و در ملاءعام تحسین . اسکاروایلد



تنهایی برای جوان ارزشمند ، و برای پیر آزار دهنده است . ارد بزرگ



خود را در حالت تسلط بر حوادث ببینید، بشنوید، و احساس کنید. تا اینکه احساسی از اعتماد بصورت شرطی در شما بوجود آید و یقین کنید که با اعتماد به نفس و قدرت می توانید با هر اتفاقی مقابله کنید. آنتونی رابینز



تمامی روابط شما از عشق خواهد درخشید . باربارا دی آنجلیس



خویشتن و مردم را هنگامی می شناسی ، که تنها شوی . ارد بزرگ



تکرار مادر مهارت هاست . دیل کارنگی



به زبانت اجازه نده قبل از اندیشه ات به راه افتد. ناپلئون



تنها تنهایی کارآمد است که همراه باشد با پژوهیدن و کاویدن در خرد و دانش . ارد بزرگ



تنها موسیقی مرا به شناسائی خداوند راهنمائی کرد. دوموسویه



بهترین انسان کسی است که در حق همه نیکی کند . کنفوسیوس



کار ، بهترین تسکین دهنده ، افکار پریشان ، و غم است . ارد بزرگ



وظیفه ای را که از همه به شما نزدیک تر است انجام دهید. گوته



حاصل من از فضل فقط این شدکه بر جهل خود دانا شوم. بقراط



جایی که شمشیر است آرامش نیست .  ارد بزرگ



آن کس که ارده و استقامت دارد، روی شکست نمی بیند. مترلینگ



بهترین وسیله برای جلب محبت دیگران ، نیکی در باره آنها ست. روسو


ماخذ : http://good-word.blogfa.com/post-16.aspx




قبله ی دانائی سروده ای زیبا از آقای عاکف


قبله ی دانائی سروده ای زیبا ا ز: آ قای عاکف

معرفی آقای عاکف از زبان خود ایشان:
دوشنبه 6 تير1345
کشور:هلند

شهر:Rotterdam

زاده ی خاک شمالم من
اگردر جنوب نفس فقر سکونت دارم
و از این ماه که در جام من انداخته اند
سخنی بیشتر از بغض و تنفر دارم...

...پای تاول زده ی کودک مینابی را

هنر ِ تجربه از سوی خدا نشماریم...


قبله ی دانائی

کودکان فقر , درنگاهش

تاب بازی می کنند

اما دلش


به افزایش جهانی قیمت نفت

خوش است!


اگر چه از عید سال پیش


پاهایش کفش نویی را


تجربه نکرده بود

اما دستانش


برق انداز کفشهای دیگران بود..

بدنبال سهم برابر

از برابری نبود

دستان شکرگزارشهر

چند کتابی را ورق نمی زنند

اما در آرزوهای سپیدش

سنگِ سیاه می درخشد

راستی

قبله ی دانایی کجاست؟!

شاعر: عاکف-م
سایت شعر نو:

در خلاء ذات هستی سروده ی اقای نیما اسماعیل پور




معرفی اقای: نیما اسماعیل پور


از زبان خود ایشان:


تاريخ تولد:
دوشنبه 6 بهمن 1359
کشور: ايران
شهر : رشت

روحی گرفتار که پرواز می آموزم

زبان بسته ای که در صدای راز می سوزم

نقطه ای نور که به تاریکی وفادارم

در هوای مه آلود به کوچه های آسمان

پا می گذارم

خاکستری که عطش

دوباره سوختن دارم






در سایت شعرنو :




سروده ی زیبای آ قای نیما اسماعیل پور:



در خلاء ذات هستی



این کویر که می بینی کافر نیست



این عریانی حجابِ باد نیست



سراب ادعایِ حقیقتِ آب را دارد



این سازش که می بینی



سازشِ گُرده های خمیده با سه کُنجِ دیوارِ تنهائیست



وقتی به اندامِ هستی می نگرم



چه بیهوده فکر می کنم



به این همه هماهنگی



در پسِ بی ثباتی



به این همه تکاملِ تدریجی



در پسِ زوالِ معنایِ انسانیت



و هر پیامی رابا مُهرِ سکوت پیک می کنی



هر الهامِ ناقصی را تو کامل می کنی



در رویاهایم پرواز می کنم



به سوی تو



و آرامش می یابم



در خلاءِ ذاتِ تو



در کنارِ انرژیِ بی پایانِ تو



دیوانه وار می رقصم



روزی که به نبودِ تو فکر می کنم



ترسِ واقعی رابا تمامِ وجودم حس می کنم



آرزو دارم در تهی ترین خواب زندگی



تا اوجِ اعلی به سویت پَر زَنم



و در آغوشت



مردابی خُروشان شوم



تا با روحِ نا امیدم



شمن شوم



و به حدی نزدیکت شوم



که فاصلهء من با تو



به فرمِ به دنیا آمدنِ پروانه ای



از پیله ای لطیف و نازک



به دنیایی زیباتر باشد



و یا ظهورِ پرنده ای باش



مبه دنیایی به دور از



حصارآنجا که



آرامشِ مطلق،



هیجانِ آدمی



هوشیار و احساسات انسان



همراه با منطق باشد


شاعر
نیما اسماعیل پور

پژ وهش وبررسی افسردگی در زنان ایران

پژ وهش وبررسی افسردگی در زنان ایران


مجری : دکتر رابرت فرنام

همکار: محمود رضا عرب، مسعود محمدی

ناظر: دکتر مکارمی

کارفرما:اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی

تاریخ شروع طرح: 1/12/1379
تاریخ خاتمه طرح: تیرماه 1382

آگاهی از میزان شیوع اختلالات روانی اولین قدم در اقدام

برای طراحی برنامه های مناسب پیشگیرانه و نیازهای درمانی

در هر منطقه است
.


زنان به عنوان مهمترین عضو خانواده مطرح هستند.


بررسی و شناسایی

وضعیت بهداشت روانی در این گروه اولین قدم در بهبود

وضعیت بهداشت روانی جامعه،خانواده و افراد در طی سالهای

آینده خواهد بود.

در این مطالعه با روش نمونه گیری خوشه ای
از میان تمام مناطق شهری شیراز تعداد 854 زن مورد بررسی قرار گرفته و

مشخص شدکه 296 نفر از این افراد (6/34%) دارای
اختلالات روانی محسوب می شوند

که این گروه 8/64% را افراد متأهل تشکیل داده اند که اغلب آنان

در رده های سنی 30 تا 40 سال با فراوانی 1/38% قرار داشته اند.

شایع ترین مشاغل دارای مشکل روانیرا افراد خانه دار

تشکیل می دهند. هر چند افراد با مشاغل آزاد وافراد بیکار بیشتر

مشکل دارند.


لازم به ذکر است که میزان شیوع اختلالات روانی در پژوهش

ما در مقایسه با سایر کشورها وسایر پژوهشها در کشور ایران

بالاتر بوده است.

شایع ترین اختلالات در پژوهش ما به ترتیب افکار پارانوئیدی،

افسردگی، وسواس، حساسیت در روابط متقابل، اضطراب

، شکایت جسمانی، پرخاشگری، روان پریشی
و* فوبی (* انواع ترس ها واضطرابها ) بوده اند.

این یافته ها با پژوهشهای خارجی کمی تفاوت دارند،

از جمله این که افکار پارانوئیدی تقریباً در هیچ پژوهشی شایع ترین

یافته نبوده است.

سایر یافته های پژوهشی ما شامل نکات ذیل است:

* - تفاوت در شکل علائم در سنین مختلف، از جمله اینکه روان پریشی،

پرخاشگری و افکار پارانوئیدی در سنین زیر 20 سال و شیوع

بالاتر جسمی شدن در سنین 60 سال و بالاتر.

* - اغلب اختلالات مورد بررسی در افراد باسواد متوسط

(سطح ابتدایی تا دبیرستان) شیوع دارند به جز اضطراب،

پرخاشگری و روان پریشی که در فوق دیپلمها نسبتاً شایعتر است،

هر چند شایع ترین مشاغل دارای مشکل، مشاغل آزاد

و کشاورزان بوده اند، ولی پرخاشگری

در دانشجویان از تمام گروههای دیگر شایع تر است.

بررسی دیگری که در پژوهش اخیر انجام شد،

تعیین شایع ترین علائم و نادرترین علائم در هر

مقیاس بود
که نکات بسیار جالبی

برای کارشناسان روانی و روان پزشکان در بر دارد

، از جمله این که:

* - در مقیاس وسواس، رفتار تکراری نادرترین علامت است.

پس عدم وجود این علامت در زنان جامعه در طی بررسی روانی

بسیارمحتمل است و یکی از علائم کمک کننده مشکل

در تصمیم گیری است.

* - تفکرات پارانوئیدی نادرترین علامت در مقیاس

افکار پارانوئیدی می باشد.

در اختلال افسردگی، احساس غمگینی و زود گریه کردن

در رده 4 و 6 از نظر فراوانی قرار دارند در صورتی که

شایع ترین علامت احساس تنهائی و کاهش انرژی است.

در انتها باید گفت که نتیجه تحقیق حاضر نشان داد که فقط

حدود 10% از افرادی که باید به روانپزشک و روان شناس

مراجعه کنندبه این عمل مبادرت کرده اند و مسلماً نیاز به

آموزش هر چه بیشتر جهت حساس سازی برای جامعه حس می شود.

منبع: سایت یوسف قاسمی دانشجوی کارشناسی ارشد روانسنجی

http://psychic.blogfa.com


زندگي به تناسب شهامت آدمي گسترش يا فروکش مي‌يابد.
آنين نين


زندگي از بودن شروع مي شود و تا شدن ادامه مي يابد . ارد بزرگ



زندگي انسان مانند شبنمي است که از برگ گلي مي لغزد و فرو مي چکد. بودا

زندگی یه اتفاق ساده نیست!!

ترجمه متن درون عکس( انگیسی /فارسی):
وقت خود را تلف مکن
با سخن گفتن از اینکه چگونه بهترین روح
را می توان داشت ! یا چگونه باید بود.
تنها وفقط به فقط:
خودت باش!


نام: فرزانه شيدا(ف.شیدا) ارسال در دوشنبه 6 مهر 1388 - 13:59
((زندگی یه اتفاق ساده نیست**))!!!ــــــ:
زندگی یه اتفاق ساده نیست
زندگی قصه ی بودن وتلاش
زندگی حقیقت یه بودنه
آدماجون میکنن حتی براش
زندگی یه اتفاق ساده نیست
یکی شاده یکی دیگه غمگینه
همه کس از ته جاده بی خبر
هیچکسی اخرشو نمی بینه!
شایدم زندگی یک بازی باشه
واسه سرگرمی قلب ادما
واسه گیج خوردن ذهن هر بشر
توی راهی که میره به انتها
شایدم صحنه ای از غصه وغم
واسه دلهای پراز محبته
یا شاید یه انتقام راستکی
واسه غم دادن ورنج و حسرته
هرچی هست زندگی اما ساده نیست
زندگی خودش (محبت خداست*)
اما راه هرکسی یه راهیه
انتخاب ادماش ! ازهم جداست!
فرزانه شیدابداهه همین حالا
شعرى که من همين الان در سایت شعرنوسرودم
شعرنو
مجموعه ی آثار شاعران معاصر وشاعران جوان
ادبیات ایران شعر فارسی

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

"کشفی تازه"

"..فرا خواندی مرا
تا کشف کنم تو را
و من،قاره به قاره پیمودمت
برای کشف سرزمین های ِتازه..

در کنارتو
خود را بر فراز اِورست می یابم!
سر را که به سینه ات می سپارم
یاد صدف ِبزرگی می افتم
که در کودکی،در آن
صدای ِ اقیانوس را می شنیدم
گرمی ِتنت
معمای ِکشف آتش را
بازگو می کند..

دل خوش مکن
بر این همه تعریف!
و از یاد مبر هرگز
تو و همه ی ِمردان دگر
زاده ی ِزنی هستید چون من
و زن،زایشگر ِتمدنهاست
خالق ِمرزها و کشورهاست
و پشت ِهر مرد ِبزرگی،زنی ست..

بگذریم از این همه!
کشف تازه ام را که تویی
-مردی از جنس ِدیگر را-
به ثبت می رسانم
در طومار عشق
و.."
کلمات آخر نامه ات
خیس و ناخواناست
فکر می کنم
بغضْ،گلوی ِچشمانم را گرفته!

سروده ای بسیار زیبا از آقای : توکل مشکوه {مشکات} سایت شعرنو


سروده ای بسیار زیبا از آقای : توکل مشکوه {مشکات} سایت شعرنو

معرفي توکل مشکوه {مشکات}

از زبان خود او:
تاريخ تولد:
پنجشنبه 14 شهريور 1347
کشور: ايران
شهر: شیراز

آنچه در من جاریست
بغض دیروز من !

اندیشه فردای من است

نا امیدی مرگ است

« باز امید به اوست»!

« هر چه داریم از اوست»!



در سایت: « شعرنو » :



::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::


** * « کاش می شد لحظه را تکرار کرد » * **


کاش می شد لحظه را تکرار کرد



کاش می شد عشق را انکار کرد



کاش می شد با همه دل واپسی



حرف های مانده را اظهار کرد



کاش می شد بار دیگر بخت را



با نـــوای آشـــنا بیدار کرد



کاش می شد مهر لبها می شکست



روزه را با یک غزل افطار کرد



کاش می شد جای رنج و دردها



سینه را از آرزو سرشار کرد



کاش میشد از برای ماندنت



بار دیگر بیش از این اصرار کرد



کاش میشد با همه دیوانگی



عاقبت مشکوة را هشیار کرد







فصل اول غفلت ( برای همه ) شاعر: ایمان رضائی




ای مردم
ای مردم نام وطن را فریاد کنید
شهیدان راه آزادی را یاد کنید
بنای ابراهیم دلست آباد کنید
کعبه اینجاست دل مردمان شاد کنید
رسم ایران باستان ز نو بنیاد کنید
درفش کیانی را ز نو مراد کنید . سال ۱۳۷۹
توحید ۲۰۹
صخره های بزرگ شمال پایتخت
عمقی سیاه
سرخ و سیاه می شود
اینجا چراغی دارد که هرگز سبز نمی شود
کسی در پستوی کوه داد می زند
سیب می افتد
بر سر مار
لخته های خون در شکم
جدایی ناخن از گوشت
گوش از شنوایی ساقط می شود
جریان سیال صدا
به سنگ بر می خورد
باز تاب می شود
و ایزدان قربانی دیگر می خواهند . ۲۲/۷/۱۳۷۹
پرنده آزادی
پرنده ایی که فریاد می زد
از عمق حنجره و از نگاه پنجره
داد می کرد
منادی پرواز بود
برای نور
آتشی که از حنجره
نه از درون بر می خواست
ابری سیاه بر فرق آزادی
چمپاتمه زده بود
و اینک پرنده خیس می شود
پرنده افتاد
در مردابی که
بوی تعفن انحصار طلب را می داد
پرنده رهایی بود
دیوار چین جلو دارش نیست
بر فراز بام پرشیا
فرودی زیبا
صیاد دموکراسی
پرنده ما در قفس
شکنجه ایی جان کاه
عالم همه داد کردند
آزادی او را فریاد کردند
پرنده شجاع
سیزده سال باید سکوت کند
و آواز سر ندهد
پرنده باز می خواهد
نام آزادی را فریاد کند
او اگر زمانی از قفس
بال بسوی حرف بگشاید
کوچی دوباره و دائمی خواهد کرد
و فریادی رسا خواهد کشید . سال ۱۳۷۹
جنگل
دلی در دامن دریایی دودمانم دارم
سخافت سَر ساهی سَر ساحل سامانم دارم
ای کشتی زمانم
تو به ایست من ایمانم
در این برکه خاموش قَلَم
چه جای بر افراشتن عَلَم
لنگ لنگان لنگر انداز این پیمانم
داعی درویش دور اندیش این دامانم
صدف بر کنار ساحل آبرو دارد
حتی قایق جدا از باد هم پارو دارد
این سیاهی چیست عوام بر سر و رو دارد
سرو هم شده ابرو خمیده
شیر به سوراخی خزیده
دشت سکونتم سیاه تاریک
کوچه های مهرش تنگ و باریک
به امید یومی که نور در جنگل بتابد
سر آرامشم بر روی بالین بخوابد ۱۷/۹/۱۳۷۹
آینه
آن شب عبوس و تلخ
عریانی آینه
و قرص کامل بود
هجوم سطر ستبر و سیاه
به اندیشه ویرایش آن
به هر گوشه ارغوانی رویید
قطره بود و دریا می جویید
آینه
به جرم
انعکاس تصویر زنگار
به حکم شرعی
می میرد
همه جا خاموش
گویی که بی صدا می شکند
هزار تکه های عریان و به خون غلتیده
یکی بود و هزار شد . ۴/۱۰/۱۳۷۹
هبوط سیب
تنها سیب روی درخت
درخت بوتیمار نشین
هبوط سیب
از دار به دار می افتد
بر ورطه خاک
وصال خاک و سیب
وصول مار پیسه
هلاهل
تریاق بی اثر
عصمت حوا شکست
وصمت مار فزون
غم خورک
تشنه تر از دیروز
پرید
هرگز هرگز
با هزار نرفت
های های
هایا های ۱۱/۱۰/۱۳۷۹
قیام
آی مردم
بر خیزید
شر بریزید
خواب کهف سر آمد
مکر از فیدلفیا بر آمد
از آب حیوان بنوشید
رخت قیام بپوشید
بر دشمن بخروشید
از برای میهن بکوشید
باشد اصل این سرود
بر شما درود ۱۱/۱۰/۱۳۷۹
حرفم اینست
حرفم اينست
زمين
زمان
دامان
پيمان
چركين است
حرفم اينست
جسم عفونت زده زمين
نابود بايد شود
حرفم اينست
نقطه سياه پرشيا
نقطه فال نابودي زمين است
حرف من حرف زمان است
حرف من از آغاز مي آيد
حرف من افسانه نيست
درد و فسانه نيست
گرچه عنقا مي پراند
حرف من اينست
جسم بي روح زمين
دفن بايد شود
سلسله ابيات زمان
محو از پند بي جاي واعظان
سوخته دلان رنج كشيده را به كنجي كشانده
سيه دلان را بر گنجي نشانده
بيزارم از اين مردم دورو
زشت كردار و بد خو
بيزارم از اين
زمين
زمان
دامان
پيمان
كه آلوده است
بيزارم از روز كلك
روشنايي جهد
نفرت از هر چه سپيدي
آه از اين كتمان
من از شر كردار و روشنايي روز به سياهي شب پناه برده ام
اي شب كه در سياهيت پناهي است براي بي پناهان
تو پناهم ده
وصلت خوش من با مرگ
هم آغوشي با خاك
در بسترزيرين زمين
آه آنجا هم راحتم نمي گذارند
در اين پهنه سرزمين
آرامش مطلق يعني مرگ
تقلا مكن از مردن كه كشتي نجات توست
بشريت آلوده به تخم نفاق
كه از درخت سياه واعظان پراكنده مي شود
خلق نفرين شده ايي از زمان است
كين از اين موعظه گران بد طينت
عقده از تخم چركينشان
چه خوش كيشم من
كه سراپا زخم و ريشم من
بيزارم از اين
زمين
زمان
دامان
پيمان
من از تخم چركين زمين بيزارم ۱۷/۱۲/۱۳۷۹
دستان پنهاني
حتي
به دستانم
كه بالاي پلكهايم
را مي خارند شك دارم
شايد كه
دستان پنهاني ديگري در كار باشد ۲۳/۹/۱۳۷۹
ايران من
همه ايران خاك من است
وصله دل پاك من است
هر نقطه از اين ، تيري خورد
اين نقطه دل چاك من است . ۴/۱۰/۱۳۷۹
قفس
هوا چركين
ظلم تمكين
پنجره بسته
حنجره خسته
حبس نفس
كبوتر در قفس ۱۱/۱۰/۱۳۷۹
كعبه دل
به دور كعبه چرا طواف كنيد كه دستهاي ابراهيم بنا كرد
به دور كعبه دل طواف كنيد كه خداي ابراهيم بنا كرد
اگر كعبه دل بنا كنيد ،
همه ايران را منا كنيد . ۲۲/۱۰/۱۳۷۹
پرچم ايران
اي پرچم سه رنگ ، اي صلابت ايران ما
در پناه سبزيت ، خفته اند دليران ما
از روشنايي و تلالو رنگ سپيدت
داستانها به زنجيرها گفته اند اسيران ما
ما رنگ سرخت را سرمه چشمانمان كنيم
رنگ سرخت اجين شده با خون شهيدان ما ۲۲/۱۰/۱۳۷۹
سياست
اُردك هم سياست مي خواند
با آن پرهاي چربش
كه آب رستاخيز را هم جذب نمي كرد. ۱۱/۱۲/۱۳۷۸

فصل سوم زندگی /شاعر: ایمان رضائی


فصل سوم زندگی - برای تو - سروده های ایمان رضایی


در گردا گرد گرداب وجود
در آن سوی کوه ها
بالاتر از سطح دریاها
در گوشه قلب آدمی
غم ، اندوه و شادی
در آن سوی قلب آدمی
کمی جلوتر به چشم می آید
دریا ، رود ، باتلاق ، مرداب و گرداب
شعله آتش ، کمی از دل
کمی هم از زنگار وجود
در اعماق مرداب ، در ژرفای گرداب
اسیرم ، از خون دل سیرم
من می میرم ، غرق شدم در این گرداب
هولناک است ، سطحش نمناک است
چاره چیست . باید ساخت و سوخت
پس تحمل می کنم
۱/۲/۷۶

هوا ، آفتاب ، گرمی
دردی نیست
غمی نیست
می نشینم کنار رودخانه حیاطمان
چه صاف و گواراست
کوه از دور پیداست
جنگل چه زیباست
سرما بر باد هواست
این همه هیاهو از هوا ، آفتاب و گرمی
چه خوب است نشستن در زیر سایه
پاکی وجود ، در هنگام سجود
دل به پرواز در آید به اوج رسد
به اوج هوا ، به اعماق گرمی
و در کنار آفتاب لطیف یا خشن
این همه پرواز
خسته شدم
پس بر روی سیاره دل می نشینم
۲/۲/۷۶
داد از باران
باد به رقصیدن در آمد
و ابر به گریستن
طوفان اینک عقده دل خالی می کند
تمام هستیش را بر روی دل خالی می کند
گاهی مشتش را بر روی پهنه سبز شالی می کوبد
یا اینکه بر روی وسعت زیبای قالی می کوبد
که مادر برای خشک کردن آویزان کرده بود
یا بر روی ساعت لب پنجره باز می کوبد
که پدر برای سحر خیزیش میزان کرده بود
خیس شدم از این همه طوفان و باران
در بستر بیماری افتادم
داد از این همه باران
طوفان یاد بگیر از ماه
که با ما سر روشنی دارد
نه مثل تو که با ما سر دشمنی دارد
/۷۶

شب ، تاریکی ، ترس
یک شب
چند جمله
دنبال اینها جریان آب جوب
هوای سرد
آسمانی پر ستاره
صدای هماهنگ قورباقه ها
زمینی شخم شده
پر از آب
مثل دریا ، امواجی بر روی آب
مثل دریا ، ساده و بی ریا
سرزمینی ساکت
بدون دقدقه های روز
شبی مهتابی و زیبا
در زیر نور مهتاب می شد نوشت
چند دوست درپی آبیاری زمین
به هم رسیدیم ، انگار خیلی از هم دور بودیم
درد و دل کردیم ، با هم گپی زدیم
خلاصه تا نیمه های شب خوش گذشت
این شب آرام به آدم درس دوست داشتن می دهد
پس یاد می گیرم دوست داشتن را
۸/۲/۷۶

یک دنیا بهانه برای دیدن تو
از پرتو نگاه تو
شالیزارهای خوب ما
پر بهانه آب می شود
جلوی اقامتگاه تو
رد پای چکمه های عاشق من است
به بهانه آبیاری شالیزار خوب
یک دنیا بهانه
برای دیدن تو
از سوی شالیزار ، چکمه ها و من .
۷/۱/۷۸

هر روز با فریاد من
هر روز با فریاد من گلوی غم خراش بر می دارد
حنجره درد پاره پاره می شود
هر روز با فریاد من
دشت کنار خانه مان پر از کلمات استوار رنج می شود
و غم بر شاخه بلند درخت توت قدیمی حیاطمان آشیان می کند
گیاهی تازه از جنس آه سر از خاک بیرون می آورد .
و امیدی دیگر در دخمه قلب من می میرد .
رودخانه کنار حیاطمان که محل انزوا ، تنهایی و خلوتگاه من است
آب پاکش واژه آلود از غم می شود
هر روز با فریاد من بال مرغ آرزو می شکند
پرستوی امید از قلب من کوچ می کشد
زوارها و زائران حرم دلم رخت بر می بندند
در اقبالم رخنه ایی تازه می آفتد
هر روز با فریاد من شاخسار درختمان پر غبا
ر
حروف غم می شود
نهال باغمان میوه ایی تازه از غم می دهد
تشویقی برای پیروزی اندوه بر شادی می شود
هر چه فریاد من رساتر می شود
دستم به امید کوتاه تر می شود
هر روز با فریاد من ریشه های امید
در دلم سست و بی بنیه می شوند
سیمای امید تَرک می گیرد
از بالا سرنگون و واژگون می شود
سقوط می کند .
ریشه های امید در دلم می پوسند و
نهال امید خشک می شود
شکوفه و گل آن پژمرده می شود و بعد می افتد
هر روز با فریاد من نژند لبخند تازه می زند
هر روز دلم کارش را با فریاد من آغاز می کند
تنها واژه های شادی موجود را در فروشگاه نژند حراج کردم
و به هیچ و پوچ فروختم و با آن خانه غم را خریدم
هر روز با فریاد من
وجودم هزاران بار مرگ را آرزو می کند
وقتی که فریاد می کشم
زلزله ابتدایی می شود
ای غم جدایی نمی شود
وقتی که قلب درد دارد
از این عالم دل سرد دارد
وقتی که روز می آد
غم و سوز می آد
شب تَبِ لَب
این دلم مگر چه داره
که مثل یک ابر می باره
۵/۱۲/۷۷
اروپا در خواب
من اروپا را در خواب دیدم
دانوب را در آن تب و تاب دیدم
ولگا را دیدم که روشن بود
راین را دیدم که به بی انتها می رفت
و آلپ را که با رویا های من بازی می کرد
من در آن رویا با ژرمن دوست شدم
و بوی خوش مسیح را به مشامم سپردم
/۷۸

من دیدم
من ظلمت را دیدم که در تاریکی می رفت
سینه شب را با بی رحمی می شکافت
و از ترس من برای خودش رویا می بافت
من مرگ را دیدم که به بقیع می رفت
هر آنکس که سستی می کرد
مرگ با او دوستی می کرد
من غم را دیدم که در خانه فقر را می زد
چون شهنه در کوی و بازار شد
شهنه آن غم مردم آزار شد
من سیل اشک را دیدم
که بر یتیمان می خروشید
با آنان تندی می کرد و بر چشمانشان می جوشید
و برای دل شکستن می کوشید .
/۷۸

آرامش

چهره آتش و دود
باید مکر و فریب را زدود
صدای مهیب طوفان
آه !؟
صدای آرامش نی چوپان
در سینه آتش هم آرامشی هست
پرستو را باید شمرد
تا در کوچ کسی نمرد
باید دور مرگ حصار کشید
تا به دیگران سرایت نکند
۱۰/۱۲/۷۸
افکار من

داشتم افکارم را سنباده می زدم
که ناگهان تنگ رویایم افتاد و شکست
سلول خاکستری ذهنم ترک مویی برداشته
و آزمندی آمد و سر اندیشه ام را سنگ زد و شکست
موریانه های حریص تمام محتوای مخم را جویدند
مورچه های طماع اعصابم را تخلیه کردند
پشه موزی درک مرا نیش زد
پرنده مزاحم به سیاستم نوک می زند
حشره ایی بر اسرارم رسوخ کرد
آن زالو تمام حسم را مکید
و کسی تمام جنس دلم را پاره پاره کرد
و موجودی آمد و تمام تار و پودم را درید
۳۰/۳/۷۹
قانون

بزک های تند
اما نا مانوس
ربایش دل
فرو ریختن احساس
و قانون دوز و کلک
بیدب در گرداب
نیلوفری در مرداب
و حشره ی زیبا در سرداب .
/۷۸
آرامش ۲

در این پاییز سرد زندگی
من درو می کنم آخرین نا امیدیها را
و برداشت می کنم آخرین غم ها را
من به پاس شب می نشینم
تا از آرامش آن چیزی بچینم
حتی
ابرها با آن دوری راه
حتی برای سرنوشت من
گریه می کنند
اشک می ریزند !
و دلشان برای من می سوزد .
/۷۹

حالا
مسیر پر تراکم ابر
غفلت سایه
نگاه خشن آفتاب
حالاست که مادر باید ایثار کند
۲/۴/۷۹

گناه و دروغ
دروغ وصله گناه
گناه چیست ؟
گناه و دروغ
آمیزشی بی اصالت .
/۷۹

بی تو
بی تو هرگز
با تو تا کفایت عمر
فقر بر می کند
بنیاد عشق را
عاشق همه است
و همه معشوق
رسولان مرگ
رسولان مرگ
می آیند
و چشمانت را
به هدیه می گیرند
و ... هرگز هرگز پس نمی دهند بهار
/۸۳

ای مرگ
ای مرگ طبیب دردم باش
گلشن این باغ سردم باش
بیا مرا ببر از این روزگار
هدایت گر این رَهم باش ای آموزگار
عبور از درد
کوله باری از غم
توشه ایی فراوان از اندوه
گشتی در مصیبت
سیری در ناله
کنکاشی در آه
عبوری نا ممکن از درد .
در آن سوی قلب خفته
باد زوزه می کشد
گرگ همخوانی می کند
سگ پارس کنان تکرار می کند
صداها در هم آمیخته
از ترکیب صداها
آهنگ وحشتناکی به دست می آید
ترس وحشت به دنبال آن انگیزه
در انسان نمایان می شود
صدای نی یک چوپان مهربان
تمام این صداها را در هم می شکند
چه خوب شاد مهربان عزیز
به آدم درس زیستن و توانستن می دهد
پس می توانم
سعی می کنم
۱/۲/۷۶

و حالا
زیر چشمی های تر
ترمز های ناگهانی افت
و حالاست که زندگی
بی معنا می شود
آبان/۷۸
ماهی

آزاد و شادم مثل یک ماهی
دور از طغیان مثل حوض آبی
قانون مرگ
قانون مرگ
جاذبه خاک
سنت خوابیدن
احترام سکوت
زجر عرف
و سطح نمناک
دنیای مهر
دلم می خواهد
که دنیای مهر
به قدری گرم شود
که از شدت گرمایش
به سایه قولی پناه ببرم .
۷/۱/۷۸
مربع

به وَتر بسنده نمی کنم
با تلاش به قطر خواهم رسید
با مربع
یک متوازی الاضلاع تشکیل می دهم
و در هر ضلعش مهر خواهم کاشت .
و ...
و چشمان گرسنه ات
تمام عابران
با چترهای رنگی را
با اشتهای تمام می بلعد .
۲۱/۹/۸۴

2 -3- زبان نو و ساختارشكني در شعر ( جرّاحي و عمل )به قلم: آ قای ابوالفضل دادا

2 -3- زبان نو و ساختارشكني در شعر ( جرّاحي و عمل )به قلم:
آ قای ابوالفضل دادا

:: بخش: دو م 2 و سوم3 ::
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
معرفي ایشان :از زبان خود او:
متولد: دوشنبه 2 بهمن 1346
- کشور ایران
- عاشقی سرمست

از وب سایت شعر نو

سایت مقالات ادبی متعلق به ایشان:


**::::::::::::::::::::::::**

شعر نو در ادبيات جهان شديدا ً سير صعودي داشته و به نحو چشمگيري

رو به توسعه و ديگرگوني مي باشد .


اين انقلاب ادبي در زبانهاي مختلف دنيا بويژه در زبان فارسي


هيچگونه جاي تعجّب ندارد

و كاملا ً طبيعي به نظر مي آيد. براي اينكه لحظه به لحظه مغزها روشن ،


تفكرات عميق و استعدادهاي عالي در سايه ي دنيايي


از تكنولوژي و فن آوري اطلاعات

به عرصه ي شكوفائي و ظهور مي رسند.


به مرور كه استعدادها بروز مي كنند طبيعتا ً سؤالاتي ني


ز در اذهان نودوستان پديد مي آيد


كه جوابي پيشرفته تر از آنچه كه در گذشته بود مي طلبند


. گاهي وقتها جوشش احساسات ، سئوال و جوابها و تبادل افكار


آنقدر ماورائي مي گردند كه نزديك مي شود

معمّاي پوشِده ي خلقت جهان كشف و پرده از روي بسياري از

رازهاي نهان برداشته شود.


عالم شعر عالم عجيبي است و اينك روشني اين عالم علي الخصوص

در شعر نو متجلّي تر مي گردد.



منظورم از شعر نو ( شعر امروزي ) در اين مقوله ،


نه فقط شعر سپيد و آزاد بلكه


همه نوع شعر در قالب هاي مختلف از جمله مثنوي


، قصيده ، غزل ، رباعي ، دوبيتي ،


انواع ترانه ها و طرح ها و ساير قالب و چهارچوبهايي است


كه به نوعي حرف تازه دارند


و از تشبيهات و تركيبات و زيبايي هاي خاصي


در سليقه هاي متنوّع امروزي برخوردار مي باشند


و تصويرهاي غير تكراري عبارتها و طعم لحن و مضمونشان نسبت به



شيريني هاي ديروزي كمي تا قسمتي يا حتّي به تمامي معنا


، متفاوت گشته است.



به عنوان مثال: ديروز ( گريه ) مختصّ چشم و دل بود



اما امروز مي بينيم كه ( لب ) هم گريه مي كند ، دست هم گريه مي كند


و حتّي احساس هم كه وجود تجسّمي ندارد به ديده ي خيال


خون گريه مي كند.


و همينطور احتمال دارد فردا همه ي قوا


بدون استثنا و كلّ اعضاي روح و جوارح چنان سرور


و اميد بيافرينند كه يك دنيا از ماوراي سكوت و به ظاهر خاموش ،


لذّت ببارند و صفايي جاري بكنند. هنوز تازه به اين ميرسند


كه خدا هم به بعضي از بندگانش عاشق مي شود و ارادت


بين عاشق و معشوق و مريد و مراد متقابل است .


ديروز تشنگي مختصّ بر آب بود ، امروز مختصّ همه چِیز.


ديروز تشنگي مختصّ لب و دل و سينه و جگر بود ولي امروز مي بينيم


( پا ) هم عطش مي شود ، فردا شايد عطش خودش عطش پا و بازو

گردد و زلف يار از همه ي اعضاء عطش تر


به شانه هاي ابريشمين پنجه ي ناز .



بنابراين اكنون زمان چنين اقتضاء مي كند كه ريشه را در گذشته و حال


پاس داريم بپريم بالا ( آينده ).


شاخه هاي عنوان ِ مطلب جاري ، بسيار گسترده و جهانگير است


و ما اينجا هم جرّاحي مي كنيم


و هم عمل مي كنيم.البتّه در خصوص مواردي چون


تشبيهات و استعاره ها و تصاوير تازه ي عبارات و ...



در ادامه ي بحث ِ جاري بطور زلال ، تشريح عميقي خواهم داشت.
اجازه بفرماييد نرم نرمك به داخل موضوع وارد گشته
و از نزديك به بررسي موشكافانه بپردازيم.


در ميان شاعران نوسرا سه نوع شخصيّت وجود دارد:

الف - شاعران حال نگر
ب – شاعران آينده نگر
ج – شاعران حال و آينده نگر

_ اينك بطور جداگانه نسبت به تشريح مفصّل


هركدام از موارد بالا مي پردازم ...

3- زبان نو و ساختار شكني در شعر ( جرّاحي و عمل )


الف _ شاعر حال نگر چه كسي است ؟

شاعر حال نگر آن كسي است كه تلاش دارد فقط مخاطب هاي فعلي خود


در زمان حاضر را نگهدارد و براي هر نوع زباني كه دوستدار و طرفدار زيادي


داشته باشد ، جايگاهي باز بكند و كمابيش نسبت


به ربايش و افزايش آنها سعي نمايد.


اين گروه از شخصيّت هاي شاعران ، اكثرا ً به ريشه يا مغز و جنس واژه ها

چندان عنايتي نداشته و بيشترين دغدغه ي شان رساندن پيام

يا احساس مورد نظرشان به نحو ممكن و بر آورده كردن نياز

ضروري موقعيّت حاضر است.

شاعران حال نگر معمولا ً بسيار محبوب مردم زمانشان مي گردند

و به دليل اينكه نياز اكثريّت جامعه را در نظر مي گيرند احساسشان

پرمخاطب و پرفايده به نظر مي آيد. اين شخصيّت ها

كه بيشتر بر حال توجّه مي كنند ،

دوست دارند كه سريعا ً وارد عرصه ي فعاليّت شوند

تا به طريقي مطرح گشته ،خواسته هاي جامعه ي زمان خود را
برآورده سازند .

اغلب اينان در خصوص ترانه و عاشقانه ها ، طنز و حماسه فعاليت دارند.

البته در بين اينها شخصيّت هاي محدودي هم

هستند كه در راستاي نوگرايي

، لجام احساس و حرمت واژ ه ها را نگا ه ميدارند

تا از دچار شدن به علّت هاي مزمن ادبي بپرهيزند.

براي هيچ شاعري مرز و محدوديت تعريف نشده است .

بويژه اينكه نمي توان انتظار تعصّب گرايي از اين گروه

از شاعران داشت.


شايد در بين اينها شخصيّتي باشد كه بفرمايد:

« من مي خواهم در ( حال ) بمانم و به كسي هم مربوط نيست

، لذت ِ ( حال ) براي شخص خودم خيلي مهم است ،

براي اينكه آزادم و دلم مي خواهد چند صباحي

در هواهاي مجازي شهوت انگيز كيف بكنم

و يا غوطه ور در درد و غم امروز ي كه مرا فرا گرفته است

جان بدهم و در آتشي كه از عمق روزگارم مي خيزيد بسوزم

و چون عود به هوا بپرم و اثرم را در

آينده بستايند يا نه ، برايم اصلا ً مهمّ نيست ! ».

:: اين گروه از شاعران دو نوع هستند :


نوعي بطور كلي خودشان را از سياست به كنار كشيده ان

د و نوعي ديگر بطور تمام وارد سياست شده اند و هرچه به نفع فكرت

مورد نظرشان باشد به قلم مي رانند.


آنهايي كه از سياست بركنار هستند ، بيشتر عاشقانه مي نويسند
و قليلي هم به مذهب و طنز هاي شيرين ادبي مي پردازند...

ادامــه دارد....

********************

ماخذ : از وب سایت شعر نو
http://www.shereno.com/index.php

سایت مقالات ادبی متعلق به ایشان:
:http://www.dada5.blogfa.com/

با تشکر از اقای ابوالفضل دادا

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
:: منتخب فرزانه شیدا::

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان