۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

سروده ای زیبا از شاعره محترم خانم افرین پناهی :* محکمه بود انگار...!


سروده ای زیبا از شاعره محترم خانم افرین پناهی
متولد: جمعه 1 خرداد 1349
کشور:ايران
شهر:خرم آباد
:: * محکمه بود انگار... ! :
محکمه بودانگار...


شاه وچند وزیر


و ما, چون مردگان!


خدایان لب شکری
به مجازاتمان نشسته بودند.


گفتند:این جامکان ِ کسانی است...که



همیشه" بی اجازه" قد کشیده اند



گفتند: سهم شما


دره ای است!!! ...


برای آبادانی اش


بایددست به دامان خدایان شوید!


گفتیم : ماخود....!


حرفمان رابریدند


باواژه های مسلول ...


ناسزایمان کردند.


ساکت شدیم


یوغ برگردنمان نهادند


سپرشدیم


و یادمان رفت


خوابیم ... یامرده!


ودره همچنان باسرهای بی صدا


روبه قرون ماضی


افتاده ازنای و....



مادریک گورجمعی


تاهزارسال نیامده


درکارگاه هیچ کوزه گری


به سخن درنیامدیم!


محکمه بودانگار!


شاعره معاصر: آفرین پنهانی




در سایت" شعرنو ":


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان