چقدر فرق کردی؟؟ به قلم نویسا از سایت مجله ی ادبی هنری گروه تئاتر هرمس
به قلم نویسا
از سایت مجله ی ادبی هنری
گروه تئاتر هرمس
- چقدر فرق کرده ای !
- خب همه چی فرق کرده. منم مثل همه چیز.
- تو کوچیک شدی ، یا دنیا بزرگ شده ؟
- دنیا تا همیشه، همین دنیاست.
ریگ همین ریگه. حجم، همین حجمه.
- اما سبز، دیگه سبز نیست. آبی ، آبی نیست.
- قرارمون صحبت از رنگ نبود.
یادت هست... گفتی رنگ
، واسه چشمها درست شده نه برای دل.
خودت گفتی به چشمهات اعتماد نمیکنی.
- آره، یادمه. ولی میدونی چیه ؟
یه چیزایی، منو داره میترسونه.
هرچی بیشتر میفهمم، بیشتر میترسم.
- خب، طبیعیه.
تو داری توی مسیری راه میری که همه تابلوهاش زنگار گرفته
و کسی رو پیدا نمیکنی که راه درست رو نشونت بده.
همه میگن راه درست همینیه که من توشم.
تو راه خودت رو انتخاب کردی و هی داری میری جلوتر.
میدونم. مبهمه. این ترسناکه.
- ترسناکتر وقتیه که تو حرف نمیزنی.
از سکوتت میترسم.
- اما خودت گفتی، برای این دلتنگی همیشگی
، پاداشی جز سکوت نیست.
- برای این بود که چیز دیگه ای نداشم.
دستام خالی بود.
- مثل اینکه حواست نیست.
تو بهترین چیزی رو که داشتی بهم دادی.
- نمیدونم. به خدا نمیدونم.
اصلا ... اصلا برای چی اومدم سراغ تو ؟
- چون فکر کردی دلت داره کوچیک میشه.
یادت باشه، تا ریگ همون ریگه
، منم همون دلم.
از ریگ و از خاک و از سردی خاک نترس. قوی باش !
پاتو محکم بزار روش.
همه این ریگها از نسل تو هستن.
باهاشون غریبی ؟
- نه . ازشون نمیترسم .
باهاشون رفیقم.
چون قراره بیشتر عمرم رو باهاشون زندگی کنم.
اون موقع، من میشم تو .
اونوقت میفهمم که چقدر کوچیک بودی یا چقدر بزرگ .
- همون موقع امانتت رو پس میگیری.
- کدوم امانت رو ؟- سکوت
همه جا ساکت شد.
من موندم و سکوت.
باز هم یه عالم سوال بی جواب
.خسته شدم. فقط راضیم به اینکه هنوز دارم راه میرم و باکی ندارم.
چراغ نفتی کهنه که ارثیه خاندان نشناخته ام هست،
با منه و هنوز خاموش نشده و راه هم هنوز که هنوزه ادامه داره.
مقصدم، شاید، اول یه راهه. یه راه درست.
خدا کنه راه درست ، همین باشه.
بالاخره یه روز میفهمم...
یه روز، یه شب.
آره ...گیرش میارم.
نوشته شده در پنجشنبه ٩ مهر ۱۳۸۸ساعت
نویسنده : نویسا
از سایت : گروه تئاتر هرمس:
http://www.meqnatis.persianblog.ir/
نظرات