بیت غم
بيت غم:
ساحلي با نور مهتابي نگه خيره به ماه
خلوتي دور از تمام ديده ها دوراز نگاه
تکيه اي بر تک درختي با همه اندوه و درد
گفتن شعري که قلبم با سرودش گريه کرد
با همه احساس رفتن در درون ِ قلب خويش
لحظه اي تنها نشستن بودني با قلب ريش
گفتن ِ حرف ِ نگفته از دل دائم خموش
گفتن رنجي که اين دل مي کشد با خود بدوش
گفتن شعری کنار ِ ساحل ِ بي همدمي
ديده را انداختن بر روي انبوهِ غمي
تا که شايد جان بگيرد گريه هاي بيصدا
رو به استقبال اشکي کُو نمي گشته رها!....
بغض غم ها بشکند در گفتن هر بيت غم
بسکه يادِعشق ديرين کرده اين دل دم بدم!
این دقایق های دل بود و کسی آگه نبود!
دستم از این چهرهاشکم را یکایک می زدود
دل دگر طاقت نياورد و به هر بيتم گريست
زآنکه دراين خلوت تنهائيم عشق تو نيست!
14 آبان 1384 فرزانه شیدا
ساحلي با نور مهتابي نگه خيره به ماه
خلوتي دور از تمام ديده ها دوراز نگاه
تکيه اي بر تک درختي با همه اندوه و درد
گفتن شعري که قلبم با سرودش گريه کرد
با همه احساس رفتن در درون ِ قلب خويش
لحظه اي تنها نشستن بودني با قلب ريش
گفتن ِ حرف ِ نگفته از دل دائم خموش
گفتن رنجي که اين دل مي کشد با خود بدوش
گفتن شعری کنار ِ ساحل ِ بي همدمي
ديده را انداختن بر روي انبوهِ غمي
تا که شايد جان بگيرد گريه هاي بيصدا
رو به استقبال اشکي کُو نمي گشته رها!....
بغض غم ها بشکند در گفتن هر بيت غم
بسکه يادِعشق ديرين کرده اين دل دم بدم!
این دقایق های دل بود و کسی آگه نبود!
دستم از این چهرهاشکم را یکایک می زدود
دل دگر طاقت نياورد و به هر بيتم گريست
زآنکه دراين خلوت تنهائيم عشق تو نيست!
14 آبان 1384 فرزانه شیدا
نظرات