دلم به شوق نگاهت گرفته، هان! بانو!
و باز با غزلي، قهوه اي تر از هر شب
ستاره وار نشستم به يادتان، بانو!
- سياهچاله ترين مردِ كهكشان - ، بانو!
به احترامِ عروسِ ستاره گان، - بانو! -
كه باز ياد عزيزت - چه مهربان - بانو!
فقط به خاطر ققنوس بي زبان، بانو!
از دیالکتیک فیلسوف اُرُد بزرگ تا نظریات فلسفی او
هشدار :
سرزمین های کوچ نشین (مهاجر نشین) ، دارای منش و خوی ویژه نمی باشند قاره آمریکا و استرالیا پهنه ای بزرگ از کوچندگان ناهمگون است پس صدها سال با یک برآیند همگیر بازه (فاصله) دارند .
هشداری دیگر :
در کشورهای ساتراپ های پیوسته (ایالات متحده) آمریکا ، کانادا و استرالیا از برای بودن اروپائیان در بافت زورمند چپیره آنجا ، به روشنی می توان چهره پنهانی و سود جوی باختر را دید .
سپس به بن نظریه خویش می پردازد و ریشه آشوب تاریخی منطقه ما را می کاود:
ریشه آشوب
دانشمندان اروپا در یک بررسی پیشینه ای (تاریخی) به این فرآیند رسیدند که باید چنبره ای (حلقه ای) بزرگتر از مرز های سیاسی بین خود و همچنین " سرزمین ما " به گونه نادیدنی بکشند.
این آغاز پیدایش قاره اروپا شد و به پیروی از آن دیگر سرزمینها نیز نام قاره به خود گرفتند اروپائیان دشمنی میان خود را با چنبره ای به نام اروپای یکپارچه بهبود بخشیدند که البته همیشه نیز نتوانسته آنها را یکدست نگاه دارد . شاید ساختن قاره در سرزمین آنها سبب همگونی بیشتر درمیان آنها گشت اما به بهای بلعیدن قاره کهن ، اندکی را اروپا و سرزمینی بزرگ را آسیا .
اروپائیان دشمنان خویش را به یک گونه می پندارند.
مردمان قاره کهن همچون آنان تاراجگر نبودند . این رویداد آنگونه گشت که در پیشینه آنان همواره به شیوه های گوناگون به سوی قاره کهن بتازند و با آن که رفتاری ددمنشانه از خود به نمایش می گذاردند همواره مردم قاره کهن را " بربر" می نامیدند .
این رویداد درباره پیشینه کهن نیست با نگاهی به لشکرکشی فرمانروایان اروپا در 200 سال گذشته خواهید دید بارها اروپائیان تلاش نمودند به سرزمین ما نزدیک شوند ، اگر این پیشامد رخ می داد شاید روزگار قاره کهن امروز به گونه دیگری بود .
و سود اروپائیان را از پرداختن به چنین حرکتی و ادامه آن را اینگونه توصیف می کند :
امروزه اروپائیان می دانند تا هنگامی که سرزمینهای قاره کهن در درون آسیا گرفتاراند این سرزمین ها هیچگاه نمی توانند یکپارچه شوند و نگرانی برای سود جویی های آنان فراهم سازند . روشن تر آنکه بافت ناهمگون امروز جلودار پیوندهای بیشتر در میان ماست . سازمانهایی همچون آسه آن ، شانگهای ، دریای پارس (شورای همکاریهای خلیج فارس) و اکو میوه این ناراستی است.
و بر پاد (خلاف) چهره کنونی آسیا ، کشورهای اروپایی با پیشینه هم ریشه و یکدست تر بودن دارای توان بیشتری برای رسیدن به همگرایی و نیروی بیشتر هستند .
او برای اینکه مخاطبش را از بی تفاوتی خارج کند می پرسد : چرا خاور و یا باختر؟
شاید بپرسید این رویداد چه دردی را داروست ؟ که ما بخشی از پیکره قاره کهن باشیم و یا خاوری و یا باختری ؟
آشکار است که نام ها می توانند خود دارای اندیشه و توان باشند نام ها شناسنه ، گوهره و نشان پیشینه ماست.
نام می تواند پویا و پرورنده باشد .
نام می تواند یار و توان پیوستن و یکپارچگی یک سرزمین باشد .
و با افسوس و اندوه به حیله گری غرب می پردازد که :
در دو سده گذشته باختر از ندانم کاری سران کشورهای قاره کهن سود جسته و بسیاری از دانش ها و آفرینشهای فرهنگ ما را به یغما برده است .
آنها برای هنجار بخشیدن کار خود مراکز ویژه ای ساختند و دانش جهان تا زمان راه اندازی این مراکز را به نام خود نموده و برای هر دانشی یک تن از میان خود را گزینش و سپس به آن را نماد دانش و فر فرنگیان دانستند ، وبا این کار بر نام همه بزرگان گیتی خط کشیدند .
فرهنگ و پیشینه پر ارزش دانش هایی همچون شهرسازی ، کیمیا ( شیمی ) ، هامار(ریاضیات) ،اختر شناسی ، برید ( ارتباطات) و در پایان سرایش و نگارش ( ادبیات ) و نیز مردم سالاری ( دموکراسی ) را از ما گرفته و امروزه به دروغ خود را بانی و آغازگر آنها می نامد .
دانشمندان سرزمین ما هنگامی پی به ریشه داستان بردند که دیگر خیلی دیر شده بود .
کاش این موارد به دانشها پایان می یافت. آنان خود را پدیدآورندگان نخستین هنرهای بشری همچون نمایش ، نگارگری ، پیکر تراشی ، آهنگ سازی و دهها نمونه دیگر دانسته و با ناکسی همه را که به گونه ای پر گواه از آن پیشینه مردم سرزمین ماست را در نفیر و کرنا به سود خود به جهانیان شناسانده اند.
او پندار خواسته تاراجگر باختر را باز می شکافد :
سرنامهای مرزبندی کنونی قاره ها را اروپائیان نوشته اند .
آنان آرزوها و پندارهای تاراجگر خویش را نیز به گونه پلیدی به نمایش گذارده اند .
به گستره مرزهای سرزمین امروزی اروپا نگاهی بیفکنید .
این مرزها با هیچ گواهی نمی تواند درست باشد!
آنان زبانه مرز خویش را تا شمال ایران کنونی و تا دل روسیه پیش برده اند شاید نیازی به گفتن نباشد که هیچگاه آنها به این مرزهای دور دست نیافته اند .
این گمان می رود آنان از پس شکست ها و خواری های جنگی خود ، بدین گونه تاوان خواسته اند .
بی گمان این یک تاخت و تاز آشکار است .
می دانیم نزدیک ترین کشورهای شمال خاوری یونان ( کشورهای کرانه دریای سیاه ) ، دارای فرهنگ و ریشه مردم قاره کهن هستند .
ایدر مرزهای قاره امروزی اروپا نمی تواند جایی برای پذیرش داشته باشد . این مرزها ساخته انگاره بیمار کاخ های سرد و برهنه یونانیان است و گویای تاخت و تازی نمادین به درون بافتهای توانمند قاره کهن .
و برای روشنتر شدن ماجرا به نمونه های زیر اشاره می کند و می گوید:
آشوبسرای ( بحران) کشمیر :
آیا جنگ در آنجا خاموش شد؟ چرا کشمیر با فرهنگی بسیار دراز، به چنین دردی دچار شده آیا کشمیر داشته هندوستان است و یا پاکستان ؟ برای ما جای خواستی نیست مهم این است که آنجا بخشی از پیکره و پیشینه قاره کهن است
آشوبسرای بالکان :
در گسست یوگسلاوی گواه بودیم اروپا از نگاهداشت آن ناتوان بود . چرا مردم سرزمین ما در برابر این رویداد بسیار کنجکاو بود ؟ و چرا اروپائیان تا واپسین دم از میانجیگری قاره کهن در اینباره جلوگیری کردند ؟
آشوبسرای گرجستان :
افزون خواهی اروپائیان در آشوب ناپایان گرجستان هم دیدنی و شگفت آور است آنان هنوز نتوانسته اند میان سود خود در مسکو و تفلیس یکی را بر گزینند و این کشور با فرهنگ و پیشینه ای بزرگ هم چنان دچار آسیب های بی شمار است
آشوبسرای قره باغ :
سازمان اروپا کوشید پاییدن (کنترل) جنگ در بنا گوش ایران و ترکیه را خود بدست بگیرد و دیدیم نقش آنها از اندازه یک میانجی ناتوان بیش نرفت .
آشوبهای مانند این باید در قاره کهن و به بگونه ای درست به پایان رسد چون ترس از جنگ برای دو کشور نارسایهای بیشتر در پی دارد.
و نکاتی آموزنده از فروپاشی سازمان همبستگی شوروی می گوید :
آنگاه که سازمان همبستگی (اتحاد جماهیر) شوروی از هم پاشید همانگونه که استونی ، لیتوانی و مولداوی در باختری ترین سرزمین روسیه به سوی لهستان و اروپا کشیده شدند ، کشورهای تازه پا گرفته قاره کهن با شتاب به هم نزدیک شدند آنان بدنبال همریشگی بودند ، شور و شادی میان مردم کشورهای همسایه برای پیدایش یگانگی همه سویه پدیدار گشت .
و پرده از حیله و پاشیدن تخم دورویی باختر برمی دارد:
باختر با دانستن این پیشینه که همگرایی می تواند به زیان آنها بینجامد با پاشیدن تخم درویی جلودار پیدایش ساختاری توانمند در این سرزمین شد رسانه های آنها همواره از هماوردی (رقابت) ایران ، ترکیه و پاکستان برای برخورداری از سود بیشتر در این کشورها گزارش می دادند و بدین گونه پیرامون را تیره و تار نمودند .
برآیند رفتار باختر را اینگونه می بیند:
همانا میان مردم قاره کهن دوستی مالا مال است ما همواره دارای یک پیشینه همریشه هستیم.

محدوده قاره کهن با رنگ صورتی در نقشه مشخص شده است
در آغاز راه برخی از سیاسیون رفتار نادرست نموده و با سخن باختریان هم آوا شدند اما با خواست مردم ، روند همکاریهای فرهنگی ، دانشی و ارزی (اقتصادی) همچنان گسترده راه خود را می پیماید .
شاید تا اینجا همه فکر کنند که او تنها غرب را مورد سرزنش قرار داده حال آنکه نقدش بر شرق شنیدنی و جالبتر است :
گفتگوهایی که گذشت به چم (معنای) پاک بودن خاوریان نیست .
برای نمونه اگر نگاهی به سازمانهای گوناگون ورزشی آسیا بیفکنید ! خواهید دید بیشتر آنها در خاور دور جای دارند ؟!
خواسته آنان چه اندازه با رویه ورزش این قاره برابر است !
سالهاست ورزشکاران سرزمین ما در گرداب این نمایندگان ورزش آسیا گرفتارند و راه درمانی هم نیست این چپیره ها (مجامع) نگاهبان سود کشورهای خاور دور هستند سازمان کشورهای عربی بدبختانه بسیار دهشتناک تر رفتار می کنند .
تنها ورزش بدین درد گرفتار نیست سازمانهای دیگر آسیایی نیز چنین روندی را می پیمایند.
سالهاست گفتگو از یک آگه رسانی ( خبرگزاری ) آسیایی است و می بینید آگه رسانی های چینی و ژاپنی در یک جنگ فشرده تلاش دارند این پهنه را به سود خویش بگیرند و شگفت آنکه مردم قاره کهن باید خوارترین گزارشهای آنان را ببینند و آشکارترین گزارشهای سرزمین خویش را از اندک رسانه های درونی و یا از رسانه های باختر ! دریافت دارند .
این را چگونه می شود پاسخگو بود .
ادامه دارد...
ماخذ قسمت دوم : http://notfound.blogfa.com/post-24.aspx
قسمت دوم : http://notfound.blogfa.com/post-23.aspx
قسمت اول : http://notfound.blogfa.com/post-20.aspx
* منتخب فرزانه شیداFARZANEH SHEIDA

خلاصه ی کتاب "زندگی یعنی...رهایش" اثر باربارا دابس با دخل و تصرف. خلاصه ی کتاب "زندگی یعنی ...رهایش" اثر باربارا دابس٬ قسمت دوم:
سوالات خودشناسی. جواب سوالات زیر را بصورت بله یا خیر بدهید.
(افرادی که مجرد هستند فرض کنند وقتی ازدواج کردند و همسرشان ...)
1-آیا نیازهای همسر٬ فرزند٬والدین خود را مهمتر از نیاز های خود می دانید؟
2-آیا به تازگی مورد آزارهمسرتان قرار گفته اید؟
3-آیا همسرتان به شما می گویند که چگونه لباس بپوشید؟
4-آیا هنگام عصبانیت می خندید؟
5-آیا هنگامیکه از دست همسر٬ فرزند ٬والدین خود ناراحت هستید٬
می ترسید که موضوع را به آنها بگویید؟
6-آیا هنگام تتنهایی مضطرب و عصبانی می شوید؟
7-آیا از اینکه همسرتان اوقاتی را با دوستانش می گذراند٬ احساس ناراحتی می کنید؟
8-آیا وقتی همسرتان دچاراشتباه می شود٬شما دچار سرافکندگی و خجالت می شوید؟
9-آیا پیشنهاد دوستی دیگران را حتی وقتی تمایلی به آن ندارید٬ می پذیرید؟
10-آیا فکر می کنید نظر همسرتان بهتر از نظر شماست؟
11-آیا اجازه می دهید دیگران به جای شما تصمیمات مهم را بگیرند؟
12-آیا از مخالفت دیگران با برنامه هایی که برایشان ریخته اید٬
عصبانی و ناراحت می شوید؟
13-آیا به خاطر حفظ آرامش٬سکوت می کنید و از نظر خود چشم می پوشید؟
14-آیا احساس می کنید محبت دیگران را باید با محبت بیشتر جبران کنید؟
15-آیا هنگام بحث و منازعه٬ کنترل خود را از دست می دهید؟
16-آیا فکر می کنید در روابط دوستانه و خانوادگی خارج از صحنه هستید؟
17-آیا در برقراری و حفظ روابط با دیگران دچار مشکل می شوید؟
18-آیا همواره سعی می کنید تا عواطف و احساسات خود را کنترل کنید؟
19-آیا هنگام جر و بحث احساسات خود را کنترل می کنید؟
20-آیا فکر می کنید برقرار ماندن رابطه ها نتیجه ی تلاش شماست؟
پنج جواب مثبت یا بیشتر نشان می دهد که شما در رابطه ی دست و پاگیر
و وابسته محصور شده اید.
هرچه تعداد جواب های مثبت بیشتر باشد٬ بکارگیری اصول رهایش
ضرورت بیشتری پیدا می کند.
ماخذ:سایت: ** مدیریت زمان آقای علی راد**
عشق نخستين سبب وجود انسانيست . (وونارگ)
عشق همچون توفان سرزمين غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگيزه رشد و باروری روزافزون می گردد. (ارد بزرگ)
عشق ما را می کشد تا دوباره حياتمان بخشد . (شکسپير)
عشق مانند بيماری مسری است که هر چه بيشتر از آن بهراسی زودتر به آن مبتلا ميشوی. (شانفور)
عشق برای روح عادی يک پيروزی و برای روح بلند يک فداکاريست. (کوستين)
عشق هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند . (جبران خليل جبران)
عشق برای مرد از احساسات عميق و غير ارادی نيست ، بلکه قصد و عقيده است. (مادام دوژيرادرن)
عشق هوس محبوب شدن نزد معشوق است. (زابوتن)
عشق نخستين بخش از کتاب مفصل بيوفائی است. (ژرژسان)
عشق معجزه ايست . (اميل زولا)
عشق شيرينی زندگيست. ( مارسل تينر)
عشق مزيت دو فرديست که دائم سبب رنج و اندوه يکديگر می شوند. (سنت بوو)
عشق يکنوع تب و حرارت شديد است. (استاندال)
عشق گل کميابی است. ( آندره توريه)
عشق حادثه ايست. (کولارن)
عشق چيزيست که به هيچ چيز ديگر شباهت ندارد.(ريشله)
عشق ما را ميکشد تا دوباره حياتمان ببخشد . (بوبن)
عشق شاه کليدی است که تمام دهليزهای قلب را ميگشايد . (ايوانز)
عشق اين توانائی را می دهد که بگوئيد ، پوزش می خوا هم. (کن بلانچارد)
عشق يعنی ترس از دست دادن تو . (مثل ايتاليائی)
عشق تاريخچه زندگی است…. اما در زندگی مرد واقعه ای بيش نيست . (مادام دواستال)
عشق هميشگی است اين ما هستيم که ناپايداريم ،عشق متعهد است مردم عهد شکن، عشق هميشه قابل اعتماد است اما مردم نيستند. (لئوبوسکاليا)
عشق عبارت است از وجود يک روح در دو کالبد. عامليست که دو تن را مبدل بفرشته ی واحدی می کند. (ويکتور هوگو)
عشق رمز بزرگيست. (افلاطون)
عشق تجارت خطرناکيست که همواره به ورشکستگی می انجامد. ( شانفور)
عشق نبوغ عقل است. (توسنل)
عشق درديست که فقط سه دارو دارد: گرسنگی ، انتظار ، انتحار (کراتس)
عشق نمی دانم چيست و نمی دانم چگونه سپری می شود. ( مادموازل دوسگوری)
عشق درديست شديدتر از تمام دردهای ديگر ، زيرا در عين حال روح و قلب و کالبد را رنج می دهد. (ولتر)
عشق حيات عاشق را تشکيل می دهد و الا معشوق بهانه است . (آلفونس کار)
عشق ظالمی است که به احدی رحم نمی کند. (کرنی)
عشق ، خطای فاحش فرد در تمايز يک آدم معمولی از بقيه ی آدم های معمولی است. (برنارد شاو)
عشق چيزيست که بيعقلان را عاقل می کند و عاقلان را عاقلتر می نمايد و آن ها را که بيش از اندازه عاقلند را کمی بی قيد می سازد. (……)
عشق چيزيست که نخست به شما پرو بال می دهد تا بعد بهتر بتواند بدامتان بيندازد. (د. اسميت)
عشق ، عشق می آفريند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد . رنج ، دلشوره می آفريند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد . اعتماد ، اميد می آفريند . اميد ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد . عشق ، عشق می آفريند. (مارکوس بيکل)
عشق خوشبختی است که دو طرف برای هم ايجاد می کنند. (ژرژسان)
http://shobi.blogfa.com/post-161.aspx


تاریخ بشر، داستان مبارزه بیپایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، میتواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...