شاهد

ایستاده در خطوط ممتد
نگاهم سرشاری بغض غم را
درون سینه مزه مزه میکرد
طعم میوه ای نارسیده وکال
تلخ و کِس
وتلخ تر میشد آنگاه که دیده
سرخی خشم را درروی ونگاه
شاهد شد
افتاد...بدونِ فرصت آه
وپرکشید چون کبوتری
بر آسمانی که دیگر آسمان او نبود.

گریستم در نهایت بغض
فریاد درونم
دیگرآرام نمیگرفت اشکهایم نیز
وتوتنها شاهد بودی
فقط شاهد!
farzaneh Sheida
1388تیر\2009

نظرات

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار