آینه
دیده سوزنده در آتش غم
چشم آیئنه هم ، سوز غم بود
در کنار نگه قطرهء اشک
کاو بخاری شد و بر غم افزود
ای تو آیئنه های صداقت
رنگ غم را ز چشمم برون کن
سوزش سینه را از نگاهم
کم کن و عشق او را فزون کن
من هنوز از غباری که در آن
گمره و سرگریبان عشقم
راه دیگر ندیدم بدنیا
هر کجا رفته و هرچه گشتم
غیر آئین عشق و محبت
رسم و راه دگر را ندانم
یاورم باش و گو چاره راهی
تا که دل را بجایی رسانم
ای تو آیئنه های صداقت
در نگاهم تو دیدی غمم را
بوده ای در کنارم در این عشق
دیده ای غصه های شبم را
شاهد عشق من بودی و من
دفتر شاعری را گشودم
گریه ام با تو و دفترم بود
عاشقی مست و آشفته بودم
حال خود را ندیدم بجایی
جز که کردم نگه در نگاهت
با دلم گفته ای صادقانه
عاشقی بوده تنها گناهت
گفته ای روح خود را مبازی
بّه که یابی ره دیگری را
ورنه از زندگی خوش نبینی
گر بمانی به امید فردا
آری ای آینه حق چو گویی
میروم راه دیگر بیابم
از همه عاشقی قلب سوزان
اشک و غم بوده تنها جوابم
فرزانه شیدا
چشم آیئنه هم ، سوز غم بود
در کنار نگه قطرهء اشک
کاو بخاری شد و بر غم افزود
ای تو آیئنه های صداقت
رنگ غم را ز چشمم برون کن
سوزش سینه را از نگاهم
کم کن و عشق او را فزون کن
من هنوز از غباری که در آن
گمره و سرگریبان عشقم
راه دیگر ندیدم بدنیا
هر کجا رفته و هرچه گشتم
غیر آئین عشق و محبت
رسم و راه دگر را ندانم
یاورم باش و گو چاره راهی
تا که دل را بجایی رسانم
ای تو آیئنه های صداقت
در نگاهم تو دیدی غمم را
بوده ای در کنارم در این عشق
دیده ای غصه های شبم را
شاهد عشق من بودی و من
دفتر شاعری را گشودم
گریه ام با تو و دفترم بود
عاشقی مست و آشفته بودم
حال خود را ندیدم بجایی
جز که کردم نگه در نگاهت
با دلم گفته ای صادقانه
عاشقی بوده تنها گناهت
گفته ای روح خود را مبازی
بّه که یابی ره دیگری را
ورنه از زندگی خوش نبینی
گر بمانی به امید فردا
آری ای آینه حق چو گویی
میروم راه دیگر بیابم
از همه عاشقی قلب سوزان
اشک و غم بوده تنها جوابم
فرزانه شیدا
نظرات