از دیالکتیک فیلسوف اُرُد بزرگ تا نظریات فلسفی او
۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه
سمیرا کشاورز : خاطره هایم
آهنگ گوش می کنم
گاه
بیرون می روم
گاه
فقط عکس ها را می بینم
گاه
زل می زنم .....
به خاطره هایم که دیگر مچاله شده اند
به عکس هایمان که دیگر خاطره شده اند
مردی دارد می خواند:
"بهت نگفتم تا حالا
اینکه چقدد دوست دارم..."
http://sazidigar.blogfa.com/post-5.aspx
سمیرا کشاورز : خاطره ای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم توانش را نیز:
برایم شادی است و اندوه.
در چشمانم اگر خیره شود کسی
آن را خواهد دید
غمگین تر از آنی خواهد شد
که داستانی اندوه زا شنیده است.
می دانم خدایان انسان را
بدل به شیی ی کنند بی آنکه روح را از او بر گیرند.
تو نیز بدل به سنگی شده ای در درون من
تا اندوه را جاودانه سازی.
آنا آخماتووا
.
.
.
http://sazidigar.blogfa.com/post-6.aspx
سمیرا کشاورز : گاهی آنقدر دلم می گیرد
که دگر یارایم نیست
با تو حرفی باشم
از تو شعری باشم
در تو جاری باشم
ای خدای زیبا
گاهی آنقدر نگاهم خسته است
که دگر حتا تو
که دگر حتا تو
.
.
.
نه نمی گویم بد
خوب می گفت دلی تنگ چو من
"بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم"!!
و من اکنون دلم تب دارد
دلم غمگین است
دلم غم دارد
تب دارد
تب
دارد
.
.
.
!!
http://sazidigar.blogfa.com/post-7.aspx
سمیرا کشاورز : مرگ...
این ناباور ناگهان
این آخرین دشنه زمان
این سکوت بی پایان
این راز همیشگی نهان
در بستری از خاک و سنگ و زمین و ابر و آسمان...
مرگ
آغازی شاید و پایانی باید
مرگ
آخرین زمزمه های سرخوش و اشکهای ناخوش...
پیاله ای را ماندکه نوشیدنش با لبانی بسته هم خواهدشدن!
مرگ
سردوخموش وبی نگاه
در واپسین شام و آخرین صباح
مرگ
بیگانه با تن و آشنای روح
بالی به وسعت پروازی بزرگ و دری مفتوح!
مرگ
کلامی سرد،باوری تلخ،اشکی آشکار
دردی در گلو،اخمی در صدا،نفرین روزگار
مرگ
خواهر عشق،مادر زندگی،برادر روح
پدر دنیای مقبوح!
مرگ
.
.
.
برگرفته از :
http://sazidigar.blogfa.com/post-8.aspx
۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه
دیدار و گفتگو با بزرگترین متفکر زنده ایرانزمین
راهنمایتون می کنم رفتیم دیدار یک اندیشمند و متفکر
خوب فهمیدید ؟!
بله به دیدار بزرگترین متفکر و اندیشمند ایران یعنی "ارد بزرگ"
از آن دیدارهای هیجان برانگیز
راستش برای اولین بار قرار بود که ارد بزرگ را از نزدیک ببینم همیشه عکس های اخمو با سبیل های خاص که چهره خیلی جدی رو نشون میده می دیدم و البته واقعیتش هم خیلی جدی بودن اما صورتشان باز و سرشار از خوش رویی و تبسم بود .

چهره آدمهای بزرگ تفاوتی اساسی با همه می کنه و ارد بزرگ دقیقا چهره و چشمانی پر نفوذ داشت .
صحبت در مورد نظریه "قاره کهن" بود و هر کسی سئوالاتش را می پرسید و استاد هم با شکیبایی به تک تک سئوالات پاسخ می گفتند . در مدت زمانی که این انسان والامقام را دیدم ایشان تنها سخنران نبودند بلکه اجازه می دادند هر کسی آنچه در ذهن دارد را بگوید و بعد استاد شمرده و بسیار سنجیده پاسخ می گفتند .
راستش چون من متن نظریه قاره کهن و همچنین نظرات بسیاری که در حاشیه آن نوشته شده را خوانده بودم خیلی از سئوالات برایم ابتدایی جلوه می کرد . در حالی که گفتگوی جمع تقریبا 20 نفره با ارد بزرگ در جریان بود من به صورت ایشان نگاه می کردم و به حاشیه هایی که همیشه منو تحت تاثیر قرار می داد فکر می کردم .
به کتاب آرمان نامه و استقبال بسیار زیاد از آن ، به کتاب سرخ که کاملترین مجموعه سخنان ارد بزرگ است ،
اما خوب یه سئوال مدام دور سرم می چرخید . شاید خنده تان بگیره اما من بارها در سایت های مختلف خوانده بودم که نوشته اند: "تاریخ تولد "ارد بزرگ" رو میخوام"
زندگی خصوصی ارد بزرگ سئوالیست که اغلب در زیر مطالبی که در مورد ایشان می خواندم دیده می شود . همیشه با خودم می گفتم چرا باید چنین شخصیت مطرحی زندگی اش در هاله باشد . آیا او خودش چنین خواسته و یا کسی مستقیما از ایشان نپرسیده است . در درون این افکار غوطه ور بودم که جلسه تمام شد و همه برخواستند ارد بزرگ به همراه چند نفر دیگر در حال خارج شدن از میان جمع بودند که عزم خود جزم نموده و (نمیدونم این همه شجاعت رو از کی قرض کرده بودم!) رفتم جلو و مثل بچه های کلاس اول ابتدایی گفتم ببخشید استاد چند سئوال داشتم . اگر ممکنه چند دقیقه به من وقت بدهید برام خیلی مهمه .
ایشان هم اولین میز را نشان داده و خود نشستند و از من خواستند بنشینم و سئوالاتم را بپرسم .
راستش همه سئوالاتم رو فراموش کرده بودم از دور چشم غره فرشته از راه دور یادم آورد که چی می خواستم بپرسم .
گفتم استاد ببخشید من همیشه در اینترنت در مورد شما سئوالات بسیاری می بینم که همه از زندگی خصوصی شما می پرسند و کسی هم جوابی نداره که به آنها بدهد . حالا میشه از زندگی خصوصی خودتون چند جمله بگین تا من پاسخ بدهم .
ارد بزرگ با خوشرویی و تبسم فرمودند شما پرسش های خویش را بپرسید .
گفتم می شود بفرمایید چند سال سن شماست چون این پرسش همیشگی دوستان و دشمنان ! شماست ؟
ارد بزرگ : زاده شامگاه 17 دیماه هزار و سیصد و پنجاه در بیمارستان امام رضای مشهد
گفتم : پس نزدیک چهل سال
ارد بزرگ : پرسشهای دیگرتان را بپرسید
گفتم : از همسر و فرزندانتان بگویید
ارد بزرگ : من یک دختر یازده ساله دارم که با هم زندگی می کنیم همسرم هشت سال پیش ما را ترک گفت .
شما اگر جای من بودید در آن محیط شلوغ در کنار بزرگ مردی که یادش از افغانستان و تاجیکستان در مرز چین در شرق تا قلب اروپا سوییس و فرانسه در غرب پیچیده است چه می پرسیدید ؟!
گفتم : آینده میهن مان را چطور می بینید ؟
ارد بزرگ : شکوه و سربلندی میهنمان را آرزو دارم و می دانم اینچنین خواهد شد .
دور میز ما همه ایستاده بودند تشکر کردم ایشان با تبسم بر خواستند ..
الان که فکرش را که می کنم می بینم بهترین واژه ایی که معادل شخصیت ایشان می توان گذاشت همان بزرگ است . مانند دریا بزرگ و زلال ...
امیدوارم این سئوالات و پاسخ هایی که گرفتم برای همه دوستان وبلاگ نویسم ! خوب و راهگشا بوده باشد .
به فرشته زنگ زدم و گفتم هر وقت جلسه ایی با ارد بزرگ داشتید حتما مرا هم خبر کنید ...
منبع : وبلاگ خصوصی خودم
http://noshin-kashefi.blogspot.com/2010/09/blog-post_16.html
۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه
هانیبال الخاص درگذشت

هانیبال الخاص در سال ۱۳۰۹ از پدر و مادری آشوری در کرمانشاه زاده شد چون پدرش کارمند گمرک بود، هر چند سال یکبار از شهری به شهری دیگر میرفت. در هنرستان پسران ، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ، دانشکدهٔ مانتیسلو ایالت ایلینویز آمریکا و دانشگاه آزاد درس داد. هانیبال الخاص چهار کتاب در زمینهٔ آموزش هنر تالیف کرد و برای دهها کتاب طرح روی جلد کشید. او عضو دورههای مختلف دوسالانه نقاشی معاصر ایران در دهه ۳۰ و ۴۰ بود و مدت دو سال گالری گیل گمش را که از اولین گالریهای معاصر ایران بود، اداره کرد. در دهه پنجاه نیز چهار سال در روزنامه کیهان نقدی هنری نوشت. بعد از انقلاب به عضویت شورای هنرمندان و نویسندگان ایران درآمد و در سال ۱۳۵۸ عضو هیئت اجرائی آن شد. او به همراه عدهای از هنرمندانی که به حزب توده گرایش داشتند، دیوارهای سفارت آمریکا را با طرحها و نگارههای ضدامپریالیستی نقاشی کرد. سوای هنر نقاشی که دلمشغولی اصلی اش بود، او به شعر هم عشق میورزید.
هانيبال الخاص آغازگر طراحي فيگوراتيو در نقاشي نوگرا ايران به دليل حاد شدن بيماريهايش 23 شهريور 1389 در آمريکا درگذشت.
هانیبال الخاص در گفتگو با مهر:
گفتگو:سحرآزاد
آرزو دارم مانند سه سالگیام نقاشی کنم / دیوارهای ما نباید خالی باشدهانیبال الخاص با بیان اینکه دوران زیادی طول کشیده تا آثارش مورد پسند خریداران قرار بگیرد اعتقاد دارد همانطور که ما ایرانیها عادت داریم زمین خانههایمان را با فرش تزئین کنیم باید برای زیبایی دیوارهایمان هم از آثار هنری استفاده کنیم.
هانیبال الخاص علاوهبر نقاشی، شعر هم میگوید در سال 1309 در کرمانشاه متولد شد و اکنون در آمریکا زندگی میکند. همانطور که خودش میگوید، در قافیه درست کردن کم نمیآورد و حرفهایش را با طنز و خنده میزند. مانند نقاشیهایش ساده سخن میگوید و با همین سادگی از مهمانانش پذیرایی میکند. گفتگوی زیر به مناسبت تجلیلی است که قرار است برای وی به مدت دو هفته در خانه هنرمندان برگزار شود:
*خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر:حال و هوای این روزهایتان چگونه است؟ چه کارهایی میکنید؟
ـ هانیبال الخاص: میخواهم به کارهای ناتمام خود برسم. دلم میخواهد مجموعه پرتره شاعران ایران را که شروع کردهام، به پایان برسانم. خیلی از شاعران خودشان مدل من شدهاند. کشیدن پرترهها از ملکالشعرای بهار شروع شد، بعد با ایرج میرزا، شاملو، فرخزاد و البته قبل از آنها نیما ادامه پیدا کرد.
خیلی از شاعران خودشان مدل من شدند. کشیدن پرتره را از ملکالشعرای بهار شروع شد، بعد با ایرج میرزا، شاملو، فرخزاد و البته قبل از آنها نیما ادامه پیدا کرد.
*به نیما علاقه دارید؟
ـ من قبلا نیما را نخوانده بودم بعد از سفر اولم از آمریکا که برای تدریس به هنرستان پسران آمده بودم، شروع کردم به خواندن نیما. شعرهای نیما احوالم را عوض کرد تاآنجاکه در تمام کلاسهای طراحیام به بچهها میگفتم شعرهای نیما را بخوانند.
*چه ویژگی داشت که اینقدر شما را تحت تاثیر قرار داد؟
ـ چون اولین کسی بود که مدرنیزم را در هنر فهمیده بود. مدرنیزیمی که نیما در شعر آورده بود، خیلی درست بود. پس از او بود که فهمیدیم شعر حتما نباید قافیه داشته باشد. نیما در شعرهایش موضوعهایی را گفت که کسان دیگر نمیگفتند. من حتی نیما را بزرگترین شاعر جهان میدانم. او تاثیر زیادی روی شاملو، اخوان و..داشته است. شعرهای او بینظیر است.
*هنوز هم شعرهای او را میخوانید؟
ـ بله.
*برگردیم سرکلاسهایتان در هنرستان پسران.
ـ هر وقت به هنرستان پسران میرفتم از بچهها میپرسیدم نیما را میشناسید و میگفتند نه. در آن زمان خیلی از کسانی که به هنرستان پسران میآمدند آنهایی بودند که معمولا دو بار در کلاس نهم رد شده بودند و اگر در سال سوم رد میشدند باید به سربازی میرفتند. چون شنیده بودند جایی به نام هنرستان پسران وجود دارد و برای اینکه به سربازی نروند به آنجا میآمدند. حتی گاهی نمیدانستند نقاشی چیست. من معلم سال اولیهای هنرستان بودم. یک روزی به من گفتند یکی از کسانی که به آنها مشت زدهای وسواس و بیماری روانی دارد.
*مگر شاگردهایتان را می زدید؟
ـ من خیلی یواش و به یکی از بچهها مشت زده بودم . به او گفته بودم تندتر طراحی کند. یکی دیگر از شاگردانم "بهمن بروجنی" بود. او من را بیرون کلاس صدا کرد و گفت که این شاگرد، کمی مشکل روانی دارد و با او شوخی نکنید. منهم قبول کردم. بعد دوباره به سرکلاس رفتم و منتظرشدم تا دوباره اشتباهی کند و پس از آن یک مشت دیگر به شوخی زدم (خنده) تا یاد بگیرد تمرین کند یعنی یاد بگیرد مرتب کار کند و کاری نداشته باشند که درست میکشد یا نه فقط بکشد.
*حال و هوای آن روزهای هنرستانها چطور بود؟ از اوضاع هنرستانهای الان خبر دارید؟
نه. فقط میدانم خیلی عوض شده است. وقتی من در هنرستان تدریس میکردم همه نگارگران خوب آنجا بودند مثل مقیمی که یک فرد بسیار ساده بود.
*روش شما در تدریس چه بود؟
ـ همیشه به شاگردانم میگفتم فرمولی از اسکلت را بکشند. پاها را که حالت پرانتزی داشتند، باید می کشیدند و اینها نکاتی بود که وقتی طراحی میکردند، فکر میکردم دقت کردهاند و دارند یاد میگیرند. وقتی به بهمن بروجنی و نسل او درس میدادم، فهمیدم چیزهای زیادی راجع به طراحی نمیدانند. وقتی بهمن برای اوقات فراغت به شهر خودش ـ بروجن ـ رفت، کلی تمرین کرده بود چون اصولا من کمیت را به کیفیت ترجیح میدادم. بعد از سه ماه با یک گونی وارد خانهام شد. وقتی گونی را باز کرد کارهای بسیار کوچک از دهقانان، همسایههایش تا کارهای بزرگ در آن بود. من مجبور شدم به او بگویم کارها را تقسیم کند. بعد آنها را کنار هم چسباندم که یک تابلوی بزرگ درست کردیم. بروجنی یکی از شاگردانی بود که خیلی خوب به شیوه من جواب داد. در آن موقع در یک انجمن تدریس میکردم و گاهی کارهای شاگردانم را نمایش میدادم و به مردم میگفتم این آثار را بخرید. آنها هم میخریدند و پولها را نقدا به شاگردان میدادم.
*یکی از فعالیتهای شما نوشتن نقدهای هنری در روزنامهها نیز بود.
ـ در روزنامه کیهان در مورد نمایشگاههای هنری و سبکهای مختلف، مطلب نوشتم که هنوز برخی، این نوشتهها را نگه داشتهاند. یکی از تابستانهایی که هنرستان تعطیل بود و منهم نقد نمینوشتم تصمیم گرفتم کارنامهای برای هنرمندان مختلف درست کنم و به آنها از نظر طراحی، رنگ، میزان فروش و.نمره بدهم. یادم است خانم ایران درودی از ظنر میزان فروش کارهایش 20 گرفت و نمره بقیه کارهایش را صفر دادم.
*واکنش خود نقاشانی که شما به آنها نمره میدادید، چه بود؟
ـ خیلیها عصبانی شده بودند به خصوص خانم درودی هیچوقت با من آشتی نکرد. اوایل فکر میکردم خیلی نقاشی بلد نیست چون رنگها را با هم قاطی میکرد و از میان آنها یک اثر میساخت ولی بعدها فهمیدم زن بسیار فهمیده و باسوادی است که عمقی دارد.
مردم باید بفهمند به غیر از زمین، دیوار هم داریم و وقتی نقشهای زیبای قالی روی زمین وجود دارد چرا دیوارهای ما خالی است؟
*یکی از نکاتی که من قبلا شنیده بودم و خود شما هم اشاره کردید، تمرکز بر طراحی بود و اینکه گفتید وقتی وارد هنرستان شدید، متوجه شدید بچهها طراحیهای خوبی ندارند. فکر میکنید با وجود اینکه طراحی به نوعی پایه هنرهای تجسمی است، چرا در این زمینه ضعیف عمل شده است؟
ـ چون طراحی را با ذغال کارکردن یا صرفا از روی یک مجسمه کشیدن میدانستند. من به آنها یاد دادم اینها طراحی نیست و با این کار چیزی یاد نمیگیرند. گفتم کارها را تند و بلافاصله بکشند. یکی از موارد دیگر، این بود که بیشتر آنها در کشیدن دست مشکل داشتند و نمیتوانستند درست دست بکشند. نقاشی را دیدم که تابلوی زنی را کشیده بود ولی به جای دستان زن، گل گذاشته بود. برای همین من به شاگردانم تاکید میکردم زیاد از دست طراحی کنند.
*چرا؟
ـ چون اگر میتوانستند درست دست بکشند، همه چیز را میتوانستند موضوعهای دیگر را به راحتی طراحی کنند. اگر کسی دست را درحال گرفتن، نازکردن، مشت کردن و.. بکشد، کار سختی است. باید تمرین زیادی انجام دهی و حالتهای مختلف را نشان بدهی. دست، حرف میزند و خیلی از پیامها را منتقل میکند. برای همین باید یاد بگیرید دست را درست بکشید. یک راه هم بیشتر برای یادگرفتن آن نیست. باید 100 طراحی از یک دست کامل روی کاغذ A4 بکشید و بعد صدها طرح از حالتهای دیگر بکشید. در مورد شاگردانم میدیدم به فاصله اینکه دستهای خوبی میکشیدند طراح خوبی میشدند.
*خود شما چطور به این نکته پی بردید که کشیدن دست سخت است؟
ـ همان اوایل که طراحی میکردم، میدیدم دستهایی که میکشم شبیه کارهای دیگرم نیست و ضعیفتر است. خودم آنقدر طراحی کردم تا بتوانم دستهای خوبی بکشم.
*در آن زمان چند سالتان بود؟
ـ آن موقع دانشجو بودم و در دانشگاه شیکاگو درس میخواندم. معلمهای خوبی در زمیه طراحی داشتیم که یکی از آنها به ما یاد داد دست خیلی سخت است و منهم حس کردم بلد نیستم درست، دست بکشم. برای همین شروع به تمرین کردم. البته شاید دست برای ما ایرانیها خیلی مهمتر باشد چون ما با دست حرف میزنیم و خیلی از توضیحات ذهنی خود را با دست نشان میدهیم مثلا خیلی از مواقع میگوییم "خاک برسرم". منهم سعی کردم این نکته را به شاگردانم یاد بدهم. آخر سر به این مطلب رسیدم که شاگردانم باید 3 هزار دست طراحی کنند. من طرحهای آنها را میدیدم و اگر خوب بود به آنها امضا میدادم که طراح دست خوبی شدهاند.
*یعنی شاگردانتان باید 3 هزار دست طراحی میکردند؟
ـ بله و شاگردانم این کار را میکردند.
*وقتی با هنرجویان جوان صحبت میکنیم در مورد هنر مدرن و معاصر مطالبی خواندهاند اما اطلاعاتی در مورد تاریخچه هنرهای سنتی و گذشته خودمان ندارند. درحالیکه نسل شما علاوهبر اینکه به هنر زمان خودش آشنا بود و با آن کار میکرد با هنرهای خودمان مانند نگارگری که به آن اشاره کردید، بیگانه نبود. چرا؟
ـ من همیشه میگویم قبل از اینکه بخواهیم رنگها را روی بوم بپاشیم باید سواد کافی داشته باشیم مثلا خیلیها فکر میکنند چشمها در بالای سر قرار دارد درحالیکه وسط چانه و میان سر هستند. من اینها را به شاگردانم یاد میدادم و میگفتم وقتی نمیتوانید خودتان یا مادرتان را بکشید چگونه نقاشی هستید. به صرف نقاشی آبستره کشیدن، نمیتوان گفت نقاش هستید. یادم است برای نوشتن مقالهای برای روزنامه کیهان به نمایشگاهی رفتم که "ه" را با رنگهای مختلف نوشته بود. وقتی با این نقاش صحبت میکردم به من گفت: نمیدانم مردم ما چرا اینقدر بیشعور هستند؟ پرسیدم چرا؟ او گفت: برای اینکه این "ه" فریاد و هوارهای من است به مردم تا بیایند و نقاشیهای من را ببینید. بعد من گفتم: با یک "ه" این دعوت، کافی نیست. یک تابلو بکش و تمام حروف فارسی را بنویس تا هرچه را میخواهی بتوانی بگویی." (خنده). این حرف من خیلی به آن نقاش برخورد. شرایط اینگونه بود. نمیدانستند نقاش شدن با زحمت و عشق بوجود میآید.
*یعنی شما اعتقاد دارید یک نقاش ایرانی باید بنیانهای نقاشی و هنرهای گذشته خود را بشناسد بعد به سبکهای نوین بپردازد؟
ـ بله. من معتقد هستم جوانان ما باید یاد بگیرند طراح خوبی بشوند. طراحیهای "گویا" من را دیوانه میکند. کسی را نمیشناسم که در حد او باشد. کاریکاتورهایی کشیده است که تماما شکوههای انسانهای دیوانه و بهم خورده را نشان میدهد. "گویا" میدانست امپرسیونیست یا اکسپرسیونیست چیست. در کارهایش نمونههای زیادی سورئال وجود دارد. پر کار بود تاآنجا که میتوانم بگویم غلط میکنم ادعا کنم یک روز به اندازه او کار کردهام. او استاد بسیار بزرگی است. مثل حافظ ما است و کسی نمیتواند جانشین او شود. اول باید خود را خوب شناخت و فهمید انسانیت یعنی چه.
میانگین عمر افراد خانوادهام 65 سال بوده و من فعلا 15 سال بیشتر عمر کردهام.خوب این خیلی خوب است.
*در مورد خاطرات هنرستان صحبت کردید. چه خاطراتی از دوران تدریس در دانشگاه دارید؟
ـ وقتی وارد دانشگاه شدم، دانشجویان کلی از روش تدریسم شوکه شدند چون به شاگردانی که خوب کار نمیکردند محکم مشت میزدم بعد می گفتم خوب کاری کردم که مشت زدم. گاهی اوقات هم میگفتم "خاک بر سرت، تو بدترین طرح را کشیدهای، نگاه کن ببین چرا بد است." (خنده)
*80 ساله شدن حسی دارد؟
ـ معجزهای است چون تعداد بیماریهای من بسیار زیاد است ولی تا این سن رسیدهام. تا به حال سه بار قبلم را جراحی کردهام. در کودکی مالاریا گرفتم. کلا از کودکی خیلی آدم سالمی نبودم. میانگین عمر افراد خانوادهام 65 سال بوده و من فعلا 15 سال بیشتر عمر کردهام.خوب این خیلی خوب است.
*نقاشیهای شما معمولا روایت دارند و به نوعی سهلالممتنع هستند. تعریف شما از نقاشی چیست؟
ـ من علاوهبر نقاشی شش سال هم در یک کارخانه کار میکردم.
*چه کاری میکردید؟
ـ اوایل فقط جارو میکردم.
*چه زمانی بود؟
ـ وقتی که در موسسه هنر شیکاگو درس میخواندم در این کارخانه کار میکردم. در آنجا به نکتهای پی بردم که بعضی اوقات میگویم آمریکا چقدر عقب افتاده است. در مقابل محل کار ما، کارخانه دیگری نیز وجود داشت که محل کشتار کارگرانی بود که روز جهانی کارگر بابت قتل آنها انتخاب شد. این نشان میدهد آمریکا چقدر رمز را در خودش نگه میدارد.
*در آن زمان طراحی هم میکردید؟
ـ بله. زمانی بود که به خودم گفتم وقتی میتوانم هشت ساعت در کارخانه کار کنم پس میتوانم طراحی هم انجام دهم. برای همین روزی 13 ساعت کار می کردم که 8 ساعت آن کار در کارخانه بود و پنج ساعت هم طراحی.
*چرا در نقاشیهایتان بیشتر انسان کشیده اید؟
ـ اگر بتوانید انسان را خوب بکشید، همه چیز را خوب می کشید و بعد از آن، کشیدن منظره برایتان آسان میشود. من طبیعت بیجان هم کشیدهام. پس از آن دوست داشتم مانند مینیاتور نقاشی بکشم و این چیزی بود که به آن رسیدم یعنی راوی باشم.
*این راوی شدن از علاقه شما به شعر هم نشات میگیرد؟
ـ پدر و عموهایم از معروفترین شاعرهای معاصر آشوری بودند. آنها خیلی شعر نمیگفتند اما شعرهای خیلی قشنگی داشتند. میتوانم بگویم من 10 برابر آنها شعر، غزل، دو بیتی و روی (یک قالب آشوری) سرودهام.
*شما اهل شعر و نقاشی هستید. چه شد میان این دو، نقاشی را انتخاب کردید؟
ـ نقاشی کار روزانه من است مثل همان کاری که در کارخانه انجام میدادم. وقتی نقاشی میکنم برای تفریح و استراحت هم شعر میگویم. من عاشق قافیه هستم و در گفتن آن خیلی قویام. امکان ندارد قافیه ای پیدا نکنم. در ضمن دوست دارم شعرهای کودکان بنویسم چون خیلی از نویسندگان ما خیلی کم برای بچه ها شعر نوشته اند. من زیاد نوشته ام.
*در مورد نقاشیهایتان هم دوست دارید به فضای کودکانه نزدیک باشد؟
ـ بله. خواستم به نقاشی دوران کودکیام برگردم. دوست دارم طرحهایم مانند دوران سه سالگیام باشد. برخی اوقات فکر میکنم نقاشیهایم تا دوران 4 سالگیام رسیده است ولی تعداد انها خیلی کم است چون این کار، سخت است. آدم باید از تمام دانش و عیبهایی که دارد تهی شود تا بتواند مانند بچهها نقاشی کند یا شعر بگوید.
*شنیدهام که تلاش زیادی انجام میدادید کارهای شاگردانتان را بفروشید. اما تا سالها کارهای خودتان را نمی فروختید. چرا؟
ـ کارهای من برای مشتریها جذاب نیست.
*این اواخر که فروش کارهای شما خیلی خوب است.
ـ خیلی طول کشید تا کارهایم فروخته شدند. هیچوقت طراحیهای من را نمیدیدید چون در آن زمان نقاشان یاد گرفته بودند مثل رامبرانت طراحی کنند. من طراحیهایم را به شاگردانم نشان نمیدادم چون احتمالا میگفتند وقتی خودش بلد نیست طراحی کند، چطوری به ما درس می دهد؟
*بعدا نگاهشان عوض شد؟
ـ بله. من دنبال مد نبودم. آنچه را که دوست داشتم، میکشیدم.
*پس اینطور نبود که کارهایتان فروش نداشته باشد بلکه درک نشده بود؟
ـ بله. اگر میخریدند که خیلی بهتر بود.
برخی از نگارخانهها و یکی دو تا از شاگردانم که کارهایم را میفروختند، پول فروش تابلوهایم را ندادند.
*و این اواخر فروش آثارتان بهتر شد؟
ـ بله ولی متاسفانه پول فروش آثارم به خودم نرسید.
*خریدارهای آثار پولهایتان را ندادهاند؟
ـ برخی از نگارخانهها و یکی دو تا از شاگردانم که کارهایم را میفروختند، پول فروش تابلوهایم را به خودم ندادند. یکی از شاگردانم که وقتی در آمریکا بودم به من تلفن میزد و میگفت که کارهای بیشتری بفرستم. او حتی نگفت که یکبار در یکی از نمایشگاههای نقاشی، پرفروشترین نقاش بودهام. اینها گلههای زندگی من است که مقصرش هم خودم هستم.
*این روزها صحبت از این میشود که مردم باید خریداران آثار هنری باشند. برای اینکه این آثار وارد خانههای مردم شود، چه کارهایی باید صورت بگیرد؟
ـ مردم باید بفهمند به غیر از زمین، دیوار هم داریم و وقتی نقشهای زیبای قالی روی زمین وجود دارد چرا دیوارهای ما خالی است. زمانی گفتم هرکسی برایم گلیم بیاورد، من به او نقاشی هدیه میدهم و حدود 20 نفر این کار را انجام دادند.
*الان در آمریکا چه کار می کنید؟
ـ بازنشسته هستم و یک اتاق دارم که حداقل 14 ساعت در آن نقاشی میکشم.
*چرا با وجود اینهمه شاگرد در ایران نماندید؟
ـ به خاطر خدمات پزشکی و امکاناتی که بدست آوردن آنها در اینجا برایم سخت است. آن زمان که اینجا بودم بیمه شدن خیلی سخت بود اما الان شنیدهام راحتتر شده است.
*از اینکه شاگردانتان قرار است برایتان بزرگداشت بگیرند، چه حسی دارید؟
ـ حس خیلی خوبی است چون میبیینم چقدر بامحبت و قدردان هستند. گاهی برایم نامه مینویسند و میگویند چه کار میکنند.
پایان گفتگو با مهر

هنر خوراک روان و هنرمند آفریننده آن است . بارگاه هنر با هیچ جایگاهی درخور ارزیابی نیست . این سخن ارد بزرگ گویای شان و مقام هنر و هنرمند است اما هانیبال الخاص دلی پر درد داشت و در مراسم بزرگداشت خود می گوید : اگر من در اروپا 60 سال يک نانواي موفق بودم ، احتمالا براي بزرگداشت من دکاني با تنوري زيبا براي پخت نان مي دادند ، اما تاکنون مسوولان هنري کشور، درخصوص تاسيس موزه اي براي نگهداري آثار من هيچ اقدامي نکرده اند. گفتني است مراسم بزرگداشت 60 سال فعاليت هنري هانيبال الخاص در خانه هنرمندان ايران خرداد ماه 1389 برگزار شد . در آن مراسم متاسفانه هیچ یک از مسوولان هنري و ميراث فرهنگي کشور حضور نداشتند که موجب رنجش و آزردگی استاد شد .

روحش شاد
برگرفته از : سایت چهره های ماندگار
http://243.blogfa.com/post-185.aspx
۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سهشنبه
فهيمه صفاريه : مثل هاي بي رحم

آدم شدم !
كوه غرور شدی
تا به من ...
كاش مثل ها خرافاتی بیش نبودند ...
فهیمه صفاريه
پي نوشت :
سفرم به خیر
اما بد نیست اگر خاطرت بماند
به تعداد خط های سپید جاده ای که در آنم
دلت برایم تنگ شود ...
http://javedane-ha.blogspot.com
فهيمه صفاريه : شیرین فرهاد

شیرینی زندگی توام
اگر فرهادوار
بیستون فاصله را بشکافی .
تیشه ات را محکم تر بزن .
فاصله ها بسیارند .
فهیمه صفاریه
http://javedane-ha.blogspot.com
۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه
انواع USB با طرحهای خلاقانه













با ناخنم به سنگ نوشتم بيا بيا
زان پيشتر كه پاك شود يادگاري ام
(مرحوم قيصر امين پور)
چشم خدا در گوگل ارث
به نقل از روزنامه انگلیسی دیلیمیل یک هنرمند استرالیایی با سه سال جستجو در تصاویر سرویس نقشه گوگلارث موفق به خلق تصاویری برگرفته از انجیل شده است.
این هنرمند ۳۱ ساله توانسته با بکار گیری از این تصاویر که برای پیدا کردن آنها ۳ سال وقت صرف کرده است، تصاویری از کتاب انجیل مانند شکافته شدن دریای سرخ توسط حضرت موسی (ع) و به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی و حتی فرود کشتی نوح پس از طوفان بر روی کوهها را از دیدی آسمانی به تصویر بکشد.
در این تصاویر که به نام “چشمانداز خدا” مطرح شده، تصاویر دیگری همچون آدم و حوا در باغ عدن هم از نگاهی ماهوارهای به تصویر کشیده شده است.
“جیمز دایو” که در سیدنی استرالیا ساکن است، سه سال برای یافتن بهترین و منطبقترین تصاویر با تصاویر انجیل در گوگلارث تلاش کرده و سپس آنها را با مدلهایی ۳ بعدی از عناصر برای ساخت این تصاویر ترکیب کرده است.
وی که عضو انجمن هنری سیدنی است میگوید: ما میخواهیم مخاطبان خود را با کارهای خود اندکی از خود بی خود کنیم و با این کار خود ما احساس کردیم که تکنولوژی میتواند به موضوعاتی که خواه اتفاق افتاده و یا نیافتاده باشند اجازه به تصویر کشیده شدن بدهد تا به صورت چشمگیری واقعی نشان دهند.
دایو افزوده است: در این متد استفاده از تصاویر ماهوارهای بسیار مطمئنتر است و این تصاویر به صورت قابل توجهی این اطمینان را به ما میدهد.
وی خاطرنشان کرده است که برای خلق صحنه معجزه حضرت موسی در شکافتن دریا از ترکیب تصاویری از آبشار نیاگارا و تصاویری از صحرا استفاده کرده است.
وی با اعلام اینکه جالب خواهد بود اگر بدانید برای باغ عدن آدم و حوا از تصاویری از کشور بلژیک بهره بردم و برخی از این تصاویر که با یکدیگر ترکیب شده اند از لحاظ جغرافیایی نیز با یکدیگر تطابق داشتهاند.
وی که وعده خلق تصاویر تاریخی دیگری با استفاده از این روش را داده است در ادامه تاکید کرده است که برای خلق برخی عناصر ۳ بعدی در این تصاویر در ابتدا طرح آنها را با مداد بر روی کاغذ کشیده و سپس با همکاری یک استودیوی مدلهای ۳ بعدی آنها را خلق کرده است.وی سپس ۴ هفته با طراحان دیگر مشغول ترکیب تصاویر زمینه گوگلارث و مدلهای ۳ بعدی بودهاند.
این تصاویر اخیرا در نمایشگاهی در شیکاگو آمریکا به نمایش در آمده و مورد توجه علاقمندان و منتقدان قرار گرفته است.
با تشکر از تبیان
۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه
زندگی نامه "مریم حقیقت" و سه رباعی زیبا از او

"مریم حقیقت"
متولد : چهارشنبه، ٢٩ اسفند ۱۳٥۸
متاهل
و دارای یک فرزند
اهل دیار شاعران نامدار استان فارس و شهرستان جهرم است
عنوان دفتر شعر سال
آرين شعر | 1380 | ||
تا دست به واژه ميزنم ميسوزد | 1389 | ||
پساغزل | 1384 |
وب سایت های رسمی او عبارتند از :
http://aryanpoem.persianblog.com
http://haghighat2058.persianblog.ir
زیبارویی که می داند ، زیبای ماندنی نیست ، پرستیدنی است .
اُرد بزرگ
در چشم ترم بی تو نمی نیست عزیز
بر این تن خسته مرهمی نیست عزیز
نفرین تو پرواز مرا زخمی کرد
آواره شدن درد کمی نیست عزیز
برگرفته از :
سایت شعر نو
http://www.shereno.com/2102/7747/79842.html

پرتگاه می تواند به وجدآورنده روان و یا کشنده جسم باشد .
اُرد بزرگ
پائیزی زرد برگ هم زندگی است
آوار شکوه ارگ هم زندگی است
طوفانزده ی داغ که باشد نفست
آرامش ناب مرگ هم زندگی است
برگرفته از :
سایت شعر نو
http://www.shereno.com/2102/7747/79842.html

همواره تنهایی ، توانایی به بار می آورد .
اُرد بزرگ
از دوش من آوار جهان را بردار
از زندگیم تلخ ِ زمان را بردار
یا از قفس زخم رهایم کن یا
از بال غریبم آسمان را بردار
برگرفته از :
سایت شعر نو
http://www.shereno.com/2102/7747/79842.html

"تا دست به واژه می زنم می سوزد" انتشارات فصل پنجم
کتاب "تا دست به واژه می زنم می سوزد" را از خيابان انقلاب - روبروی دانشگاه تهران - پاساژفروزنده - طبقه منهای یک - واحد۲۱۲- فروشگاه انجمن خانه شاعران ، تهیه بفرمائید. تلفن ۰۲۱۶۶۹۷۰۱۳۱
ریشه گاه :
http://shirvan.lifeme.net/montada-f13/topic-t312.htm#3727
پژواک اندیشه در فراسوی مرزها
تاریخ بشر، داستان مبارزه بیپایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، میتواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...
بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان
کتاب تفاوت های بارز اتوپیای جزیره اُرُدیسم با اتوپیای کشور جهانی هاکسلی
کتاب شباهت های فلسفه ارد بزرگ و مدل حالت پایدار
کتاب تفاوتهای اساسی، دیدگاههای زیست محیطی فیلسوف اُرُد بزرگ و ترامپ
- فلسفه اُرُدیسم چیست ؟ Orodism
- بازتاب جهانی فلسفه اردیسم Reaction of the World to the ORODISM Philosophy
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان The philosophy of Orodism in India
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا The philosophy of Orodism in United States
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ازبکستان The philosophy of Orodism in Uzbekistan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کلمبیا The philosophy of Orodism in Colombia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لهستان The philosophy of Orodism in Poland
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تاجیکستان The philosophy of Orodism in Tajikistan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان The philosophy of Orodism in Afghanistan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مراکش The philosophy of Orodism in Morocco
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور برزیل The philosophy of Orodism in Brazil
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نیجریه The philosophy of Orodism in Nigeria
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نائورو The philosophy of Orodism in Nauru
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لیبی The philosophy of Orodism in libya
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بلژیک The philosophy of Orodism in Belgium
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سریلانکا The philosophy of Orodism in Sri Lanka
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فیلیپین The philosophy of Orodism in Philippines
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنگو The philosophy of Orodism in Congo
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ژاپن The philosophy of Orodism in Japan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اتیوپی The philosophy of Orodism in Ethiopia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کرواسی The philosophy of Orodism in Croatia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور جمهوری چک The philosophy of Orodism in Czech Republic
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گینه استوایی The philosophy of Orodism in Equatorial Guinea
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور صربستان The philosophy of Orodism in Serbia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور دانمارک The philosophy of Orodism in Denmark
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مالزی The philosophy of Orodism in Malaysia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اکوادور The philosophy of Orodism in Ecuador
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور قزاقستان The philosophy of Orodism in Kazakhstan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هائیتی The philosophy of Orodism in Hait
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوراس The philosophy of Orodism in Honduras
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تانزانیا The philosophy of Orodism in Tanzania
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس The philosophy of Orodism in Switzerland
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نپال The philosophy of Orodism in Nepal
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور تایلند The philosophy of Orodism in Thailand
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایتالیا The philosophy of Orodism in Italy
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گرجستان The philosophy of Orodism in Georgia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آفریفای جنوبی The philosophy of Orodism in South Africa
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بلغارستان The philosophy of Orodism in Bulgaria
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کنیا The philosophy of Orodism in Kenya
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کامرون The philosophy of Orodism in Cameroon
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کره جنوبی The philosophy of Orodism in South Korea
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نروژ The philosophy of Orodism in Norway
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مکزیک The philosophy of Orodism in Mexico
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اندونزی The philosophy of Orodism in Indonesia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در جمهوری آذربایجان The philosophy of Orodism in Azərbaycan
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور انگلیس The philosophy of Orodism in England
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور عراق The philosophy of Orodism in iraq
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان The philosophy of Orodism in Germany
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پورتوریکو The philosophy of Orodism in Puerto Rico
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور غنا The philosophy of Orodism in Ghana
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اسپانیا The philosophy of Orodism in Spain
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه The philosophy of Orodism in France
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ترکیه The philosophy of Orodism in Turkey
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور روسیه The philosophy of Orodism in Russia
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بنگلادش The philosophy of Orodism in Bangladesh
- بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پاکستان The philosophy of Orodism in Pakistan
- زندگینامه فیلسوف حکیم ارد بزرگ ( بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم Orodism)
-
* «اگر انسانها در طول عمر خویش فعالیت مغزشان به اندازه یک میلیونیوم معدهشان بود، اکنون کره زمین تعریف دیگری داشت.» * «اگر واقعیات با نظر...
-
سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم ميكند: ابزار و دشمن. يعني فقط يك طبقه را ميشناسند و آن هم دشمن است. فردریش نیچه بلند پروازی من ...




آرين شعر