۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

شیشه ی دل

امروز به با غ نظر می کنم ولی

درگوشه های دلم، خار غم بسی است

هرروز بر سر این شیشه ای دلم

پیوسته سنگ جفا ،دست هرکسی ست

گویا بنام زندگی اندر مسیر عمر

تا هست وهست ساز خموشی بوّد روا

درگوشه ای که دلم نغمه می زند

بازهم منم به خموشی چه بیصدا


شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷

سروده فرزانه شیدا

۱ نظر:

پژواک اندیشه در فراسوی مرزها

  تاریخ بشر، داستان مبارزه بی‌پایان برای آزادی، عدالت و معناست. در این مسیر، گاهی یک اندیشه، یک فلسفه، می‌تواند مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ر...

بازتاب فلسفه اُرُدیسم در سراسر جهان