چه میدانی؟!!
چه میدانی؟!
مگر فقط شمع وپروانه بود که همیشگی
جاودانه در قصه ها سوختند؟!
در قصه های عشق !!!
فرهاد وشیرین ها ...لیلی ومجنون ها
بودند مگر فقط
که عشق را سمبلی بودند؟!
مرا عشق در گذر زندگی
سوختنی بخشید
که جدائی شیرین وفرهاد
لیلی ومجنون را ...
روسیاه میکرد !!!
قلب من هیزمی بود
که سالهای سال
در زیر خاکستر سکوت
سوخت ودم برنیآورد!!!
قصّه مرا تو ...در کجا شنیده ای؟؟؟؟
قصه ء مرا کاغذ پاره های
سرگردان شبهای تنهائیم
مرور میکرد وبس !!
اشک مرا ...ابر های آسمان
به حساب خویش میگذاشتند
در کوچه های خلوت شب!!!!
من چه کس را بگویم
چگونه سوخته ام؟!
در کدامین کتاب بنویسم
که شراره های وجودم
چگونه جرقه های سوزناک افسردگی
دردلم ا نداخته
درونم سوخت از بیقراری ها!!!
تو اما... تو اما ...هرگز بازنگشتی
که سوختنم را چاره کنم
تو هرگز باز نگشتی!!!!!!
هــرگـــز!!
۲۲تیرماه ۱۳۸۲
فــرزانه شــیدا
مگر فقط شمع وپروانه بود که همیشگی
جاودانه در قصه ها سوختند؟!
در قصه های عشق !!!
فرهاد وشیرین ها ...لیلی ومجنون ها
بودند مگر فقط
که عشق را سمبلی بودند؟!
مرا عشق در گذر زندگی
سوختنی بخشید
که جدائی شیرین وفرهاد
لیلی ومجنون را ...
روسیاه میکرد !!!
قلب من هیزمی بود
که سالهای سال
در زیر خاکستر سکوت
سوخت ودم برنیآورد!!!
قصّه مرا تو ...در کجا شنیده ای؟؟؟؟
قصه ء مرا کاغذ پاره های
سرگردان شبهای تنهائیم
مرور میکرد وبس !!
اشک مرا ...ابر های آسمان
به حساب خویش میگذاشتند
در کوچه های خلوت شب!!!!
من چه کس را بگویم
چگونه سوخته ام؟!
در کدامین کتاب بنویسم
که شراره های وجودم
چگونه جرقه های سوزناک افسردگی
دردلم ا نداخته
درونم سوخت از بیقراری ها!!!
تو اما... تو اما ...هرگز بازنگشتی
که سوختنم را چاره کنم
تو هرگز باز نگشتی!!!!!!
هــرگـــز!!
۲۲تیرماه ۱۳۸۲
فــرزانه شــیدا
نظرات