۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

کبوتر

بر همان آبی زیبای سپهر

یک کبوتر ز سر بام گذشت

گویا عاشق آرامی بود

کز شبی تیره وبس تار گذشت

سرخی گل به نگه، رنگ امید

لیکن او .... بانگه زار گذشت

وه که با خاطره وعشق و امید

غمزده با غم ایام گذشت

بی نشان آمد و با درد گریخت

زخمی و خسته ازاین دام گذشت

همه جا چنگ زد از درد گریز

لیک با حادثه ی باد گذشت

آه کز گرمی شیدا دل او

سینه در شعله ی فریاد گذشت

چه کسی با دل او زار گریست؟!

او که بس خسته وبس یکّه گذشت!

با دلی ریش به تنهائی خویش

بادلی مانده به صد تکه گذشت

۲۹ تیرماه
دوشنبه۱۳۷۰ بازنویسی ۱۳۸۷

فرزانه شیدا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان