بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *سامان* به قلم فرزانه شیدا - بخش نخست
الماس را جز در قعر زمین نمی توان یافت و حقایق را جز در اعماق فکر نمی توان کشف کرد. ویکتور هوگو
الماس را جز در قعر زمین نمی توان یافت و حقایق را جزدراعماق فکر نمی توان کشف کرد. ویکتور هوگو
●_ بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ_●
●_فرگرد سامان _●
پیروتمامی فرگردهائی که تاکنون دنبال کرد وبه تفسیر وبررسی آن پرداخته ایم همواره نقش نیروی درون انسان در سخنان فیلسوف بزرگ ایران زمین * ارد بزرگ مد نظر بوده است و همواره تلاش بر این داشته است تا که بشر دریابد تا چه میزان برسرنوشت وزندگی خود نقش داشته است .در کل سامان دهی بر خودوزندگی همانگونه که بارها گفته شد در طی روزگار عمر ما باتمامی اعمال وتصمیمات ماخوبخود شکل میگیرد ازاین جهت بسیار مهم است که در گام گام ِرفتن مراقب اقدامات وتصمیمات خود, در چگونگی زندگی خود باشیم وبه سهولت از کنار بسیاری از مسائل که بنظر چنان مهم نمی آید نگذریم .حتی کوچکترین کارهای ما در سامان دهی فردا وآینده ی مکا میتواند نقش بزرگی را بوسی شادی یا غم وخوشبختی وناکامی ما باعث گردد لذا همانگونه که ارد بزرگ میفرمایند: سامان از پس ساختار درست هویدا می گردد .*ارد بزرگ
در نتیجه اینکه در ساختار ذهنی وفکری ,روحی ومعنوی وهمچنین مادی خودهرآنچه خودبر خود شایسته بدانیم وبرای آن تلاش کنیم روزگار فردای ما را تعیین میکند برای مثال شما میتوانید برای کمترین مورد زندگی خودوارد فروشگاه مواد غذائی شده وازمیانن صدها کالا درست چیزهائی را انتخاب کنید دکه نه تنها کالری وپروتئین وویتامین بدن شما را بحد لازم تامین نمیکند بلکه شما را دچار عارضه هائی چون چاقی یا مرض قند یا بسیاری دیگر از عوارض ناشی از مواد مصرفی روزانه مینماید وفردائی که شما درامروز خود درسلامت کامل درون پاکت وپلاستیک مواد غذائی کالاهای خود را چیده وتحویل میگیرید در راه بازگشت به خانه در حقیقت بسوی بیماری فردای خود گام برمیدارید واینکه بدانید چگونه میتوانید پیشگیری کنید چیزی ست که روزانه چه در رسانه ها چه حتی درسخنان عوام بسیار میشنوید بسیارند که میگویند اگر قسمت براین باشد که من با خوردن ونخوردن هایم فلان بیماری را گرفته وجان دهم حتی اگر نخورم نیز آن بیماری را خواهم گرفت و بالاخره بگونه ای انسان باید بمیرد !. مسلم است که انسان درجهان عمر جاودانی نیست اما چگونگی مرگ او اگر به بلایای طبیعی وحوادث ناگهانی نباشد بسیار میتوانیم درچگونگی طول عمر خود اثر گذار بوده ولااقل برای بیمار نشدن خود آنچه را که میدانیم نباید بکنیم, نکنیم وآنچه را میداینم نباید به مقار زیاد مصرف کنیم نیز مصرف نکنیم ما بدین شکل سامان دهی درستی در زندگی خود را پایه گزاری میکنیم وبقدرت اندیشه وفکر خود وجمع آوری اطلاعات درست در باب انواع میوه جات وتره بار وخوراکی ها میتوانیم غذا ودسر خوشمزه ای نیز صرف کنیم که سرشار از کالری وتولید کننده ویتامین ها وپروتیین های لازم بدن ما باشد وبا نوشیدنی هاومایجات خوب وپر انرژی مواد معدنی لازمه بدن خود رانیز تامین کنیم درواقع خودرن شیرینی جات وترشی جات که هرکدام در زیادی مصرف خطرناکند میتواند بگونه ای حساب شده نیز مصرف گردد وهمه ی انچه را دوست داریم مصرف کنیم وخورده از لذت آن بهره مند شویم اما اینکه بنشینیم ویه جعبه یشیرینی یک کیلوئی را در عرض نیم ساعت با علاقه ی شدیدی که به شیرینی دارم حداقل نیم کیلوی آنرا یکجا صرف کنیم وفردا هی ناله بزنیم که من هیچی نمیخورم اما نمیدانم چرا چاق میشوم ودر نهایت خودرا مجبور به رژیم های نامناسبی کینم که بیشتر آآنها تصمیمات شخصی خود ماست نه نظزیه پزشکی مثل اینکه یکدفعه چون میخواهیم پیرهن عروسی دوخته شده خود یا کت وشلواری را که پارسال خریده ایم وامروز با تن چاق ما نمیخورد حتما با نخوردن های بدون برنامه ریزی اندازه خود کنیم وسرانجام با چهره ای زرد زیر چشمی فرورفنه اعصابی که معمولا از نخوردن وبی موقع خوردن وبد خوردن همواره متشنج است لباس مورد نظر را سرانجام اندازه تن کرده وبه عروسی برویم واین عذاب الهی که بخود ومعده ی دردکشیده ی خود ازفشار کم خوردن یا گرسنه ماندن ها بخود بدهیم که در نهایت دریک عروسی به دست زدن هائی در بیحوصلگی وبشکن زدنهائی در بیحالی معده ای گرسنه مثلا در شادی سرکنیم زمانی که براستی نه جسم ما شاد است نه روح ما وآزاردیده ی هفته ها ازاری هستیم که خود به خودما ن داده ایم , بی اینکه توجه کرده باشیم که وقتی چاق بودیم حداقل رنگ صورتمان طبیعی بود وحصله مان بیشتر وبهتر میتوانستیم ازاین مهمانی لذت ببریم و اینهمه شب وروز درحسرت خوردن این چیز وآن چیزی سرنکینم اگرآن یک کیلو شیرینی را طی مدتی طولانی تری مصرف میکردیم ودرست بعد از صرف غذا تکه ای میخوردیم که هم در هضم غذائی وخوابیدن ویا سبک بودن پس از غذا بسیار موثر است هم لذت استفاده از همه ی مواد غذائی را بیکباره ازخود نمیگرفتیم .اینکه برای شما مثال زدم چیزی نیست که در تصور خود آنرا ساخته باشم نمونه های زیادی ازاینگونه اعمال را میان دوستان وآشنایان خود شاهدم وهمینکه به دلسوزی ومحبت بگوئی عزیزجان چرا اینطور خودت را عذاب میدهی چرا دَر دنیا روبروی همه خوردنیها دوهفته بروی خود بسته ای وبا نگاه به غذا دلت غش میرود وبا خوردن دیگران شاید دردرون عصبی میشوی ویا غصه هم میخوری اخر این که نشد دیروز راکه گذشت که گذشت , شیرینی را خوردی وتمام شد ,امروز گرسنگی را لااقل عذاب دوم خود نکن از قدیم گفته اند:( کم بخور , همیشه بخور)والا رنگ زرد چهره وچشمان زیر سیاه شده بااین لاغری زورکی نه تنها بتو نمی اید بلکه حتی بنظر چهره ای بیمار میآئی باورکن دیروز شاداب تر وخندان تر وحتی با گونه های قرمزت زیباتر هم بودی ومطمئنا دلت نمیخواهد بیمار باشی امامتاسفانه امروز از دیروز چاق بودن خودهم بیمارتری! چرا که گرسنه ای! وبه یکباره تمام نیازهای بدنی خود از کالری وینامین وهمه چیز را هم ازبدن که نیاز دارد گرفته ای ,والا اگر بیارزد اینهمه عذاب برای ذره ای لاغری و...بااین گفتار بااینکه هرچه گفته ای خالی از حقیقت وبدون پایه واساس پزشکی هم نیست,تازه برای خود یک دشمن هم تراشیده ایم که پشت سربگوید اینمه زحمت کشیدم خودمو لاغر کردم جااینکه بگه چه خوشکل شدی میگه زرد وزار وبیماری از سر حسودیشه یا چون خودش اندامش خوبه یا استعداد چاقی نداره , آدمو اینجوری تحقیر میکنه!!!بدون اینکه شما ذره ای دراین گفتار قصد رنجاندن اورا داشته باشید وبی اینکه توجه کند به اینکه دوست بودیم که گفتیم ودشمنیم اگر نگوئیم ,دوست آن است که حقیقت را بگوید حتی اگر به رنجش دوست باشد اما به صلاح او وبدتر انکه پس از مدت شاید دو سه هفته عذاب آنگاه بعد ازعروسی بارها دیدهام که همان شخص میگوید امروز بزار مهمونیم غذاها خوشمزه س بخورم فردا رژیم میگیرم !!! پس آنکه این چاقی وآن عذاب پس از آن وهمچنین درد ایستادن در مچ پا در فرداهار بر اثر سنگینی وزن وهزار ناراحتی چاقی را سامان داد یا نه با نخوردنهای بدون برنامه ریزی خودرا به دامن کمبود ویتامین ها ونیازهای بدنی بی حساب وبدون برنامه ریزسی صحیح کشید وبیمار شد حالا از چه رو وچرااز خدا میپرسد: خدایا میان اینهمه آدم من چه بدی بتو کرده بودم که مرا بیمار کردی؟! واین دردوآن درد را بمن دادی بی اینکه توجه کند خدا برای بیماری او برنامه ریزی نکرده بود بلکه خوداو کرده بودونه حتی هیچکس دیگر. بااین مثالهای ساده بسیاری ازاعمال ورفتارهای روزمره ما سامان زندگی فردای ما را بما پیشاپیش نشان میدهد ولی چرا به کرده های خود به هرچه انجام میدهیم وبدنبال آنیم هرگز توجه ونگاه نمیکنیم اما درفردای تلخی وناامیدی زمین وزمان وکائنات وخداوند را باعث درد ورنج واندوه خود تصور میکینم حداقل اگر خود باعثیم اینرا نیز بپذیریم که خود کرده را تدبیر نیست وآنچه من برخود روا داشته ام شاید دشمن من نیز برمن روا نداشت , آنهم وقتی که برای مثال ,در خیابانی از دست فروشی در گرمای تابستان چندین وچند نان خامه ای زیر افتاب مانده خریده از فرط گشنگی خوردم وفردا بعلت مسمومیتهای غذائی در بیمارستان به ِسرُم وصل شدموزمین وزمان را هم به نفرین ولعنت میگیرم که گناه من چیست که اینجا گوشهی بیمارستان افتاده ام .دیدن بدیها خوب نیست اما اینکه خطا واشتباه خود را به گردن همه چیز وهمه کس انداخته وهمه را محکوم وباعث ناخرسندی ومشکل وگرفتاری خود بدانیم واز دیدن حقایق درهرآنچه که هست سر باز زده وبه تکرارکردن اشتباه خو کننم از دیدن منفی ودیدگاهی منفی داشت نه تنها چندان دور نیست بلکه خود گول زدنی هم هست که کمتر از منفی نگری نبوده است و اینگونه تفکر نیز ,خود چهره ی منفی دیگری در اخلاق وضعف شخصیتی وکمبودشخصی ماست که در سازمان دهی زندگی ما بی شک اثری منفی نیز خواهد داشت کما اینکه ماخود بر خطا ی کرده خویش نیزواقفیم اما چه دردردون چه در نزد این وآن همه چیز را به گردن دیگران می اندازیم حال یا اطرافیان ما یا دنیا یا بخت یا حتی خداوند. ودر عین حال عادت کرده ایم به همه کس وهمه چیز با دید منفی وشکاک نگاه کرده بدون اینکه ماهیت حرف دیگران را که یا از دلسوزی ست یا از سر محبت یا دادن آگاهی را بدون حتی تحلیل واقعیت ماجرا که بنفع خود اوست بدیده ی بدبینانه ای نفی کنیم وکار خود را درست جلوه داده وشکل منفی عمل خود ونتیجه ی آنرا به گردن دیگران انداخته وحتی معتقد باشیم که اگر بمن گفت از روی بدجنسی بود ومیخواست بگوید زحمت نکش دنیارا هم زیر رو کنی از وزن تو کم نمیشود یا خوردنهای مرا به تمسخر گرفت چنین برداشتهاوی از سخنان دیگران نه تنها عاقلانه نیست بلکه کورکورانه قضاوت کردن ومنفی گرائی وبدبینانه قضایا را محّک زدنیست که حتی به نفع شخصی ما نیز نیست اما انسانس که خود زبان تلخ ومتلک گو دارد همه را نیز تلخ زبان ومتلم گو میپندارد ودر باور خود اینرا نمیشناسد که کسی براستی از روی دوستی ومحبت پندی باو داد وحرفی زد که برای او عمل کردن به آن بهتر جواب میداد تا شکل رفتاری خود او.
-* وقتی که شما به بدبینی عادت کنید ، بدبینی به اندازۀ خوشبینی مطلوب و دوست داشتنی است .*- آرنالد بنت
الماس را جز در قعر زمین نمی توان یافت و حقایق را جزدراعماق فکر نمی توان کشف کرد. ویکتور هوگو
●_ بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ_●
●_فرگرد سامان _●
پیروتمامی فرگردهائی که تاکنون دنبال کرد وبه تفسیر وبررسی آن پرداخته ایم همواره نقش نیروی درون انسان در سخنان فیلسوف بزرگ ایران زمین * ارد بزرگ مد نظر بوده است و همواره تلاش بر این داشته است تا که بشر دریابد تا چه میزان برسرنوشت وزندگی خود نقش داشته است .در کل سامان دهی بر خودوزندگی همانگونه که بارها گفته شد در طی روزگار عمر ما باتمامی اعمال وتصمیمات ماخوبخود شکل میگیرد ازاین جهت بسیار مهم است که در گام گام ِرفتن مراقب اقدامات وتصمیمات خود, در چگونگی زندگی خود باشیم وبه سهولت از کنار بسیاری از مسائل که بنظر چنان مهم نمی آید نگذریم .حتی کوچکترین کارهای ما در سامان دهی فردا وآینده ی مکا میتواند نقش بزرگی را بوسی شادی یا غم وخوشبختی وناکامی ما باعث گردد لذا همانگونه که ارد بزرگ میفرمایند: سامان از پس ساختار درست هویدا می گردد .*ارد بزرگ
در نتیجه اینکه در ساختار ذهنی وفکری ,روحی ومعنوی وهمچنین مادی خودهرآنچه خودبر خود شایسته بدانیم وبرای آن تلاش کنیم روزگار فردای ما را تعیین میکند برای مثال شما میتوانید برای کمترین مورد زندگی خودوارد فروشگاه مواد غذائی شده وازمیانن صدها کالا درست چیزهائی را انتخاب کنید دکه نه تنها کالری وپروتئین وویتامین بدن شما را بحد لازم تامین نمیکند بلکه شما را دچار عارضه هائی چون چاقی یا مرض قند یا بسیاری دیگر از عوارض ناشی از مواد مصرفی روزانه مینماید وفردائی که شما درامروز خود درسلامت کامل درون پاکت وپلاستیک مواد غذائی کالاهای خود را چیده وتحویل میگیرید در راه بازگشت به خانه در حقیقت بسوی بیماری فردای خود گام برمیدارید واینکه بدانید چگونه میتوانید پیشگیری کنید چیزی ست که روزانه چه در رسانه ها چه حتی درسخنان عوام بسیار میشنوید بسیارند که میگویند اگر قسمت براین باشد که من با خوردن ونخوردن هایم فلان بیماری را گرفته وجان دهم حتی اگر نخورم نیز آن بیماری را خواهم گرفت و بالاخره بگونه ای انسان باید بمیرد !. مسلم است که انسان درجهان عمر جاودانی نیست اما چگونگی مرگ او اگر به بلایای طبیعی وحوادث ناگهانی نباشد بسیار میتوانیم درچگونگی طول عمر خود اثر گذار بوده ولااقل برای بیمار نشدن خود آنچه را که میدانیم نباید بکنیم, نکنیم وآنچه را میداینم نباید به مقار زیاد مصرف کنیم نیز مصرف نکنیم ما بدین شکل سامان دهی درستی در زندگی خود را پایه گزاری میکنیم وبقدرت اندیشه وفکر خود وجمع آوری اطلاعات درست در باب انواع میوه جات وتره بار وخوراکی ها میتوانیم غذا ودسر خوشمزه ای نیز صرف کنیم که سرشار از کالری وتولید کننده ویتامین ها وپروتیین های لازم بدن ما باشد وبا نوشیدنی هاومایجات خوب وپر انرژی مواد معدنی لازمه بدن خود رانیز تامین کنیم درواقع خودرن شیرینی جات وترشی جات که هرکدام در زیادی مصرف خطرناکند میتواند بگونه ای حساب شده نیز مصرف گردد وهمه ی انچه را دوست داریم مصرف کنیم وخورده از لذت آن بهره مند شویم اما اینکه بنشینیم ویه جعبه یشیرینی یک کیلوئی را در عرض نیم ساعت با علاقه ی شدیدی که به شیرینی دارم حداقل نیم کیلوی آنرا یکجا صرف کنیم وفردا هی ناله بزنیم که من هیچی نمیخورم اما نمیدانم چرا چاق میشوم ودر نهایت خودرا مجبور به رژیم های نامناسبی کینم که بیشتر آآنها تصمیمات شخصی خود ماست نه نظزیه پزشکی مثل اینکه یکدفعه چون میخواهیم پیرهن عروسی دوخته شده خود یا کت وشلواری را که پارسال خریده ایم وامروز با تن چاق ما نمیخورد حتما با نخوردن های بدون برنامه ریزی اندازه خود کنیم وسرانجام با چهره ای زرد زیر چشمی فرورفنه اعصابی که معمولا از نخوردن وبی موقع خوردن وبد خوردن همواره متشنج است لباس مورد نظر را سرانجام اندازه تن کرده وبه عروسی برویم واین عذاب الهی که بخود ومعده ی دردکشیده ی خود ازفشار کم خوردن یا گرسنه ماندن ها بخود بدهیم که در نهایت دریک عروسی به دست زدن هائی در بیحوصلگی وبشکن زدنهائی در بیحالی معده ای گرسنه مثلا در شادی سرکنیم زمانی که براستی نه جسم ما شاد است نه روح ما وآزاردیده ی هفته ها ازاری هستیم که خود به خودما ن داده ایم , بی اینکه توجه کرده باشیم که وقتی چاق بودیم حداقل رنگ صورتمان طبیعی بود وحصله مان بیشتر وبهتر میتوانستیم ازاین مهمانی لذت ببریم و اینهمه شب وروز درحسرت خوردن این چیز وآن چیزی سرنکینم اگرآن یک کیلو شیرینی را طی مدتی طولانی تری مصرف میکردیم ودرست بعد از صرف غذا تکه ای میخوردیم که هم در هضم غذائی وخوابیدن ویا سبک بودن پس از غذا بسیار موثر است هم لذت استفاده از همه ی مواد غذائی را بیکباره ازخود نمیگرفتیم .اینکه برای شما مثال زدم چیزی نیست که در تصور خود آنرا ساخته باشم نمونه های زیادی ازاینگونه اعمال را میان دوستان وآشنایان خود شاهدم وهمینکه به دلسوزی ومحبت بگوئی عزیزجان چرا اینطور خودت را عذاب میدهی چرا دَر دنیا روبروی همه خوردنیها دوهفته بروی خود بسته ای وبا نگاه به غذا دلت غش میرود وبا خوردن دیگران شاید دردرون عصبی میشوی ویا غصه هم میخوری اخر این که نشد دیروز راکه گذشت که گذشت , شیرینی را خوردی وتمام شد ,امروز گرسنگی را لااقل عذاب دوم خود نکن از قدیم گفته اند:( کم بخور , همیشه بخور)والا رنگ زرد چهره وچشمان زیر سیاه شده بااین لاغری زورکی نه تنها بتو نمی اید بلکه حتی بنظر چهره ای بیمار میآئی باورکن دیروز شاداب تر وخندان تر وحتی با گونه های قرمزت زیباتر هم بودی ومطمئنا دلت نمیخواهد بیمار باشی امامتاسفانه امروز از دیروز چاق بودن خودهم بیمارتری! چرا که گرسنه ای! وبه یکباره تمام نیازهای بدنی خود از کالری وینامین وهمه چیز را هم ازبدن که نیاز دارد گرفته ای ,والا اگر بیارزد اینهمه عذاب برای ذره ای لاغری و...بااین گفتار بااینکه هرچه گفته ای خالی از حقیقت وبدون پایه واساس پزشکی هم نیست,تازه برای خود یک دشمن هم تراشیده ایم که پشت سربگوید اینمه زحمت کشیدم خودمو لاغر کردم جااینکه بگه چه خوشکل شدی میگه زرد وزار وبیماری از سر حسودیشه یا چون خودش اندامش خوبه یا استعداد چاقی نداره , آدمو اینجوری تحقیر میکنه!!!بدون اینکه شما ذره ای دراین گفتار قصد رنجاندن اورا داشته باشید وبی اینکه توجه کند به اینکه دوست بودیم که گفتیم ودشمنیم اگر نگوئیم ,دوست آن است که حقیقت را بگوید حتی اگر به رنجش دوست باشد اما به صلاح او وبدتر انکه پس از مدت شاید دو سه هفته عذاب آنگاه بعد ازعروسی بارها دیدهام که همان شخص میگوید امروز بزار مهمونیم غذاها خوشمزه س بخورم فردا رژیم میگیرم !!! پس آنکه این چاقی وآن عذاب پس از آن وهمچنین درد ایستادن در مچ پا در فرداهار بر اثر سنگینی وزن وهزار ناراحتی چاقی را سامان داد یا نه با نخوردنهای بدون برنامه ریزی خودرا به دامن کمبود ویتامین ها ونیازهای بدنی بی حساب وبدون برنامه ریزسی صحیح کشید وبیمار شد حالا از چه رو وچرااز خدا میپرسد: خدایا میان اینهمه آدم من چه بدی بتو کرده بودم که مرا بیمار کردی؟! واین دردوآن درد را بمن دادی بی اینکه توجه کند خدا برای بیماری او برنامه ریزی نکرده بود بلکه خوداو کرده بودونه حتی هیچکس دیگر. بااین مثالهای ساده بسیاری ازاعمال ورفتارهای روزمره ما سامان زندگی فردای ما را بما پیشاپیش نشان میدهد ولی چرا به کرده های خود به هرچه انجام میدهیم وبدنبال آنیم هرگز توجه ونگاه نمیکنیم اما درفردای تلخی وناامیدی زمین وزمان وکائنات وخداوند را باعث درد ورنج واندوه خود تصور میکینم حداقل اگر خود باعثیم اینرا نیز بپذیریم که خود کرده را تدبیر نیست وآنچه من برخود روا داشته ام شاید دشمن من نیز برمن روا نداشت , آنهم وقتی که برای مثال ,در خیابانی از دست فروشی در گرمای تابستان چندین وچند نان خامه ای زیر افتاب مانده خریده از فرط گشنگی خوردم وفردا بعلت مسمومیتهای غذائی در بیمارستان به ِسرُم وصل شدموزمین وزمان را هم به نفرین ولعنت میگیرم که گناه من چیست که اینجا گوشهی بیمارستان افتاده ام .دیدن بدیها خوب نیست اما اینکه خطا واشتباه خود را به گردن همه چیز وهمه کس انداخته وهمه را محکوم وباعث ناخرسندی ومشکل وگرفتاری خود بدانیم واز دیدن حقایق درهرآنچه که هست سر باز زده وبه تکرارکردن اشتباه خو کننم از دیدن منفی ودیدگاهی منفی داشت نه تنها چندان دور نیست بلکه خود گول زدنی هم هست که کمتر از منفی نگری نبوده است و اینگونه تفکر نیز ,خود چهره ی منفی دیگری در اخلاق وضعف شخصیتی وکمبودشخصی ماست که در سازمان دهی زندگی ما بی شک اثری منفی نیز خواهد داشت کما اینکه ماخود بر خطا ی کرده خویش نیزواقفیم اما چه دردردون چه در نزد این وآن همه چیز را به گردن دیگران می اندازیم حال یا اطرافیان ما یا دنیا یا بخت یا حتی خداوند. ودر عین حال عادت کرده ایم به همه کس وهمه چیز با دید منفی وشکاک نگاه کرده بدون اینکه ماهیت حرف دیگران را که یا از دلسوزی ست یا از سر محبت یا دادن آگاهی را بدون حتی تحلیل واقعیت ماجرا که بنفع خود اوست بدیده ی بدبینانه ای نفی کنیم وکار خود را درست جلوه داده وشکل منفی عمل خود ونتیجه ی آنرا به گردن دیگران انداخته وحتی معتقد باشیم که اگر بمن گفت از روی بدجنسی بود ومیخواست بگوید زحمت نکش دنیارا هم زیر رو کنی از وزن تو کم نمیشود یا خوردنهای مرا به تمسخر گرفت چنین برداشتهاوی از سخنان دیگران نه تنها عاقلانه نیست بلکه کورکورانه قضاوت کردن ومنفی گرائی وبدبینانه قضایا را محّک زدنیست که حتی به نفع شخصی ما نیز نیست اما انسانس که خود زبان تلخ ومتلک گو دارد همه را نیز تلخ زبان ومتلم گو میپندارد ودر باور خود اینرا نمیشناسد که کسی براستی از روی دوستی ومحبت پندی باو داد وحرفی زد که برای او عمل کردن به آن بهتر جواب میداد تا شکل رفتاری خود او.
-* وقتی که شما به بدبینی عادت کنید ، بدبینی به اندازۀ خوشبینی مطلوب و دوست داشتنی است .*- آرنالد بنت
نظرات