چند شعر از فرزانه شیدا: باران.... شیدا...ساقی

باران

بیچاره دلم که مانده در باران بود

در بارش لحظه های غم ویرا ن بود

بیچاره دلم که همره ابر گریست

هر بار که سینه ی سما گریان بود

دوشنبه 13 خرداد 1387

فرزانه شیدا


شــیدا

چو مست از باده ی دنیا ســرودم با دلی رسوا
اگر گفـــتم درونــم را بدون لحــظه ای پروا
بوّد شــاهد خــدای ما در این گنبدگه رویـا
همـیشه بوده ام شــیدا همـ-یشه بوده ام شـیدا

ف.شیدا

دوشنبه 13 خرداد 1387
ساقی

در این شـ-بهای غـمناکی ز مردن کی کنم بـاکی؟!

بــباراز باده بر جامــم براین عاشــق دل خـاکی

چو شد دل مست وحیرانش چه سوزد دل زهجرانش

به ســـیل اشک ها آخر رســــد اشــ-کم بدامانش

بخوان در مستى ا م ساقى، شبی تا صـبح و آفـاقی

که بر شاخ وجــ-ود دل ، ز عشـقم مانده اوراقـی

پنجشنبه 16 خرداد 1387

ف.شیدا

نظرات

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار