چو دریا....

در کنار آبی ...روبه دریای غروب

مرغ دریائی نیز.... پرپرواز به بال

از سرم باز گذشت

وسپس دور زمن... آسمان را پوئید

دور شد باز به بال پرواز.... ودلم تنها شد !!!

قایق چوبی زیبای سفید

لنگر انداخته بر آب بروی موجی

در تکان های لطیف

نرم و آهسته برقصی زیبا

سخن از بودن خود با من گفت

درصدائی چوبی لیک زیبا و ملیح

ومن اما تنها خیره بر دریائی

که در آن اردک وحشی در آب

پای پائی میزد !....

با دلم قصه ی تنهائی را

زیرو رو میکردم!

وه چه آرام ولطیف

آب در پهنه زیبای بلند

در تنش میرقصد ... درخودش میلغزد

آنور آب ولی....یک جزیره تنها

مردمی نیز در آن!!!
...
زندگانی زیباست

گرمیان دو طرف

تو فقط موج لطیفٍ دل دریا باشی

تو فقط قطره آب....تو چو دریا باشی!!!

دل دریائی سبز

از صدای دل مرغان سرشار

وبه آرامی وزیبا ومتین...!!

و موّقر بر آب ... کشتی در گذری

روی امواج شناور باشد!

زندگی زیبا بود...
گر که حتی بدمی ..در روزی

یا به شبهائی سرد...در تن بارانی.... گاه طوفان بودی!

پر ز آوازه موج...یا همان قطره بدریای بزرگ...باتمامیت کوچک بودن

قطره ای در دل دریای بزرگ

لیک یک دریائی .... لیک یک دریائی

کاش دریا بودم

یا همان قطره بدریای بزرگ!!!

سبز ودریائی و آرام وعمیق

کاش دریا بودم !!!

سروده ی فــرزانه شــــیدا

دوشنبه ۱۷ اردیبهشت

نظرات

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار