۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

جاده خاکستری

دستهای گشوده جاده

گوئیا مرا بخویش میخواند

وترانه ی رفتن را

در وجودم به ترنم نشسته است

با من بگو در کجای این


جاده ی خاکستری خاموش

در کدامین نقطه ....قلب مرا

آرام خواهد بخشید

میدانم ...جز آنجا

آنجا که خانه عشق است و آرزو

آرام نخواهم گرفت

وجاده ...آه ...جاده

در امتداد ساکت خویش

مرا تا کجا که نمی برد !

آه که این ره کشیده خاموش

میداند...آری میداند

در جستجوی عشق

(تنها) به جاده های رفتن دل سپرده ام

تا بیابم دوباره گی عشق را

در ختم مرگ عاطفه ها!!!!

۱۸ اسفندماه ۱۳۶۸

فرزانه شیدا

Farzaneh Sheida

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان