آسمان (شعرسپید)

آسمان اين گسترده آبي و پر پرواز

گويا خانه من بود

يا مأنوس با دلم

ميخواستم سر بر سينه اش نهاده

با ابرهايش همراه شوم درروزهاي باراني

گرمي خورشيد را همد ل باشم در روزهاي آفتابي

ميخواستم با بادها در سفر با

ابرهاي روان همراه گردم

ميخواستم آينه ام دريا باشد

يارم پرنده

همزبانم خورشيد وماه

ستاره ها دوستان شب مهتابي ام

ميخواستم طبيعت را سخاوت اسمان باشم

که در شب بوسه اي بر گل بود با شبنم

تشنگي ميگرفت از سبزي دنيا

با باران

ميخواستم آسمان باشم

گسترده اي سخاوتمند و آبي

که آزاد بود و رها

بي انتها بود و بيکرانه

آسمان

روحم را طلب ميکرد

من روح خويش به او مي بخشيدم

اما

دنيايم خاکي بود

در کره اي مدور محدود در مرزها

با رسوم خاکي

من از اينجا نيستم شايد

قلبم اسمان را فرياد ميزند

روحم آسمان را ميجويد

و اگر جايي باشد در زمين مرا

شايد قطعه اي درخاک خواهد بود

براي مردن

من آسمان را زندگي ميکنم

فرزانه شیدا/ف.شیدا

نظرات

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار