اينگونه بودن!
صدائی خسته در صد واژه ی مبهم
وصدها واژه ای در سطر خیس قطره های اشک
میان خیسی هرخط دفتر ...
در تب فریاد
وچون سرخی غمبار شقایق ها
نگاهی غمزده خونین
درون سینه اش رنگ سیاهی های یک اندوه
وتکرار خطوط اشک میان خط به خط دفتری خاموش.
...
واما بازهم خاموشی واندوه ...
ودر صدها سوال مانده در تردید
به سرگردان سکوتی باز پیچیدن بخود...
در یاس نا سامان یک" بودن"
نیازی سخت درمانده
به فریادی ز قعر سینه ای همواره درخاموشی مطلق
ویک نومیدی سخت وسیاه از هرچه بودن
در میان اوج نامردی به قعر نامرادی ها
!اگر حق هم چنین باشد
چنین حق دل من نیست
نه حتی حق تودر بودنی تنها برای زنده بودن ها ....
فقط یکبار!
نه بار دیگری از روی دانش های عمری زندگی کردن
...فقط یکبار!!!! ...
ولیکن " زندگانی" ... "زنده بودن" نیست
بسی بالاتر از" این" حق "بودن " هاست
...واما عشق...
گذار رودباری در رگ خونین قلبی پر طپش اما...
رسیدن تا به مردابی میان زندگانی بین آدمها!
زدنیا حق من" اینگونه بودن"
بازهم حق دل من نیست ...نه حتی تو!!!
خداوندی که جان بخشیده قلبی را
به هر تن در جهان خویش
تنی آزاده را روی زمین همواره میجوید
واما آدمی درحد جای خود گرفته حق بودن را ...
.میان این زمینِ ِ تا ابد درگیر ناحقی!!!!
نه دیگر !!!
نه دیگر...حق تو یا حق من "اینگونه بودن "نیست !!!
فرزانه شیدا - fsheida
دوشنبه ۲۹تیرماه ۱۳۸۸
وصدها واژه ای در سطر خیس قطره های اشک
میان خیسی هرخط دفتر ...
در تب فریاد
وچون سرخی غمبار شقایق ها
نگاهی غمزده خونین
درون سینه اش رنگ سیاهی های یک اندوه
وتکرار خطوط اشک میان خط به خط دفتری خاموش.
...
واما بازهم خاموشی واندوه ...
ودر صدها سوال مانده در تردید
به سرگردان سکوتی باز پیچیدن بخود...
در یاس نا سامان یک" بودن"
نیازی سخت درمانده
به فریادی ز قعر سینه ای همواره درخاموشی مطلق
ویک نومیدی سخت وسیاه از هرچه بودن
در میان اوج نامردی به قعر نامرادی ها
!اگر حق هم چنین باشد
چنین حق دل من نیست
نه حتی حق تودر بودنی تنها برای زنده بودن ها ....
فقط یکبار!
نه بار دیگری از روی دانش های عمری زندگی کردن
...فقط یکبار!!!! ...
ولیکن " زندگانی" ... "زنده بودن" نیست
بسی بالاتر از" این" حق "بودن " هاست
...واما عشق...
گذار رودباری در رگ خونین قلبی پر طپش اما...
رسیدن تا به مردابی میان زندگانی بین آدمها!
زدنیا حق من" اینگونه بودن"
بازهم حق دل من نیست ...نه حتی تو!!!
خداوندی که جان بخشیده قلبی را
به هر تن در جهان خویش
تنی آزاده را روی زمین همواره میجوید
واما آدمی درحد جای خود گرفته حق بودن را ...
.میان این زمینِ ِ تا ابد درگیر ناحقی!!!!
نه دیگر !!!
نه دیگر...حق تو یا حق من "اینگونه بودن "نیست !!!
فرزانه شیدا - fsheida
دوشنبه ۲۹تیرماه ۱۳۸۸
نظرات