یارب بگو آخر چرا ?!

یارب بگو آخر چرا
باید از او گردم جدا
عشقی که خود دادی بمن
اکنون چرا کردی فنا
دل تازه عاشق گشته بود کا ین زندگی, یارم ربود
من عاشقی تنها شدم رسم خدائی این نبود
کردم صدا نام ترا
با گریه ای تلخ ورسا
اما میان بنده گان
نادیده پنداری مرا
آخر چرا روی زمین , سهمی ندارم غیر ازاین
یارب چرا سهمم زتو , حرمان بوّد , آنهم چنین
قلبم دگر دیوانه شد
با هرکسی بیگانه شد
این زندگی درچشم من
غمگین ترین افسانه شد
آخر چرا دهر حزین , قلب مرا کرده غمین
با اینهمه دلدادگی , تنها شدم تنهاترین
آه ای خدا آه ای خدا
دیگر نمیخوانم ترا
قهرم زتو من بعد ازاین
ازچه کنم نامت صدا
از خود مرا چون رانده ای در سوز وغم بنشانده ای
هرگز نپرسیدی ز من ازچه چنین درمانده ای
قلبم چو شد بی آرزو
ناگشته ای غمخوار او
چون کرده ای مهرت دریغ
در من محبت هم مجو
دنیا به قلب من چه داد یک خاطره ,اندوه ویاد
دیگر چه مانده از دلم جز یاد عشقی نامراد
یارب بگو... یارب بگو
با این دل بی آرزو
گم کرده روحم را کجا
باید کنم من , جستجو
بگذر زمن ای دهر غم , بر یارب یکتا قسم
هرگز نمیخواهد دلم , بردارم اینجا یکقدم
دلخسته ام ... بشکسته ام
چشمم ز دنیا بسته ام
دیگر ز اوج آرزو
د رکنج غم بنشسته ام
اما بگو آه ای خدا از چه شدم از او جدا
عشقی که خود دادی بمن از من گرفتی تو چرا
بی او چه را دارم دگر
جز گریه های بی اثر
جویم چه را در زندگی؟
جز او چه میخواهم مگر
؟؟!!!
جز او چه میخواهم مگر
1363/5/3شنبه مردادماه سروده ء فرزانه شیدا

نظرات

جملات کوتاه مشاهیر جهان

پست‌های پرطرفدار