اینچنین بود که ...

اینچنین بود که بر جا ماندیم

و شبی باز گذشت ....

و یکی روز دگر ...و به هر پنجره ای ...

پرده ی سخت سکوت ...حکم تنهائی ما را میداد !

و توانا ی گذر..." نور " نداشت

از پس پرده و خلوتگه دل

اینچنین بود که بر جا ماندیم!
قلمی مانده بدست ... دفتری پر ز کلام

خانه ای غرق سکوت ... منو یک دل "تنهـا " !

و همه شوق سخن ... مانده در دفتر خاموش بجا

و کسی را خبر از دفتر ما نیز نبود!

و نه کس میدانست :" چـقدر تنـهائیـم" !

اینچنین بود که بر جا ماندیم!

اینچنین بود که لب هیچ نگفت ...

با کسی گر که سوالی میکرد!

اینچنین بود که از جمع گریخت

اینچنین بود که در کوچه ی شهر

یا به زیر سقفی...هر چه میگفت

به لبخنددریغ...خالی از گفتن او بود ز "خود "

و اگر باز سوالش کردند:که ز "خود " نیز بگو

آسمان را به زمین دوخت که راحت باشد
از سوالی که جوابش را نیز....هر چه "خود" می پرسید

بی جوابی می دید... در پس خلوت خویش!

و دلش غرق سکوت ...باز در خود میرفت!

اینچنین بود که بر جا ماندیم!

و اگر در دل و در سینه خموش

هیجانی ز سر خشم ...به فریادی بـود

دور خود می چر خید

و ز هر چیز که باید میگفت...طفره میرفت و ُ...مداوم میگفت...

حرف در قالب حرف...لیک، از گفتن خشمش خالی!!...

گریه میکرد اگر از سر خشم

چهر غمناک چنین بود که اودر نگاه دگری...

" یک دل غمگین بود "

از سر خشم فقط می بارید...اگر اشکی را داشت

که بریزد بر رخ!

اینچنین بود که بر جا ماندیم!

و بسی سر خورده ..که کسی را بدل خویش بخوانیم. .." چو دوست "

که بصد چهره ی نو

بدگمان ز آنچه به افکارش بود

متهم کرد ترا" به ریا و به دروغ "

درک این قصه نبوددر کف قدرت دوست

تا که گوید :شاید...شاید

این چهره لبخند بلب

آنقدر در سینه ...با خـودش صـادق بود

که دگر قدرت این درد نداشت

که در افتد با من ... یا که با " مردم این دهر دروغ " !

او ولی صادق بود!

یا که گوید: شاید ...شاید... بسکه دل نازک بود

قدرت دیدن رنج دگری ... بیش ازین نیز نداشت

زین سبب تنها بود... یا که از بودن در جمع ملّول!

اینچنین بود که بر جا ماندیم!آنهمه غصه و اشک...

از غم و درد کسی که بر او دردودلی کرد و گذشت

و به روز شادی یاد او نیز نبود

به کجا بردش و ...آخر به کجا

رفت و رسید ؟!...

جز همان تنهائی ...همره غصه ی دنیا با دل !

اینچنین بود که بر جا ماندیم!

وبه خلوتگه خویش...انس و الفت بستیم...

و به تنهائی خود خو کردیم

و به تنهائی دنیائی نیز ...!

اینچـنین بود که بر جا ماندیم

اینچنین بود که ساکت ماندیم

" با دلی غرقه به حـرف "

"با دلی غـرقه به حرف "

4مهر1383 فرزانه شیدا

نظرات

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار